بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 4 اولیناولین 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 35

موضوع: دانشمندان مديريت

  1. #11
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ابتدا همه بايد محيطي را كه در آن به كار مشغولند، خوب بشناسند.
    زيرا ممكن است چيزي در محيط آمريكا كارايي داشته باشد، اما براي محيط مالزي مناسب نباشد. مردم ما به قانون پايبند هستند و ضمناً براي پيشرفتهاي جديد ارزش قائلند. مثلاً ما داراي قوانيني هستيم تا فناوري اطلاعات را اشاعه دهيم. ما نياز داريم كه در اين زمينه سرمايه جذب كنيم و از اين سرمايه ها حمايت كنيم. در مرحله بعد ما يك «كالبد سرزميني» به وجود مي آوريم كه براي آن قوانين خاصي هم پيش بيني شده است. مثلاً خارجيهايي كه در اين محدوده كار كنند، در هر زماني كه بخواهند مي توانند بدون مشكل ويزا از كشور خارج يا به آن وارد شوند. ما معمولاً براي يك بار ورود به كشور يا خروج از آن، ويزا صادر مي كنيم. اما اگر كسي در محدوده موردنظر درحال كار باشد، برايش ويزايي صادر مي كنيم كه با آن بتواند بارها به كشور رفت و آمد كند. بنابراين، قوانين بايد منسجم باشند تا اطمينان حاصل شود كه افراد براي كاركردن تسهيلات دريافت مي كنند، سود مي برند و مي توانند در محيطهاي جديد به تجارت بپردازند.

    جناب ماهاتير محمد اگر موافق باشيد برويم سراغ مشكلاتي كه بر سر راه جوامع مسلمان قرار دارد. همه ما صريحاً اظهارات اخير شما را در آخرين اجلاس سازمان كنفرانس اسلامي كه در همين «پوتراجايا» برگزار شد خوانده ايم. به نظر مي رسد ساختار سياسي يك دولت از دوطرف تحت فشار و تاثيرپذيري است، ازطـــــرف بالا توسط سازمانهاي فراملي و بين المللي و از پايين توسط سازمانهاي محلي مثل ngoها، گمان ما بر اين است كه ما در جهان اسلام مشكلات زيـــــادي داريم، اما مي توانيم شبكه اي از نيروهاي مستعد و نخبگان جهان اسلام را براي مديريت اين مشكلات مشترك بسيج و متمركز كنيم. نيروهايي كه بتوانند در موازات با دولتهاي اسلامي، يك سكوي بين المللي براي ارتقاء توانمندي و نفوذ جهان اسلام فراهم كنند. در مبارزات و پيشرفت جوامعشان سهم بيشتري داشته، منزوي يا جذب بيگانگان نشوند و يا احساس نكنند كه نيازي به دانش آنها در سطح مديريت و اداره كشور خود نيست.

    - من
    معتقدم
    كه اسلام هرگز مخالف پيشرفت يك ملت و جمع آوري دارايي در اين دنيا نيست. اين يك مشكل كهن است كه اسلام همواره موردتفسيرهاي نادرست قرار گرفته است تا جايي كه برخي گمان مي كنند اسلام مانعي بر ســـر راه توسعه است، درحالي كه اين طور نيست. زيرا اگر به تاريخ اسلام بازگرديم به خاطر مي آوريم كه وقتي حضرت محمد (ص) اسلام را گسترش داد، توانست بزرگترين تمدني را به وجود آورد كه هزار و چهارصد سال پايدار و با صلابت ايستاده است؛ پس نمي توان گفت چنين ديني، مانع توسعه اقتصادي يا سياسي يا حتي پيشرفت مسلمانان است.

    اگر به عقب بازگرديم به اين اطمينان خاطر مي رسيم كه اسلام عملاً مردم را به اين امور تشويق مي كند و ما بايد به پايه گذاران اسلام اقتدا كنيم. اسلامي كه ترور و خشونت يا چيزهايي مثل آن را محكوم مي كند، اما همواره نيز مسلمانان را به قوي شدن در زمينه هاي رقابتي و دفــــاعي توصيه مي كند. اگر به آموزه هاي بنيادين اسلام رجوع كنيم، مي بينيم كه همواره ما را به توسعه و پيشرفت تشويق و راهنمايي مي كند. مثلاً در قرآن آمده كه اسبها و سلاحهايتان بايد همواره براي ترساندن دشمن و دفاع از خود، آماده باشند. آمادگي نه براي حملـــه ابتدايي به دشمن بلكه براي ايجاد واهمه اي در او كه خيال حمله پيدا نكند. مسلماً در زمان پيامبر (ص) مسئله درقالب اسب و سلاحهاي ساده آن زمان مطرح شده است، امروز كه اسب به درد نمي خورد، پس بايد ناو جنگي، هواپيما و... داشته باشيم و بدين منظور و براي دستيابي به اين قابليتها، ما بايد علوم مربوط به فناوري را دراختيار گيريم.

    همچنين براي فراگيري علوم، رياضي و فناوري، عملاً ازسوي اسلام دستور صادر شده است تا ما فراگيريم و بتوانيم از خود دفاع كنيم. مي دانيم كه زماني مسلمانان برعكس اروپاييان بسيار پيشرفته بودند. در قرون وسطي اروپاييان در جهل و خرافات زندگي مي كردند، آنها از علم مي ترسيدند درحالي كه مسلمانان پرچمدار علم بودند و در آن زمان سرافراز بودند. آنها تمدن بزرگي داشتند زيرا مسجد مردم را نه تنها به علوم اسلامي بلكه به علوم تجربي فرامي خواند. به اين خاطر مسلمانان در جهان رونق يافتند. براي كسب مهارت، براي كسب توانايي جهت اداره كشور، براي درك محيط زندگي وكار و هر چيز موردنياز ديگر، اسلام ما را به تلاش فراخوانده است. اما همانطور كه مي دانيد پس از مدتي، افرادي آمدند و اسلام را به اين شكل تعبيركردند كه نبايد به هيچ علمي غير از علوم ديني پرداخت و يا اينكه فقط علوم دينــي انسان را به سعادت مي رساند و علوم ديگر اهميتي ندارند. اين فكر غلط است زيرا در اسلام احكامي وجود دارند كه به فرد باز مي گردند. فرد بايد نماز بخواند، روزه بگيرد، زكات بدهد، به مكه برود و ازدواج كند. اما احكامي هم وجود دارند كه به كل اجتماع برمي گردد و جز حقوق مسلمانان بر يكديگر است. حتي اگر كسي از يك حكم اجتماعي سرباز زد، شخص ديگري بايد آن را انجام دهد. اين يعني آموزش اينكه ما بايد براي اجتماع چاره انديشي و براي فراهم كردن زمينه پيشرفت به جامعه كمك كنيم. به عبارتي پيشرفت ما درگرو پيشرفت جامعه است و ازنظر ما هر اقدامي كه به پيشرفت جوامع مسلمان بينجامد عبادت است.

    در مالزي
    ما بر اين عقيده ايم كه عبادت همانا عمل به همه آموزه هاي قرآن و نه تنها بخشي از آن است. وقتي اين موضوع خوب فهميده شود، آنگاه مي توان به مردم گفت كه اين را بايد ياد بگيريد، اين را بايد بخوانيد، راستگو باشيد، در پيشرفت كشور بكوشيد تا بتوانيد از خود دفاع كنيد، بتوانيد حرفتان را بزنيد و مستقل باشيد. ما نمي خواهيم از ديگران پول قرض كنيم و نمي خواهيم از كسي تقاضاي كمك كنيم، ما مي خواهيم كارهايمان را خودمان انجام دهيم گرچه ما يك اجتماع چندنژادي و حتي چندمذهبي هستيم. ببينيم اسلام چه دستوراتي درخصوص با برخورد با ساير مذاهب صادر كرده است؟ آيا بايد به آنها ظلم كنيم يا عادلانه با آنها رفتار كنيم؟ هيچ مطلبي مبني بر اجازه بي عدالتي نسبت به ساير مذاهب در قرآن نيامده است. قرآن مي گويد كه درهر موضوعي وقتي مي خواهيد قضاوت كنيد، بايــد عادلانه قضاوت كنيد و همچنين نمي گويد كه فقط نسبت به مسلمانان عادل باشيد. بنابراين در مالزي ما با غير مسلمان خوب رفتــار مي كنيم و آنها هم به ما احترام مي گذارند، ما هم حقوق آنها را مي دانيم. آنها هم با ما همكاري مي كنند و براساس برخورد عادلانه متقابل اصلاً به اين فكر نمي كنند كه درحال كاركردن براي يك دولت اسلامي هستند. بدين ترتيب كل افرادجامعه ما، چه مسلمان و چه غيرمسلمان، براي كشـــور كار مي كنند و كار براي كشور اسلامي ازسوي هركس باشد همانا برآوردن دستورات اسلام است.

    البته اين حقيقتي است كه ما تحت تاثير تفكرات و روشهاي غربي هستيم و بايد تصميم بگيريم كه كدام يك از دستاوردهاي آنان براي ما سودمند است و بايد آن را فراگيريم. مثلاً درمورد ngoها، اين سازمانها درجهت تشخيص و اصلاح اشتباهات كمكهاي زيادي به ما خواهند كرد، اما گاهي هم ممكن است فعاليتهايشان مفيد نباشد و آن وقت بايد با آنها برخورد كرد. در اين زمينه كاري كه شما انجام مي دهيد نه برخورد خشن فيزيكي، بلكه شامل ايجاد محدوديتهاي تعريف شده قانوني است. توجه داشته باشيد كه به طور مثال اگر شما براي مردم دردسر ايجاد كنيد، آنها قطعاً عكس العمل نشان مي دهند، حال آنكه اگر عده اي داوطلب شوند و دولت را از اشتباهاتش آگاه كنند، آنگاه دولت مي تواند درجهت اصلاح ضعفهاي خود گام بردارد.

    ازسوي ديگـــــر،
    دنيا هر روز كوچكتر مي شود و اين حقيقتي است انكارناپذير. ما نمي توانيم خودمان را از جامعه جهاني جدا كنيم و مثل انسانهاي عصر حجر زندگي كنيم. يعني جهان به ما اجازه اين كار را نمي دهد. پس اين اصلي است غيرقابل گريز كه ما بايد با كشورهاي ديگر و حتي با قدرتهاي بزرگ در تعامل و ارتباط باشيم. اما چگونه؟ اول؛ بايد خودمان را قوي كنيم. اين بدان معنا نيست كه وقت زيادي صرف كنيم. همين قدر كه بتوانيم از لحاظ مالي كمي خود را تقويت كنيم كافي است. در چنين شرايطي قادر خواهيم بود در عرصه تجارت جهاني و البته تجارت آزاد وارد شويم. تجارت آزاد، اما با درنظر گرفتن يك سري قوانين و مقررات. مثلاً در زمينه تجارت ارز، تجارت آزاد، شما نمي توانيد كاملاً آزادانه عمل كنيد، چرا كه مطمئناً دردسرآفرين خواهيد بود. توجه كنيد فرض كنيد ما مي خواهيم يك بازار آزاد داشتـــه باشيم. من مي توانم ارز خريد و فروش كنم، اما براي اين كار بايد قوانيني وضع كرد وگرنه اين كار كه مي تواند عامل توسعه مثبت باشد، مشكلات را در آينده توسعه خواهد داد. تجارت آزاد است اما براي اين تجارت بايد چارچوبي هم وجود داشته باشد.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  2. #12
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    همچنين
    ما مي فهميم كه برخي افراد بدشان نمي آيد براي فرار از ماليات به زندان بروند. و براي اين كار و ناكام گذاشتن اقدامات آنها كه به ضرر منافع كل جامعه است هم تدبيري داريم. حتي اگر كسي قتلي مرتكب شده باشد، اوضاع مالي اش را بررسي مي كنيم و اگر ماليات بدهكار باشد حتماً از او خواهيم گرفت. جرم در اينجا تفاوتي براي افراد و وظايفشان درقبال دولت ايجاد نمي كند. ما ابتدا سعي مي كنيم هدف مجرم را در سلب منافع و يا آرامش جامعه مسدود كنيم و سپس اگر او مجال جرم يافت با او برخورد كنيم. ما هميشه بايد طرفدار اكثريت باشيم. اگر آزادي يك شخص در تضاد با آزادي يك جمعيت باشد، ما آزادي جمعيت را ارجح مي دانيم.

    درزمينه تبادلات
    تجاري
    با ساير كشورها نيز نظر ما اين است كه شرايط بايد با قوانين و مقررات داخلي مالزي سازگار باشد. اما آنها اين نظر ما را قبول ندارند و مقاومت مي كنند. به اين خاطر است كه ما هنوز در سازمان تجارت جهاني (wto) درحال كشمكش هستيم&، چون مي خواهيم در يك رقابت شركت كنيم. اما يك رقابت ازنظـــر ما بايد بين افرادي با تواناييهاي هم سطح برگزار شود و در اين صورت است كه رقابت عادلانه خواهدبود. اگر يكي از طرفين امكانات بسيار بيشتري نسبت به طرف مقابل داشته باشد، اين تسلط است و رقابت نيست. اگر در يك مسابقه فوتبال مثلاً بازيكنان تيم مقابل هريك 200 دلار بيارزند و بازيكنان ما هريك 70 دلار، اين مسابقه عادلانه نخواهدبود. ما بايد آنقدر ببازيم تا راه رشد خود را پيدا كنيم. ما هنوز درحال مبارزه ايم و نمي دانيم به چه قيمتي تمام خواهدشد. ما از سايركشورها هم مي خواهيم كه به ما بپيوندند و براي حقوق مشتركمان مبارزه كنند.

    ما شنيده ايم كه شما يك ngo تاسيس كرده ايد ولي نمي دانيم كه در چه مرحله اي است. به هرحال چون همه كشورهاي اسلامي داراي مشكلات مشتركي هستند، مي خواهند براساس معيارها به توافق برسند. اما به نظر مي رسد كه شما پيشنهاد ديگري به غير از توافق براساس معيارها داريد كه آن توافق براساس همكاري است. سوال اين است كه نقش شما و نقش ngoاي كه تاسيس كرده ايد، در آينده مسلمانان جهان به ويژه در اين شرايط بحراني، چيست؟


    - من درخصوص مشكلات امت اسلامي با مردم تبادل نظر مي كنم كه چطور بر اين مشكلات فائق آييم. من معتقدم كه مسلمانان بسيار قوي و ثروتمند هستند، اما اگر شما ندانيد كه چگونه از تواناييهايتان استفاده كنيد، آن تواناييها را از دست خواهيد داد. مسئله اول اين است كه ما متحد نيستيم و با هم كار نمي كنيم. درعين حال، همه ما هم مخالف با كشورهايي هستيــم كه با هم متحدند مثل اروپاييان ادعا مي كنيم كه سازمان كنفرانس اسلامي داريم. گاهي باعث خنده است زيرا به نظر من مي توان خيلي راحت از كنار اين سازمان گذشت چرا كه سازماني كه الان هست هيچ كاري براي جهان اسلام نمي كند. ما خيلي كارها مي توانيم انجام دهيم.

    من ايده هاي زيادي دارم اما بايد فرصت گفتن اين ايده ها فراهم شود. من يك بار درباره استفاده از نفت به عنوان سلاح صحبت كردم و معتقدم راههاي زيادي براي استفاده از نفت به عنوان سلاح وجود دارد، نه فقط با توقف توليد بلكه روشهاي ديگري هم هست. اما متاسفانه هيچ پاسخي از كشورهاي مسلمان و قدرتمند نفتي دريافت نكردم. من همواره سعي مي كنم توضيح دهم كه چگونه مي توان از يك نقطه كوچك نيز براي رسيدن به اتحاد مسلمانان شروع كرد. وضع ما به گونه اي است كه حتي اگر بتوانيم همه مسلمانان را متحد كنيم، با اتحاد فقط بخشي از مسلمانان نيز مي توانيم به اهداف ارزشمندي به نفع خودمان دست يابيم.

    ما مي توانيم از استعدادها، ثروتها و قدرت بيان خودمان استفاده كنيم. ما خيلي ثروتمنديم. من هميشه گفته ام كه اگر طلا در زمينهاي ما باشد و ما به دنبال پيداكردن و استخراج آن نرويم و از آن استفاده نكنيم، آن طلا به هيچ دردي نخواهدخورد. ما جوامع اسلامي استعدادهاي بسيار زياد انساني داريم، اما آن را استخراج و از آن استفاده نمي كنيم. حالا اينكه چگونه استفاده كنيم، بايد بنشينيم و بحث كنيم كه چگونه از تواناييهايمان درجهت پيشرفت و دفاع از خودمان استفاده كنيم. اگر نتوانيم بجنگيم، مي توانيم از ساير راهها، مثل اعمال فشارهايي كه قابليت انجام آنها را داريم، مبارزه كنيم. اما بايد گرد هم آييم و به طور موثر بحث و تبادل نظر كنيم، چون ما كشورهايمان را دوست داريم. كشور ما قبلاً خيلي فقير و ضعيف بود. مردم جهان حتي نمي دانستند كه اين كشور در كجاي نقشه هست، اما امروز اين كشور توسعه يافته است و اين يعني اينكه توسعه به ايده هاي مرتبط با چگونگي استفاده از داراييهاي يك كشور بستگي دارد.

    ما بايد
    پله به پله
    و با توجه به واقعيتها رشد كنيم. ما مي توانيم در مالزي همواره درحال جنگ باشيم، اگر فقط به فكر شكست همسايه ابرقدرتـــــي مثل چين باشيم، اما ما به خود مي گوييم: بهتر است از يك كيك كه درحال ترقي و رشد است، لقمه اي اندازه خود برداريم نه كل كيك را كه در آن بمانيم. سوال بعدي درمورد جهاني سازي اقتصاد وتاثيرات آن بر جهان اسلام است. برخي آن را يك فرصت طلايي مي دانند و برخي آن را تهديد مي شمرند. برخورد شما با اين پديده چيست؟ و راهها و اسباب استفاده از فرصتهاي ايجاد شده در طول فراينــــد جهاني سازي كدامند؟ چگونه مي توانيم عزم خود را جزم كنيم تا بتوانيم خود را قوي سازيم و حرف بيشتري براي گفتن داشته باشيم؟

    - ما معترفيم كه جهاني سازي پديده اي است كه اتفاق خواهدافتاد، زيرا ارتباطات بسيار قوي شده است. امروز مردم با جت سفر مي كنند. در 24 ساعت شما مي توانيد به آن سوي كره زمين سفر كنيد. پس هيچ راهــي براي گريز از جهاني سازي براي هيچ كس وجود ندارد. ما هم نمي توانيم در انــــــزوا زندگي كنيم و نمي توانيم دور كشورمان ديوار چين بكشيم امروزه چنين چيزي امكان پذير نيست. اما بحث اين است كه تغييرات جهاني سازي و تاثيرات آن چگونه است؟ درحال حاضر، كشورهاي ثروتمند آن را تفسير كرده اند. آنها مي گويند جهاني سازي به زبان ساده يعني اينكه هر كشوري مرزهايش را باز بگذارد و به هر كسي كه مي خواهد داخل شود، اجازه ورود دهد. اين چيزي است كه آنها مدنظر دارند.
    حال نتيجه اين تفسير چيست؟ اينكه كاركنان ضعيف وارد كشورهاي ما مي شوند، بانك هاي ضعيف وارد كشورهاي ما مي شوند، با بانك هاي ما رقابت و بانك هاي ما را ورشكسته مـــي كنند. اين تفسير آنهاست، اما مي توان به روش ديگري هم آن را معني كرد. ما مرزهايمان را باز مي گذاريم، اما به مردم خودمان هم اجازه مي دهيم كه به كشورهاي ديگر بروند. سيصد ميليون چيني و دويست ميليون هندي مي روند و در اروپا و آمــريكا مي مانند. چون مرزها باز است آنها به اين شكل شركتهاي خود را با استخدام مردم ما از نيروي انساني غني مي كنند. حالا اگر ما به روش خودمان آن را تفسيـــــر مي كنيم، آنها فوراً مي گويند خير اين جهاني سازي نيست. اگر اين پديده ها جهاني است پس ما هم بايد در ساختن آن سهم عادلانه داشته باشيم. اگر اينها جهاني سازي نيستند پس جهاني سازي چيست؟ اينكه شركتهاي شما وارد كشور ما شوند و مردم ما حتي در آنها استخدام نشوند؟

    راههاي زيادي براي ما وجود دارد كه از اين پديده سود ببريم. مثلاً كشورهاي فقير زيادي وجود دارند كه فقير مي مانند چون پول ندارند كه پيشرفت كنند، سد بسازند، راه آهن بسازند و غيره. يك سوال كليدي اينجا مطرح است: وقتي شما در كشور خودت كار مي كني، به كشور خودت ماليات مي دهي، اما اگر در ساير كشورهاي جهان كاركني، به چه كسي ماليات خواهي داد؟

    من در فرصتهاي مختلف پيشنهاد كرده ام كه اگر يك تجارت بين المللي مشترك انجام دهيم و به يك سازمان بين المللي ماليات دهيم و آن ماليات براي ساخت و ساز و توسعه كشورهاي فقير مصرف شود، نه اينكه به دولت آنها داده شود، در اين صورت ما هم مي توانيم در غني شدن اين كشورهاي فقير شريك شويم و اين هم مي تواند مهمترين دستاورد انساني جهاني سازي باشد. اكنون در مالزي از ثروتمندان ماليات گرفته مي شود و از اين ماليات براي كمك به فقرا استفاده مي شود. در هر كشوري بايد اين گونه باشد. متاسفانه قوانين هم در سطح كشورها و هم گستره جهان تصويب نمي شوند تا ازاين ماليات براي توسعه كشورهاي فقير استفاده شود. درحالي كه تنها به اين شكل است كه جهاني سازي براي همه مردم دنيا معني پيدا كرده و شيرين خواهدشد&&، نه فقط براي مردمي كه بانك هاي بزرگ و شركتهاي بزرگ دارند.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  3. #13
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نظر شما درمورد انتشار آزادانه اطلاعات و مشكلات فرهنگي اعمال شده ازسوي قدرتهاي بزرگ بر جهان اسلام در اين عرصه چيست؟


    - انتشار آزادانه اطلاعات مفيد است، زيرا مسلماً به خاطر تسلط بر اطلاعات به شما در تصميم گيري كمك مي كند. اما متاسفانه اين انتشار اطلاعات تحريف گشته است و امروزه اين پديده مترقي حاوي مطالب جنسي و عكسهاي حاوي سكس و خشونت است و فرهنگ ما در اين ميان تضعيف شده است. آنها مي گويند كه نبايد سانسور كرد. چرا؟ ظاهراً فقط به اين دليل كه اين پديده متعلق به آنهاست نه به ما. بديهي است كه اگر در مواقع لازم سانسور نكنيم، مردم ما بي بند و باري و جنايت مي آموزند، چنان كه در مالزي امروزه جناياتي صورت مي گيرد كه قبلاً نبود. مردم فيلم هاي اكشن را نگاه مي كنند و خشن مي شوند. اين درحالي است كه ما شرقي ها و مسلمانان، خود فرهنگي داريم كه با فرهنگ غربيها متفاوت است. ما در مالزي بسيار ليبرال هستيم اما اين يك آزادي مقيد است و ما نمي خواهيم به اندازه اروپاييها يعني بي نهايت ليبرال باشيم.

    به نظر من هيچ كشوري دوست ندارد كه فرهنگش توسط غربيها تحت الشعاع قرار گيرد، اما به هــــــر صورت اين انتشار اطلاعات، يك سويه و آن هم از سوي غربيهاست و همه اطلاعات از كشورهاي ثروتمند به سوي كشورهاي فقير جاري مي شوند. به عبارتي، در عرصه اطلاعات هم ما را به شمال و جنوب تقسيم كرده اند و متاسفانه در مالزي هم عده اي به تقليد، از اين گونه سرگرمي هاي مسموم استفاده مي كنند. آنها اين مطالب ناهنجار را از اينترنت دريافت مي كنند. به اين صورت فرهنگ كل دنيا اكنون در يك بحران قرار گرفته است و ما به عنوان مسلمان سانسور مي كنيم. حداقل كاري كه مي توانيم انجام دهيم اين است كه اطلاعات جاري را از فيلتر بگذرانيم تا آنچه به دست مردم ما مي رسد، صرفاً شامل اطلاعاتي مفيد باشد. گرچه متاسفانه قابليت اين فناوري را نــــــداريم، اما من معتقدم كه ما مي توانيم به يك فناوري كارآمد جهت فيلترينگ اطلاعات ناهنجار، دست يابيم.

    اما اين عملاً يك برخورد دفاعي است. مي توان به صورت ديگري عمل كرد. مثلاً ما مسلمانان بايد محصولات فرهنگي خود را به منظور توسعه فرهنگ اسلامي و اشاعه آن در كشورهاي غربي، ارائه كنيم. ضمناً به دليل فرايند جهاني سازي، آيا فكر نمي كنيد كه فرصتهاي بيشتري براي پيشرفت به وجود آمده و ما مي توانيم توسعه يابيم و لااقل به هويت مشترك انساني بازگرديم و محصولات فرهنگي انساني ارائه دهيم كه هم جذب و هم براي مردم سراسر جهان مفيد و لذت بخش باشند؟

    - ما اسباب رسيدن به اين هدف را داريم، اما بايد بدانيم از اين اسباب چگونه استفاده كنيم. اگر شما به سراغ مردمي كه بيش از حد آزادند و هيچ مذهبي ندارند برويد و به صراحت به آنها بگوييد كه روش زندگي شان غلط است و آنها بايد با رجوع به مذهب، به انسانهاي خوبي تبديل شوند، آنها شما را نخواهند پذيرفت. من معتقدم كه بهترين راه جلب و جذب ديگران، موفق بودن است. وقتي ما ملتهاي مسلمان موفق باشيم، مردم به پيروي از ما تمايل پيدا مي كنند و به همين دليل در زمان تمدن بزرگ اسلامي، مردم به اسلام مي گرويدند. چون اسلام يك مذهب موفق در ميان انسانها بود. مسيحيان و يهوديان در اسپانيا به اسلام گرويدند، زيرا اينكه اسلام يك تمدن بزرگ و كارآمد بود را به چشم خود مي ديدند.

    حالا اگر شما همين طور به نزد آنها بروي و بگويي كه آدمهاي خوبي باشيد تا در آخرت پاداش بگيــــريد، آنها نمي فهمند. آنها فكر مي كنند كه اگر راه شما درست باشد، دراين دنيا هم موفق مي شويد، نه فقط در آخرت. پس چطور بايد به آنها فهماند؟ با استفاده از آنچه موردتوجه آنهاست، نه آنچه دوست ندارند. و ما بايد روش را با زكاوت و به آهستگي پيگيري كنيم و بدانيم كه اولين نشانه بر حق بودن ما، موفق بودن ماست. ما بايد نشان دهيم كه ما با عمل درست به مذهبمان است كه موفق هستيم. ما مي توانيم موفق باشيم اگر واقعاً براساس آموزه هاي بنيادين اسلام عمل كنيم. امروزه بيش از هزار مذهب گوناگون درميان مسلمانان وجود دارد كه همه آنها به شكلي با ديگران متفاوت است. اما حضرت محمد (ص) فقط با يك مذهب آمد. پس بايد به بنياد اصلي اسلام برگرديم.

    اين بدان معناست كه ابتدا بايد بين جوامع مسلمان گفتمان برقرار شود و به طور همزمان گفتماني هم بين جامعه اسلام و ساير اديان برقرار شود. ابزارهاي حركت به سمتي كه ما را جهت گفتمان گردهم آورد كدامند؟

    - ما به گفتمان بين مسلمانان نياز داريم، تا بفهميم كه با تبليغ مستقيم اسلام نمي توانيم به مردم جهان تاثيرگذار باشيم. بايد اين را بپذيريم كه اگر ما بفهميم كه مردم جهان به انجام چه كاري تمايل دارند و ما راه درست انجام آن را به آنها نشان دهيم، آنها هم ما را خواهند فهميد. بدين منظــور ما بايد بسيار پيشرفته باشيم و ما مي توانيم پيشرفت كنيم و هيچ مشكلي وجود ندارد. زيرا مسلمانان به باهوشي همه انسانهاي ديگر هستند، اگر روي مغزشان متمركز شوند. به اين شكل ما بايد به آنها نشان دهيم كه روش ما براي انجام كارها، در اين دنيا هم به موفقيت مي انجامد. درباره موفقيت در آخرت نبايد اصرار و سختـــــي به خرج دهيم چون آنها مي خواهند در اين جهان موفقيت را ببينند و دركي ملموس از آخرت ندارند. هر كجا موفقيت باشد، مردم به دنبال آن خواهندرفت. زيرا بسياري از آنها خود را گم شده مي دانند، هيچ مـــذهبي ندارند و همه ارزشها را واگذاشته اند. بسياري از آنها ابدا به مذهب اعتقاد ندارند. با اين وضعيت شما مي روي و به آنها مي گويي كه به اسلام ايمان بياور؟ اين غيرممكن است. ما مسلمانيم و مي توانيم درك كنيم اما آنها نمي توانند. پس ما بايد اسلام را و خود را با موفقيت ارتقا دهيم.


    به عنوان آخرين سوال سكوت غرب را نسبت به ترك داوطلبانه خود از قدرت چگونه ارزيابـــي مي كند، حال آنكه آسيايي ها اين اقدام شما را تحسين مي كنند؟


    - ما به آزادي بيان معتقديم. چيزي كه غرب شعار آن را مي دهد. پس ما آزاديم كه به انتقاد از غرب بپردازيم، ولي ديگر كشورها چنين كاري نمي كنند. اگر آنها (آمريكايي) دوست نداشته باشند اينهــــا حرفي نمي زنند و زبان خود را مي دوزند. اما درمورد ما، اگر غرب كاري غيرعادلانه انجام دهد حق خود مي دانيم كه از آنها انتقاد كنيم و به اين دليل است كه آنها خيلي به ما علاقه مند نيستند. اما اين چندان مهم نيست. حتي اگر هم ما را دوست نداشته باشند ما آنچه را كه بايد بگوييم، مي گوييم.

    البته كه آنها دوست دارند دولتي در مالزي حاكم باشد كه هميشه تاييد و تحسينشان كند، حتي وقتي كه نظر و عملكردشان درست نيست. ما به آنها گفتيم كه حمله به افغانستان و عراق درست نيست. طبيعي است كه اگر چيزي به آنها گفته نشود، آنها قبولتان خواهند داشت ولي با سكوت و مطيع بودن چيزي عايدمان نمي شود. من برخلاف آنها كه شعار آزادي بيان را مي دهند در اين باورم كه آزادي بيان ايجاب مي كند كه تمامي افكار نيز رخصت بيان يابند. من به گفتن حقايق معتقدم. من موظم كه به آنها بگويم كه آنچه مي بينم خلاف واقع است. واقعيتي كه من نمي توانم از آن فرار كنم اين است كه آمريكا اگر امروز آمريكاست، به جهت كشتار دسته جمعي سرخپوستان آنجاست. آنجا سرزمين سرخپوستها بود ولكن اكنون كه از آمريكا سخن مي گوييد، اين سرزمين از براي كيست؟ اسلام هرگز مردمي را از سرزمينشان بيرون نرانده است. اين اروپاييان هستند كه اين كار را كرده اند. اين روش سنتي و هميشگي اروپاييان است كه به دنبال بيرون راندن مردم از سرزمينشان هستند. مگر آنها استراليا را نگرفتند و تمام مردمش را نكشتند؟ قاره آمريكا را غصب نكرده و تمام مردمش را به كام مرگ نفرستادند؟ بايد از آنها انتقاد شود و بايد كه نادرستي هايشان را گفت. به خاطر بياوريد آن زماني را كه آمدند و به ما گفتند كه حقوق بشر را رعـــايت نمي كنيم. گفتم چه كسي اين را مي گويد؟ آيا خود شما (آمريكاييها) حقوق بشر را رعايت كرده ايد؟ اصلاً از كجا آمده ايد و كجايي هستيد؟ استراليا؟ چگونه استراليا را به دست آورده ايد؟ با كشتن مردم بي گناه. اين گونه بود كه استراليا از آن شما شد و اكنون شما از حقوق بشر سخن مي رانيد؟ همواره بايد به آنها گوشزد كرد كه پند ندهيد مردم را، شما كه خود بدتر از همه ايد؟


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  4. #14
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    استفان كاوي




    استفان كاوي
    در آمريكا به دنيا آمد. ليسانس را از دانشگاه يوتاه، فوق ليسانس را در رشته مديريت بازرگاني از دانشگاه هاروارد و دكترا را از دانشگاه يانگ اخذ كرد. در همان دانشگاه سالها به تدريس در زمينه مديريت كسب و كار و رفتار سازماني اشتغال داشت. هنگام حضور در دانشگاه هاروارد به شدت به جنبه هاي انساني سازمانها علاقه مند شد و در آن زمينه به فعاليت پرداخت. پس از آن خود موسسه اي به نام كانون بين المللي رهبري كاوي تاسيس و فعاليتهاي وسيعي را به عنوان مدرس و مشاور در بيش از نيمي از 500 شركت موفق در آمريكا آغاز كرد. كاوي مقالات بسياري در زمينه رهبري، كارايي فردي و سازماني و روابط خانوادگي و اجتماعي تاليف كرده است. او سخنران زبردست و نويسنده برجسته اي است كه همواره كتابهايش درصدر پرفروش ترين كتابهاي مديريتي قرار گرفته و به زبانهاي مختلف منتشر شده است. او آموزش مديران شركتها را در همه سطوح وجهه همت خود قرار داده و تاكنون جوايز متعدد و چندين دكتراي افتخاري كسب كرده است.
    كتاب هفت عادت مردمان موثر
    او شهرت جهاني دارد و تاكنون به 40 زبان زنده دنيا ترجمه و در بيش از 15 ميليون نسخه در 70 كشور به فروش رفته است. اين كتاب بيش از 10 سال در فهرست پرفروش ترين كتابهاي جهان قرار داشت. مجله فوربس در سال 2002 كتاب هفت عادت را يكي از 10 كتاب موثر مديريتي در قرن بيستم معرفي كرده است. در سال 1996 مجله تايم او را به عنوان يكي از 25 آمريكايي تاثيرگذار عنوان كرده است.
    كاوي پس از آن، هفت كتاب ديگر از جمله عادت هشتم و نخست امور نخست را منتشر كرده كه همگي جزء كتابهاي پرفروش بوده است.
    وارن بينس
    معتقد است كتاب هفت عادت به نكات ظريفي مي پردازد و نيازهاي باطني انسان را پاسخ مي گويد. كنت بلانچارد درباره او گفته است كاوي موجودي خارق العاده است. نوشته هاي او پرمحتوا و پرمعناست. او به مردم توجه دارد. استفان كاوي فراتر از يك نويسنده است.
    او توانمند مي سازد و خواننده را با روشهاي بهبود عادات زندگي خود آشنـــا مي كند. او اصول اساسي اثربخشي و بهره وري انسانها و سازمانها را در قالب اصول هفت عادت كه منطبق بر قوانين طبيعي است عرضه مي كند. كاوي مبلغ و مفسر پارادايم اصول محور و نگرش مبتني بر منش، اصول و رويكرد از درون به برون است. او معتقد است انسان بايد با يك وجدان آگاه، خاضعانه قوانين طبيعي را بپذيرد، از زيربار مسئوليت شانه خالي نكند، اثرگذار باشد، با آفرينش تصوير ذهني براي هر طرح، رويدادهاي آينده زندگي خود را رقم زند و كارهاي مهم و ضروري را در اولويت قرار دهد. در اين صورت است كه با رشد يك وجدان بيدار و خودآگاهي متعهد او مي تواند در ارتباط با ديگر انسانها به تفاهم برسد، آنان را درك كند، تفكر برنده - برنده داشته باشد و با همكاري خلاقانه به هم افزايي برسد. توصيه و تاكيد مهم او اين است كه اين همه در پرتو بازسازي و بهبود مستمر و تجديد متوازن قوا و به تعبير او تيزكردن اره وجود خود در ابعاد مختلف ميسر است. رهبران و سازمانهاي موردنظر كاوي را انسانهايي تشكيل مي دهند كه به يكپارچگي وجود رسيده اند و فهم و برداشت آنها از جهان، منش آنان را به گونه اي شكل داده كه گرايشها و رفتارهاي موثر و مثبت دارند.

    معروفترين كتاب شما كه شهرت جهاني دارد هفت عادت مردمان موثر است. چرا عدد هفت؟

    كاوي :
    هيچ دليل خاصي وجود ندارد. برحسب تصادف سه عادت پيروزي شخصي يعني آزادي انتخاب و تصميم و عمل به سه عادت پيروزي عمومي يعني احترام و درك و آفرينش مقدم است و عادت هفتم هم كه براي احياء و بازسازي بقيه اصول است تعداد آنها را به هفت مي رساند.
    مشخصه مهم و متمايز اين هفت عادت چيست؟

    - هفت عادت حاوي بسياري از اصول اساسي براي كارايي انسان است. اين عادتها بنياني و اصلي اند و نمايانگر دروني شدن اصول درستي كه پايه و اساس موفقيت و خوشبختي پايدارند. اين هفت عادت به سطح تفكر تازه اي مي پردازد. به نگرشي مبتني براصول، مبتني بر منش، و نگرشي از درون به بيرون براي موثر واقع شدن در مسايل شخصي و ارتباط متقابل. هفت عادت يك پارادايم اصول محور است. اصول خطوط راهنماي انسان هستند. البته درك اين اصول آسان اما اجراي مداوم آن بسيار دشوار است. اين اصول از عقل سليم سرچشمه گرفته و انجام آنچه عقل سليم بر آن تاكيد دارد هميشه آسان نيست.

    شما اين عادات را منطبق بر اصول جهاني و قوانين طبيعي مي دانيد. منظورتان چيست؟

    - منظور آن است كه اين اصول در هر موقعيت و فرهنگي به كار مي رود و قابل انطباق با شش مذهب عمده جهان است. آنها مانند جاذبه زمين، قوانين طبيعــــي و هميشگي اند كه نمي توان در درستي و حقانيت آن كوچكترين ترديدي به دل راه داد. آنها بر تمام جنبه هاي زندگي ما حكمفرمايي مي كنند. بايد خاضعانه قوانين طبيعي را پذيرفت. در اين صورت شما يك وجدان آگاه خواهيد داشت. ساختن منش و خلق كيفيت زندگي تابعي از همراستايي باورهاي ما و رفتارهاي ما با اصول جهاني و قوانين طبيعي است. همواره آنچه را مي كاريد درو مي كنيد. راه ميان بر وجود نــــدارد. كشت و كار داراي نظامي طبيعي است. بايد بهاي آن را پرداخت و فرآيند آن را دنبال كرد. نظامهاي طبيعي بر قانون كشت و كار اتكا دارند.

    خلاصه پيام و محتواي اين هفت عادت چيست؟
    1 - مسئوليت پذيري. عامل بودن. اثرگذار باشيد؛
    2 - داشتن شعار رسالت شخصي و ارزشها. باتوجه به عاقبت كار در ذهن، شروع كنيد؛
    3 - زيستن در پرتو آنها. كارهاي مهم را اول انجام دهيد؛
    4 - احترام و منافع دوجانبه. تفكر برنده - برنده داشته باشيد؛
    5 - درك متقابل. نخست در پي درك كردن باشيد سپس در پي درك شدن؛
    6 - همكاري خلاقانه. هم افزايي؛
    7 - بازسازي و بهبود مستمر. تيزكردن اره. اصول تجديد متوازن قوا.
    عادتهاي يك تا سه به تسلط بر خويشتن مي پردازد. فرآيند از درون به برون است. شخص را از اتكا به استقلال مي رساند. پيروزي شخصي است يعني آزادي انتخاب و تصميم و عمل. خلاصه اين سه عادت آن است كه متعهد شويد و به تعهدتان پايبند باشيد. اين سه عادت نمايانگر يكپارچگي و تماميت وجود است. عادتهاي چهار تا شش درباره كار گروهي و همكاري و ارتباط موثر است. خلاصه اين سه عادت آن است كه ديگران را در مسايل دخالت دهيد و به اتفاق آنان در جستجوي راه حل باشيد. اين سه عادت نشانگر صداقت است و نوعي پيروزي عمومي يعني احترام و درك و آفرينش است. عادت هفتم نيز عادت تجديد قواست كه مجموع شش عادت پيش را در بر مي گيرد.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  5. #15
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    موهبتهاي منحصر به فرد انسان براي تحول زندگي اش كدام است؟
    - چهار موهبت خودآگاهي، قوه تخيل، وجدان و اراده مستقل. اين موهبتها چهار بعد اساسي زندگي آدمي يعني بعد جسماني، ذهني، اجتماعي و معنوي را مي تواند متحول سازد. خودآگاهي يعني اين كه شما تنها احساس، خلق و خوي و فكر نيستيد و ماهيتي جدا از آنها داريد. خودآگاهي يعني توانايي فكركردن درباره طرز تفكرتان. خودآگاهي يك نداي دروني است كه تو تنها اين نيستي، تو قدرت داري كه براساس يك چشم انداز جديد عمل كني. خودآگاهي هرچه بيشتر پرورش يابد فضاي بين محرك و واكنش بيشتر مي شود. در اين صورت ما مولود ژن، والدين، روابط كنوني و اوضاع و شرايط نيستيم بلكه محصول انتخـابهايمان در واكنش به اين موارد هستيم. قدرت تخيل به معناي آن است كه تو مي تواني آينده خود را خلق كني. شما مجبــور نيستيد پيش بيني كنيد، شما آن را خلق مي كنيد. اين بهترين راه پيش بيني آن است. حيوانات خودآگاهي و قدرت تخيل نــــــدارند. آنها مي توانند فكر كنند اما راجع به فكركردنشان نمي توانند فكر كنند. وجدان نيز يك هديه الهي است كه خدا به همه داده است و آن احساس طبيعي درك درست و غلـط است. اين يك حس اخلاقي است. وجدان ، قطب نماي دروني شماست.

    شما بين اصول و ارزشها تفاوت قائل هستيد. اين تفاوت در چه زمينه هايي است؟
    - اصول، قوانين طبيعي و بيروني اند و در نهايت پيامدهاي اعمال ما را كنترل مي كنند. برعكس، ارزشهـا ذهني و دروني اند و نشان مي دهند كه نيرومندترين احساسات ما به چه چيزهايي معطوف است و رفتارمان تحت تاثير چه عوامل هدايت مي شود. اصول مستقل از ماست و بدون توجه به ميزان آگاهي، پذيرش، علاقه مندي و اعتقاد ما نسبت به آنها و يا پيروي از آنها در جريان است و بر نتايج رفتار ما حاكم است. اما ارزشها حكمران بلامنازع قلمرو وجود ماست و رفتار و گفتار ما را هـــدايت مي كند. همه مردم، حتي تبهكاران از ارزشهائي پيروي مي كنند. اصول به منزله يك قطب نماست. يك قطب نما، شمال حقيقي را نشان مي دهد كه واقعيت بيروني دارد و منعكس كننده قوانين طبيعي يا اصول است. درست بر خلاف ارزشها كه دروني هستند.

    ارزشها به منزله نقشه هستند و اصول به منزله سرزمينها و قلمروها، يك نقشه توضيحات را ارائه مي دهد و يك قطب نما چشم انداز و جهت را فراهم مي كند. يك نقشه دقيق يك ابزار مديريتي است اما يك قطب نما يك ابزار رهبري و توانمندسازي است.

    آيا بين اصول و عملكرد نيز تفاوت وجود دارد؟

    - بله، اصول، حقايقي ژرف و اساسي و داراي كاربرد جهاني هستند. عملكردها به اوضاع و شرايطي ويژه تعلق دارند. عملكرد يعني كنش يا فعاليتي ويژه. عملكردي كه شايد در موقعيتي موثر واقع شود لزوماً در موقعيت ديگر موثر قرار نمي گيرد مثل بارآوردن فرزند دوم همانند فرزند اول.

    چگونه ممكن است عملكرد ما از اصولي كه معتقديد مبتني بر قوانين طبيعي و داراي حوزه نفوذ جهاني است منحرف شود؟

    - بارفتار در راهي كه در جهت مخالف اين اصول است. اولين اصل شامل مسئوليت فردي است و اغلب مردم آن را نمي پذيرند. اصل دوم شامل توسعه چشم انداز فردي زندگي شماست. اغلب مردم يك چشم انداز در زندگي ندارند و هدفمند عمل نمي كنند. اصل سوم شامل اهميت و اولويت دادن به چيزهاي مهم است. بيشتر مردم اين را عمل نمي كنند. اصل چهارم شامل جستجوي نفع متقابل است. بيشتر مردم خودخواه هستند. تفكر آنها برنده - بازنده است. اصل پنجم شامل جستجوي درك ديگران در اولين قدم است. اغلب مردم در جستجوي آن هستند كه اول فهميده شوند. اصل ششم شامل هم افزايي است و اصل هفتم كه تجديد قواست، اغلب مردم هزينه تجديد قواي شخصي خود را نمي پردازند. عكس هريك

    از اين عادات هفت گانه عمل كردن باعث پديدآمدن انحراف مي شود. عادت در انسان چگونه پديد مي آيد؟


    - عادت ها قدرت جاذبه عظيمي دارند. عادت نقطه تلاقي دانش، مهارت و اشتياق است. دانش يعني نگرش و برداشت نظري. اينكه چه بايد كرد و چرا. مهارت يعني چگونگي انجام دادن آن و اشتياق يعني انگيزه و ميل به انجام دادن آن. ايجاد عادت مستلزم تلاش در هر سه بعد است. عادتها اســــاساً منش ما را شكل مي دهند. يك ضرب المثل مــــي گويد: انديشه اي بكار تا عملي درو كني، عملي بكار تا عادتي درو كني. عادتي بكار تا منشي درو كني، منشي بكار تا تقديري درو كني.

    آيا مي توانيم عادات خود را تغيير بدهيم؟

    - ما مي توانيم عادات را ايجاد كنيم يا از بين ببريم. ما هميشه اين اشتباه را مرتكب مي شويم كه فكر مي كنيم ما يعني عادات ما. لازم نيست ما فقط نظاره گر شرايط باشيم. ما بايد زندگي و خط مشي خود را بنويسيم. ما دانش روشني نداريم كه چه كسي هستيم بنابراين عادات ما هويت ما مي شود و براي تغيير يك عـــادت مي ترسيم كه امنيت ما خدشه دار شود. تعهد و اقدام موجب تغيير مي شود. عادات بدنظير پرخوري، پرخوابي، بدگوئي و... را تغييردادن به چيزي بيش از خواستن نياز دارد. اگر ما برده شكم خود شويم، شكم ما خيلي زود فكر و خواست ما را در كنترل خود مي گيرد. جايگزيني عادت خوب به جاي عادت بد فرمولهاي ساده اي دارد. نظير اين كه: مثبت بينديش يا سخت تر كار كن. اين مسئله مستلزم درك عميق از خود و اصول و فرايندهاي رشد و تغيير است كه ارزيابي، تعهد، بازخورد و پيگيري را دربر مي گيرد.

    چرا اين قدر بر اهميت منش(personality) تاكيد مي كنيد و آن را برتر و مهم تر از شخصيت (character) مي دانيد؟

    - زيرا مقدم قراردادن شخصيت بر منش و كوشش براي بهبود روابط با ديگران پيش از اينكه خود را بهبود ببخشيم بي حاصل است. اخلاقيات مربوط به منش ويژگيهاي اصلي آدمي و اخلاقيات مربوط به شخصيت ويژگيهاي فرعي است. واضح است كه ويژگيهاي فرعي به تنهايي نمي تواند در روابط دراز مدت ارزش پايداري داشته باشد. اخلاقيات منش، نظير درستي، تواضع، وفاداري، خويشتن داري، شهامت ، عدالت، صبر، سخت كوشي، سادگي، فروتني و قانون طلايي آنچه به خود نمي پسندي به ديگران نپسند. اخلاقيات شخصيت، نظير رشد شخصيت، آموزش مهارتهاي مربوط به ارتباط موثر، تعليم روشهاي تاثيرگـــــــذاري و مثبت انديشي. گاه افراد منش نيرومندي دارند اما فاقد مهارتهاي ارتباطي هستند. منش يعني آنچه يك فرد هست و شخصيت يعني آنچه يك فرد مي تواند انجام دهد. آنچه هستيم بليغانه تر از آنچه مي گوييم يا به انجام مي رسانيم سخن مي گويد.
    به تعبير امرسون:
    آنچه هستي چنان در گوشهايم فرياد مي زند كه نمي توانم آنچه را مي گويي بشنوم.

    به همين جهت است كه شما براهميت منش در زندگي رهبران بسيار تكيه مي كنيد.
    - بله، من بر اين باورم كه منش در نهايت مهمتر از شخصيت و رقابت است. واضح است كه هردو مهم است اما منش، پايه و اساس است. تمام موارد ديگر روي اين بنيان ساخته مي شود.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  6. #16
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آيا اين بنيان همان است كه شما از آن به برداشت (paradigm) و نگرش تعبير مي كنيد؟


    - نگرش ما از امور، منشاء طرز تفكر يا شيوه عمل ماست. كوشش براي تغيير دادن گرايشها و رفتارهاي بيروني، اگر نتوانيم آن برداشتهاي اصلي را كه منشاء بروز گرايشها و رفتارهاي ما هستند بيازمائيم در درازمدت موثــــر واقع نمي شود. برداشت يعني نگرش ما از جهان نه الزاماً آنچه به واقع وجود دارد. عينكي كه از پشت آن همه چيز را نظاره مي كنيم نه آنچه كه با چشمان خود مي بينيم. برداشت به معناي فهم و ادراك و تفسيري است كه از جهان داريم. ما جهان را نه آن گونه كه هست بلكه آن گونه كه خـــود هستيم و آن گونه كه شرطي شده ايم مي بينيم.

    جايگاه تغيير برداشت (paradigm shift) در رفتارهاي فردي و اجتماعي چيست؟


    - هــر پيشرفت مهم علمي، نخست حاصل سنت شكني و جدايي از شيوه هاي پيشين تفكر و برداشتهاي كهنه بوده است. تغيير برداشت موجب مي شود كه نگرش ما از جهان عوض شود. برداشتهاي ما منشاء گرايشها و رفتارها و نهايتاً منشاء روابط ما با ديگران است. اگر بخواهيم دگرگوني عمده و بزرگي به وجود آوريم لازم است به سراغ نگرشها و برداشتهاي اصلي خود برويم. آنچه مي بينيم كاملا به آنچه هستيم ارتباط دارد. قدرت تغيير نگرش و برداشت منشاء دگرگوني عظيم است. تغيير برداشت يا ادراك بسيار عميق تر از تغيير نگرش يا رفتار است. من پيوسته براين باور بوده ام كه اگر بخواهيم به پيشرفت هاي چشمگيري در زندگي نائل آييم بايد برروي برداشتهايمان كار كنيم و اگر به موفقيتهاي كوچك دل خوش مي داريم كافي است برروي اعمال و رفتارمان كار كنيم.

    عادت اول به ما مي گويد كه بايد عامل باشيم. عامل بودن يعني چه؟


    - عامل بودن يعني پذيرفتن مسئوليت در قبال رفتار گذشته و حال و آينده و تصميم گرفتن براساس اصول و ارزشها نه خلق و خو و اوضاع و شرايط. عامل بودن يعني اينكه شما آفريننده و مسئول اعمال خود هستيد. اين عادت براساس چهار موهبت منحصر به فرد انسان يعني قوه تخيل، وجدان، اراده آزاد و به ويژه خودآگاهي پي ريزي شده است. اقدام به عمل به معناي شناخت مسئوليت خود براي پديدآوردن امور است. عامل بودن بخشي از طبيعت انسان است. اساساً ما محصول يك انتخاب هستيم نه وراثت يا محيط. شما مسئول زندگي خود هستيد.

    ويژگي افراد عامل چيست؟


    - زباني كه به كار مي بريم بــــه خوبي نشان مي دهد كه تا چه اندازه خود را به صورت فردي عامل مي بينيم. افراد عامل واكنشي نيستند و گناه بي تحركي خود را به گردن ديگران نمي اندازند. هاليوود معمولاً اين احساس را به وجود مي آورد كه باور كنيم مسئول نيستيم و محصول احساساتمان هستيم.
    اما فيلمهاي هاليوودي بيانگر واقعيت نيستند. زبان افراد واكنشي آنها را از مسئــوليت معاف مي كند. افراد واكنشي اغلب تحت تاثير محيط فيزيكي خود قرار مي گيرند. آنها معطوف به احساسها و موقعيتها و محيط هستند.
    افراد عامل معطوف به ارزشهايي هستند كه به دقت درباره آنها انديشيده اند و آنها را انتخاب كرده و دروني ساخته اند. افراد عامل براساس فلسفه از درون به برون برتمام اوضاع و شرايط مسلط هستند. تمام تحولات راستين و ماندگار از درون به بيرون اتفاق مي افتد.

    در برخورد با مشكلات چه شيوه اي بايد در پيش گرفت؟


    - مشكلات ما حاصل نگرشي است كه به مشكل داريم. به تعبير اينشتين به هنگام رويارويي با مشكلات اساسي نمي توانيم از همان سطح تفكري كه آن مشكلات را به وجود آورديم آنها را برطرف كنيم. نه آنچه كه براي ما پيش مي آيد بلكه واكنش ما نسبت به آن، ما را مي آزارد. بايد بخشي از راه حل بود نه بخشي از مشكل. خواه مشكلي مستقيم يا غيرمستقيم يا بيرون از اختيار ما باشد. نخستين عمل براي حل آنها در دستهاي ماست: تغييردادن عادتهاي خود، تغييردادن شيوه هاي نفوذ و تغييردادن نگرشي كه نسبت به آن مشكلات داريم. اينها همه در حلقه نفوذ ماست. بايد تمام تلاش خود را متوجه حلقه نفوذ خود كنيد و به اموري بپردازيد كه مي توانيد درباره آنها كاري انجام دهيد.

    عادت دوم يعني به طور ذهني از پايان، آغازكردن بر چه اصلي مبتني است؟


    - مبتني براين اصل است كه همه چيز دوبار آفريده مي شود؛ نخست در قلمرو ذهن و به صورت ذهني و سپس در ميدان عمل و به صورت فيزيكي و ملموس. مثل ساخت يك عمارت كه حتي بيش از نخستين ضربه چكش، همه جزئيات آن در ذهن معمار ساخته مي شود. افراد، خانواده ها، گروهها و تشكيلات موفق، با آفرينش تصويرذهني براي هر طرح، رويدادهاي آينده زندگي خود را رقم مي زنند. آنان بدون داشتن هدفي روشن در ذهن زندگي نمي كنند. تقريباً همه افرادي كه در سطح جهان به اوج موفقيت رسيده اند قدرت تجسم نيرومندي داشته اند، يعني بيش از انجام كار خود، آن را مي بينند و احساس مي كنند، يعني دقيقا از پايان، آغاز مي كنند. دنياي ما ساخته و پرداخته ذهن ماست. اوضاع و شرايط كنوني ما محصول تصاوير ذهني و روياهايي است كه در گذشته در ژرف ترين سطوح ذهن و قلب ما جاي گرفته است. اين عادت بر پايه قوه تخيل استوار است و پيشنهاد مي كند كه براي ايجاد تحول راستين در خويشتن، نقشها و الگوهاي كنوني زندگي خود را بازنگري كنيد.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  7. #17
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    موثرترين راه براي آغاز كردن از پايان چيست؟


    - ايجاد حكم يا فلسفه يا شعار رسالت شخصي. اين فلسفه بر آنچه مي خواهيد باشيد (منش) و آنچه مي خواهيد به انجام برسانيد (خدمات و توفيق ها) و ارزشها يا اصولي كه اساس كنش و بودن هستند متمركز مي شود. شعار رسالت شخصي، قانون اساسي است. ما رسالتي را كه در زندگي داريم كشف مي كنيم نه ايجاد.

    شعار رسالت شخصي چيزي نيست كه يك شبه نوشته شود، بلكه مستلزم درون نگري ژرف و تجزيه و تحليل دقيق است. شعار رسالت شخصي تصميمي اساسي و محوري است و برتمــــــام تصميم هاي ديگر تاثير مي گذارد و درونمايه و شـــالوده رهبري را پايه ريزي مي كند. بينديشيد كه مي خواهيد چگونه به هنگام مرگ از شما ياد كنند؛ آن را به عنوان پايه رفتار روزانه خود قرار دهيد.

    عادت سوم در اولويت قراردادن كارهاي اولويت دار است. چگونه مي توان اين عادت را در خود پايدار كرد؟
    - اين عادت، حول آفرينش ذهني يعني هدف، بينش، ارزشها و مهمتر از همه اولويتها شكل مي گيرد. امور ثانوي نبايد در درجه نخست قرار گيرد. امور نخست هم نبايد در مرتبه دوم واقع شود. اصلي ترين كار آن است كه كار اصلي را كار اصلي نگه داريم. من ياد گرفته ام كه خوب، دشمن بهترين است.

    آيا اين اصل، همان مــديريت زمان است كه مي گويد نبايد به چنبره امور و كارهاي فوري و اضطراري ولي غيرضروري گرفتار آمد؟


    - بله، بايد وقت بيشتري به آنچه مهم است اختصاص داد نه آنچه اضطراري است. جوهره مديريت زمان، سازماندهي و اجرا براساس اولويتهاست. هر كار و حركتي به وسيله دو معيار فوريت و ضرورت سنجيده مي شود. موارد فوريتي به طور معمول ملموس و مستلزم توجه فوري هستند مانند پاسخ گفتن به زنگ تلفن. ما را تحت فشار قرار مي دهند و در انجام كار تاكيد مي ورزند. انجام اين كارها اغلب مطلوب ديگران واقع مي شود. باوجود اين غالباً غيرضروري هستند.
    بيشتر افراد زيربار امور فوري دفن مي شوند. آيا مي توان تصور كرد كه يك جراح در حين عمل جراحي به تلفن پاسخ دهد؟ بيشتر مشاغل توليدي و مديريتي به دنبال عكس العمل سريع هستند به آنچه فوري و مهم است. اما ضرورت به نتايج كار مرتبط است. هر ضرورتي به رسالت، ارزشها و اهداف مهم و طراز اول ما ياري مي رساند. ما معمولاً در قبال موارد فوري واكنش نشان مي دهيم در حالي كه موارد ضروري و فاقد فوريت نيازمند ابتكارعمل و سرشت عامل بودن است كه همان عادت اول است. اگر عادت دوم را نيز به مرحله اجرا نگذاريم، يعني اگر تصوير روشني از موارد ضروري و نتايج مطلوب و دلخواه زندگي را پيش رو نداشته باشيم به سادگي در مسيري قرار مي گيريم كه تنها نسبت به كارهاي فوريتي واكنش نشان مي دهيم. بايد از زاويه ضرورت به امور نگاه كرد نه فوريت. اگر انتخاب اولويت، از رسالت و اصول نشات گيرد، به موارد ضروري غيراضطراري مي پردازيم، يعني اموري كه به طور عميق و آشكار ضروري هستند اما عدم فوريت آنها موجب مي شود در اجراي آنها غفلت ورزيم. بايد به كارهاي به ظاهر ضروري نه گفت. شما برحسب استنباطي كه از وقت و اولويتهاي خود داريد، اوقات خود را صرف مي كنيد. افراد موثر به محدوده كارهاي فوري يا غيرضروري گام نمي نهند. فعاليتهايي كه فوري و ضروري هستند مانند بحرانها و طرحهاي مهلت دار، به جهت ماهيت اضطراري خود، بي وقفه ما را تحت تاثير و فشار قرار مي دهند؛ فشار رواني و بحرانها و درگيري مداوم با بحرانها. امور فوري و غيرضروري نيز نوعي مديريت بحران است و توجه كوتاه مدت و بوقلمون صفتي را در پي دارد و موجب احساس قربانــــــــي بودن و بي ارادگي و روابط سست يا گسسته مي شود.
    اصل 80 درصدي مي گويد 80 درصد نتايج حاصل 20 درصد از كار و فعاليت است. بنابراين، اولويت دادن به كارهاي ضروري نمايانگر بهره و ثمره زندگي ماست.
    كدام عادت از عادات هفت گانه بيشتر مـورد بي توجهي و بي مهري قرار مي گيرد؟

    - همين عادت سوم كه بايد نخست، امور نخست را قرار داد. به همين دليل بود كه من كتاب نخست امور نخست را در سال 1994 منتشر كردم.

    عادت چهارم اصل تفكر برنده - برنده است. چگونه مي توان تفكر برنده - برنده داشت؟


    - اين اصل يك چارچوب ذهني و قلبي است براساس احترام متقابل. افراد به جاي من از ما استفاده مي كنند. برنده - برنده انديشيدن يعني سهيم شدن در اطلاعات، قدرت و منافع، كه اختلافات را حل و فصل مي كند و افراد را در جهت منـــافع و راه حلهاي دوجانبه ياري مي رساند. بايد به دنبال راه حلي بود كه به همه طرفها سود بـــــرساند. اصل طلايي حيات مي گويد، همان طور كه با ديگران رفتار مي كني با تو رفتار خواهند كـــرد. يعني آنچه برخود نمي پسندي بر ديگران مپسند. رهبري جمعي تنها با برنده - برنده انديشيدن امكان پذير است. تفكر برنده - برنده زندگي را عرصه همكاري تلقي مي كند نه ميدان رقابت. تكنيك نيست، فلسفه كلي كنش متقابل انسانهــاست. اصل برنده - برنده با تمركز بر نتايج - و نه روشها - نيروي بالقوه فراواني را آزاد كرده و كار جمعي قابل توجهي را پديد مي آورد. به علاوه، به جاي اينكه تنها به توليد بينديشد به قابليت توليد توجه مي كند.

    اين مسئله در مديريت و رهبري چه نقشي دارد؟

    - حفظ تعادل ميان توليد و قابليت توليد مخصوصاً در مورد دارائيها يا سرمايه هاي انساني يك سازمان يعني مشتريان و كاركنان حائز اهميتي ويژه است. حكايت غازي كه تخم طلا مي گذاشت را حتماً شنيده ايد.
    جوهر موثربودن يا كارايي، حفظ تعادل ميان توليد و قابليت يعني تعادل ميان تخم طلا (توليد) و آسايش غاز (قابليت توليد) است.
    نخست بخواهيد بفهميد آنگاه جوياي تفاهم باشيد كه عادت پنجم موردنظر شماست به چه معناست؟


    - اين اصل شاه كليد روابط موثر با ديگران است. اگر مي خواهيد ارتباط موثر برقرار كنيد از درك صحيح آغاز كنيد. وقتي ما با نيت درك ديگران - و نه با نيت پاسخ به آنان - به سخنانشان گوش مي كنيم، پايه و اساس ارتباطي راستين را بنا مي نهيم. وقتي طرف مقابل حس مي كند كه شما قبل از هرچيز مايل هستيد او را درك كنيد خود را فردي ارزشمند و معتبر احساس مي كند در نتيجه از موضع دفاعي خارج مي شود و دروني ترين افكار و احساساتش را از پرده برون مي افكند. اغلب مردم با نيت پاسخ دادن به سخنان ديگران گوش مي دهند نه اينكه قصد درك آن را داشته باشند. گوش كردن موثر يعني گوش كردن سرشار از همدلي، يعني گوش كردن با نيت درك كردن است. كلمات تنها 10 درصد ارتباطات روزمره ما را تشكيل مي دهند. 30 درصد به لحن بيان و 60 درصد باقيمانده به حالات و رفتار مرتبط است. در گوش كردن همدلانه، تنها از گوشهاي خود استفاده نمي كنيد بلكه از قلب و چشمهايتان نيز مدد مي جوئيد. پزشكي كه قبل از تشخيص، تجويز كند قابل اعتماد نيست.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  8. #18
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شما از اعتماد به عنوان حساب بانك عاطفي نام برده ايد. فضاي اعتماد چگونه پديد مي آيد؟


    - كليد ساختن اعتماد در يك فرهنگ، وفاداربودن نسبت به آنهايي كه غايب هستند و داشتن انصاف نسبت به ديگران است. صداقت و وفاداري نسبت به افراد غايب و اجتناب از بدگويي و شايعه پراكني در مورد آنان بشدت تحت تاثيرشان قرار مي دهد. حساب بانك عاطفي نمايانگر ميزان اعتمادي است كه در ارتباط با ديگران مي اندوزيم. مانند حساب مالي در اين حساب پس انداز و از آن برداشت مي كنيم.

    چــه چيزهايي موجودي اين حساب را تغيير مي دهد؟


    - اعمالي مانند تلاش در جهت اينكه نخست بخواهيد بفهميد، مهرباني، وفاداري به قول و صداقت در برابر افراد غايب، موجودي اين حساب را بالا مي برد. برعكس، نامهرباني، بدقولي، غيبت و دورنگي اندوخته اين حساب را كاهش مي دهد و حتي به مرحله ورشكستگي مي كشاند.

    عادت ششم يعني ايجاد نيروي جمعي چگونه پديد مي آيد؟


    - ايجاد نيروي جمعي ثمره و ميوه دو عادت پيشين است. روحيه تيمي خميرمايه رهبري مبتني بر اصول است.
    بهادادن به تفاوتها جوهره كار تيمي است. راههايي را بيابيد كه با هركس مشاركت كنيد. اختلاف در انسانها را ارزش بگذاريد. نيروي جمعي راه حل سوم است نه راه من يا راه تو. راه سوم از راه حل هريك از ما بهتر است. نيروي جمعي ميوه و ثمره احترام دوجانبه است؛ محصول درك و تحليل از تفاوتهاي يكديگر درمقــــام حل مسايل و بهره گيري از فرصتها. همكــــاري خلاقانه، هم افزايي را در پي دارد.

    عادت هفتم به توصيه شما تامل كردن و تيزكردن اره است. چگونه اين كار بايد انجام شود؟


    - اين عادت عامل موثر در نگهداري و ارتقا، بزرگترين توانائيها و سرمايه هاي زندگي به شمار مي رود.
    اره را تيزكردن يعني پيوسته زندگي و هستي خود را از جهات مختلف جسماني، روحي، اجتماعي و معنوي ارتقا دهيم. براي اين كار بايد گاه با خود خلوت كنيم. گاه بايد دست از كار كشيد و در گفتار و رفتار خود درنگ و تامل كرد. اين همان قابليت توليد فردي است. تجديد قواي روحي مستلزم تامل و صرف وقت است. تيزكردن اره از فعاليتهاي مربوط به امور ضروري غيراضطراري است. اين عادت بهبود مستمر و جلوگيري از فرسودگــــي هر انسان و شركتي را تضمين مي كند و آنها را در مسير رشد قرار مي دهد.


    آيا اين اصول هفت گانه را شما ابداع كرده ايد؟


    - من اصول هفت عادت را ابداع نكرده ام و نمي توانم اعتباري از اين نظر براي خود قائل شوم. من صرفاً آنها را جمع آوري و سازماندهي كرده و به ترتيب در چارچوبي قرار داده ام.

    اشاره كرديد كه اصول هفت عادت در تعليمات اديان نيز وجود دارد. چگونه؟


    - هفت عادت برپايه يك سري اصول استوار است. گرچه اين اصول در همه جا يكسان است اما توصيف و عمل به آن برحسب فرهنگ خاص هر منطقه متفاوت است. من اصـول هفت گانه را به اشكال مختلف در شش مذهب عمده جهان يافته ام و آنها را در اخبار و احاديث مذهبي شان مشاهده كرده ام. مدار جهان برپايه اصول مي گردد: اصل عدالت يا برد - برد، اصل مسئوليت پذيري يا عامل بودن، اصل مقصود نهايي زندگي يا رسالت شخصي و نيز اصول يكپارچگي وجود، احترام، همكاري، ارتباطات و نونگري.

    منظور از يكپارچگي وجود چيست؟


    - تماميت وجود يعني اتصال و يكپارچه شدن با اصول نه باافراد. به اعتقاد من، يكپارچگي شخصيت اساسي ترين عامل ارزشمندي انسان به شمار مي رود. براي اينكه فرد در زندگيش يكپارچه باشد بايد آموزش ببيند و از وجدانش تبعيت كند. در درياي ژرف ادبيات خردورزانه و ارزشمند هم مذاهب و هم جوامع به غواصي بپردازد. زندگي انسانهاي بزرگ را كه به خاطر داشتن ويژگي يكپارچگي شخصيت خدمات زيادي به جامعه كرده اند مطالعه كند تا وجدانش حساس و قوي شود. سپس ياد بگيرد كه گوش كند.

    آيا منظور از يكپارچگي وجود، صادق بودن است؟


    - نه، صداقت يكي از نمودهاي يكپارچگي است. تماميت وجود نسبت به صداقت در مقام بالاتري قرار دارد، يعني يكپارچگي وجود بالاترين شكل صداقت است. يكپارچگي، نگرش و عقيده اي است كه شما راجع به خود داريد. وقتي ترجيح مي دهيم براي هماهنگي و تطابق با ديگران، آنچه را كه حس مي كنيم درست است ناديده بگيريم و همرنگ جماعت شويم، يكپارچگي وجود را از دست مي دهيم. ممكن است به طور موقت نظر عموم را جلب كنيم و صداقت خود را نشان دهيم اما با از دست دادن تماميت وجود، حتي آن روابط را ضعيف تر مي كنيم. تماميت وجود صداقت را نيز شامل مي شود اما عكس آن صادق نيست. اگر ذهن خود را صرفاً بر صداقت متمركز كنيد و مراقب تماميت وجودتان نباشيد در پرتگاه فرصت طلبي فرو خواهيد افتاد. جلب اعتبار از كسب محبوبيت مهمتر است. احترام و اعتبار دير يا زود به عشق و محبت منجر مي شود. به اين دليل است كه من براين باورم كه تواضع مادر همه اصول است.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  9. #19
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چگونه چنين است؟


    - فروتني به ما كمك مي كند تا زندگي خود را حول اصول متمركز كنيم. كمك مي كند به اينكه به ديگران توجه كنيم و آنها را به حساب آوريم. به تجربه دريافته ام كه همه كارهاي نيك زاييده فروتني است.

    تواضع به ما مي گويد كه ما تحت كنترل نيستيم، اصول تحت كنترل است، از اين رو ما خود را به اصـــول تسليم مي كنيم. به عكس، غرور مي گويد ما تحت كنترل هستيم و چون ارزشهاي ما بررفتار ما حاكم است مي توانيم مطابق ميل خود زندگي كنيم. بنابراين، ضروري است كه اصول گرا باشيم و به آن ارج نهيم.
    جايگاه و ارزش خدمت به ديگران در اين اصول كجاست؟


    - سرور و شادماني واقعي مولود ايثار و خدمت به مردم است. تفاوتي نمي كند كه چه شغل و پيشه اي داريد، مادامي كه احساس مي كنيد در خدمت به ديگران هستيد كار خود را به بهترين شكل انجام داده ايد. برعكس، وقتي منافع خود را مركز توجه قرار مي دهيد به پست ترين نوع كار و فعاليت آلوده مي شويد. اين يكي از قوانين طبيعت است.

    آيا اين هفت عادت بر شركتها و سازمانها نيز تاثيرگذار است؟


    - تاثير قابل ملاحظه اين اصول بر نتايج عملكردهاي كليدي نظير عادتها، فضاي محيط كار، خدمت دهي به مشتريان و سهامداران كاملاً روشن است. سود و بازگشت سرمايه به سازمانها حاكي از عميق ترين تاثيرات هفت عادت بر آنهاست. تحقيقات نشان مي دهد كه آموزش هفت عادت، به صرفه جويي قابل توجه مالي از طريق كاهش سرمايه و افزايش صرفه جويي در وقت منجر شده است. اين بدان معناست كه آموزش هفت عادت بازده كار را چندبرابر بالا برده است. بنابراين، اصول هفت گانه به همان اندازه كه در سطوح مديريتي و تشكيلاتي كاربرد دارد در سطوح فردي و بين افراد نيز سودمند است.

    شما سالها پس از انتشار كتاب هفت عادت، كتاب هشتمين عادت را نيز منتشر كرديد. هشتمين عادت
    چيست؟


    - حركت از كارايي به عظمت و شكوه. از زمان چاپ هفت عادت (1990) دنيا بسيار تغيير كرده است. چالشها و پيچيدگيهايي كه ما در زندگي شخصي يا خانوادگي و محيط كاري و سازمانها و ارتباطات با آن مواجهيم بسيار تفاوت كرده است و يك تفكر و مهارت جديد را مي طلبد؛ يك عادت جديد كه هشتمين عادت است. يك بعد اضافي به هفت عادت كه ما را از كارايي فراتر برد و بر مسيري هدايت كند كه به عظمت منتهي شود. اين عادت چالش عصر كاركنان فرهيخته است. عادت هشتم راجع به يافتن صداي خود است و كمك به ديگران كه خود را پيدا كنند. كمك به ديگران براي كشف وجود راستيـن شان بزرگترين هديه اي است كه مي توانيد به آنان ارزاني كنيد.

    شما نسبت به كيفيت، رويكرد درون به برون داريد، ممكن است اين رويكرد را توضيح دهيد؟


    - كليد كيفيت فراگير در يك سازمان، افراد با كيفيت فراگير هستند كه مي دانند چگونه برنامه ريزي و چگونه از قطب نما استفاده كنند. درواقع شما و من كليدهاي كيفيت فراگير هستيم. براي دستيابي به كيفيت به تمركز روي منش، اصول و معنا و رويكرد درون به برون داريم. ساختن يك سازمان مبتني بر كيفيت فراگير مستلزم ساختن انسان مبتني بر كيفيت فراگير است.

    چگونه مي توان مديريت مبتني براصول را پياده كرد؟


    - تنها زماني فلسفه مديريت مبتني براصول مجال ظهور مي يابد كه ترويج و توسعه ارزشهاي كلي بيش از هرچيز كانون توجه قرار گيرد. در فقدان هدف و نظام ارزشي مشترك، مدير ناچار است براي انسجام و هماهنگي امور، پيوسته بر همه چيز نظارت داشته باشد. اين شيوه مديريت هيچگاه نمي تواند قابليتها، صداقتها و خلاقيتهاي افراد را بروز دهد. سازمانهايي كه از روش سلسله مراتب بالا به پايين استفاده مي كنند به تدريج در طول زمان فرهنگ تمركز قدرت و ديوانسالاري را تثبيت مي كنند. افراد هرگونه تغييري را به تصميمات مقامات بالاتر موكول مي كنند وبه جاي بروز افكار و ايده هاي نو وخلاقانه، همه چيز را در بوته عيب جويي و خرده گيري قرار مي دهند. تازه وقتي آموزش مي بينند تا افكارشان را از درون به برون متمركز كنند ديدگاه آنها اين است كه اين نكته ها خوب و ارزشمند است اما فردي كه بايد اين مطالب را گوش كند اينجا نيست! اما اگر الگوي خوب، رهبر شركت تلقي شود و ارتباطات باز و صريح ترويج شود و اعتماد ريشه بدواند فرهنگي پديدار مي شود كه موجوديت شركت را در بحراني ترين شرايط حفظ مي كند و به پيش مي راند.


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




  10. #20
    javad jan آواتار ها
    • 19,067
    مدیر بخش

    عنوان کاربری
    مدیر کل تالار فنی و مهندسی
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس کنترل پروژه
    رشته تحصیلی
    مدیریت اجرایی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تفاوت رهبري و مديريت در چيست؟


    - مديريت يعني مرور و بررسي و تجزيه و تحليل و تعيين اولويتها و رعايت موارد خاص. رهبري ضمن برخورداري از توانايي بيشتر به نيمكره راست مغز متكي است و براساس فلسفه استوار است و مقامي والاتر از هنر دارد. با نيمكره چپ مغز بايد مديريت كرد و با نيمكره راست رهبري. مديريت موثر يعني اولويت بندي كارها و تحت امور نخست را قراردادن. رهبري اولويت كارها را به گونه اي كلان مورد توجه قرار مي دهد و مديريت براي جزءجزء آن اولويت قائل است. رهبري يك انتخاب است و آن گونه كه بيشتر افراد به عنوان يك موقعيت به آن فكر مي كنند نيست.

    موفقيت در مديريت نمي تواند شكست در رهبري را جبران كند. رهبري نردبان ترقي را به ديوار درست تكيه مي دهد.
    در مديريت و رهبري اثربخشي مهمتر است يا كارايي؟


    - اگر به اصول ارزشي ارج نهيم مي توانيم به نتايج دلخواه نايل آئيم و توانايي دستيابي به نتايج بزرگتر را كسب كنيم. من اين حالت را اثربخشي نام مي نهم. بنابراين، اثربخشي دستيابي به نتايج دلخواه به شيوه اي است كه به ما امكان مي دهد به نتايج بزرگتري دست يابيم و موفقيتهاي متوازن و ماندگار را تجربه كنيم. افراد موثر زندگي و روابط خود را براساس اصول، مديريت مي كنند. به نظر من درباره مردم بايد به اثربخشي فكر كرد و درباره اشياء به بازدهي و كارايي.

    شما قطب نما و ساعت را به عنوان نمادهاي اثربخشي و كارايي معرفي كرده ايد. چگونه؟


    - ما براي ساعت به خاطر سرعت و بازدهي اش ارزش قائل هستيم. به نظر من ساعت سمبل بازدهي است و قطب نمــا نشانه اثربخشي. قطب نما يك احساس جهت، هـــــدف، چشم انداز، طرح و توازن را پديد مي آورد. يك وجدان آگاه به منزله يك نمايشگر دروني و سيستم راهنما عمل مي كند. براي حركت از ذهنيت ساعت به ذهنيت قطب نما شما روي توانمندسازي ديگر افراد تمركز مي كنيد. هنگامي كه از قطب نما استفاده مي كنيم، برنامه زماني خود را براي مردم، اهداف و اصول تحت الشعاع قرار مي دهيم يعني اولويتهاي برتـر قطب نما، اولويتهاي كوچك تر ساعت را به زيـــر مي كشاند. به اين جهت است كه وقتي به وسيله وجدان آگاه يعني قطب نماي دروني هدايت مي شويم ممكن است برنامه زمان بندي قبلي خود را ناديده بگيريم و ساعتها وقت خود را به يك شخص اختصاص دهيم. بايد با هدايت وجدان جلورفت نه با زور بازدهي ساعت، زيرا وجدان با تماميت و كليت زندگي من سروكار دارد.

    آيا آموزش هم در اين راه موثر است؟


    - اگر وجدان و خودآگاهي با علم و تجربه غني و آزموده شود كمك مي كند كه انسان تصميمات عاقلانه بگيرد. افراد كوته بين و سطحي نگر آمـــــوزش را هزينه به حساب مي آورند و نه سرمايه گذاري. حال آنكه هزينه كردن در بخش آموزش افراد و كاركنان پرسودترين سرمايه گذاري است و موجب تحول اوضاع و شرايط مي شود.

    از توانمندسازي سخن به ميان آورديد. تعريف شما از توانمندسازي چيست؟


    - توانمندسازي شامل چهار سطح فردي، اجتماعي، مديريتي و سازماني است. در سطح فردي، توانمندسازي يعني افزايش پتانسيل خلاقيت. برخي افراد كه ذهنيت محدود دارند تصور مي كنند اگر توان خود را توزيع كنند به اين معناست كه قدرت كمتري دارند. اگر دانش خود را تسهيم كنند اين بدان معناست كه دانش يا كنترل كمتري دارند. به اين دليل است كه افراد قبل از اينكه بخواهند ديگران را توانمند سازند بايد به خود توجه كنند و خود را بسازند. توانمندسازي حقيقتاً شامل پديدآوردن شرايطي است در سطح فرد، اجتماع، مديريت و سازمان كه تمامي قابليتها به كار گرفته شود.

    چرا برخي افراد يا اجتماعات يا سازمانها در مسير توانمندسازي نيستند؟


    - آنها به جاي قبول مسئوليت تنها از ديگران گله و شكايت مي كنند. آن لحظه اي كه شما زندگي عاطفي خود را بر ضعف ديگر افراد بنا مي نهيد شما خود را ناتوان ساخته ايد. آنها همچنين ديگران را ناتوان مي سازند به اين صورت كه سازمانهايي بنا مي گذارند كه افراد واقعا نمي توانند از توان و خلاقيت و انگيزه خويش استفاده كنند. اساس توانمندسازي آگاهي از اين مسئله است كه توان قبلاً در آدميان وجود دارد. آنچه ما نياز داريم تنها خلق شرايط براي آزادكردن آن است.

    چرا بايد وقت گذاشت و سازمانها را توانمند كرد؟


    - ساده است. اگر اين كار را انجام ندهيم بقا نخواهيم داشت. بازار جهاني همه چيز را تغيير داده است.
    شما نمي توانيد كيفيت را ايجاد كنيد. مگر اينكه افرادي داشته باشيد كه توانمند باشند و مشتري گرا و سريع و انعطاف پذير. در بيمارستانها، مدارس و حكومتها نيز وضعيت مانند سازمانهاست. دليل ديگر براي توانمندسازي پديدآوردن شهروندان مسئول است. به عنوان مثال اگر خانواده ها فرزندان خود را توانمند سازند آنها نمي توانند عضو موثر اجتماع باشند. آنها به جاي اينكه مولد باشند مصــرف كننده خواهند بود. اگر ما جامعه اي صرفاً مصرف كننده داشته باشيم و نه توليدكننده، در نهايت چيزي براي مصرف باقي نخواهد ماند


    اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )




برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •