نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!
نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!
حرف های نچسب...حرف های دلم کلا چسبنده اند، به دل تو نمینشینند ها، هرگاه خواستم نثار تو کنمشان، چسبنده شدند، مثل پلاکتهای خون، بهم چسبیدند و توده ای شدند ته این حنجره، زیاد که بشوند ،حرفهای دلم، باد میکنند، غدد لنفاوی هم کاری از دستشان بر نمیاید که نمیاید، عوارض میکند، غمباد میگیری، میزند به قلبت بعد آنجا عقده ای میشود، پزشکهای تجربی و آکادمیک هم جوابت میکنند، این حرفها را باید یک طوری زد، باید خودت را خالی کنی، یا جایی بنویسی، بسوزانی، یا زیر آب، فریاد بزنی، یا مثل من برای مردم درس بنویسی که حرف های دل چیست و چه میکند با دستگاه گردش خونت، چطور در رگ ها میچرخد و مغز استخوانت را زایل میکند، ولی باز هم ترشح میشوند، به درو دیوار، گل، غریبه، دشمن، میچسبند، الی به دل تو...
برف پاک کن بیهوده جان می کند
باران این سوی شیشه است
دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است
کم کن این گله داد زدن ممنوع است
گناهیست بزرگ شادی از منظر این قوم
بزن آهنگ ولی شاد زدن ممنوع است
من
که به هیچ دردی نمی خورم
.
.
.
.
این دردها هستن که چپ و راست به من می خورن
زندگی اتفاق نادریست
که برای بعضی از زنده ها می افتد
قیافه ام تابلو شده بود !
گفتن : چی میکشی ؟
گفتم : زجر !
گفتن : نه یعنی چی مصرف میکنی ؟
گفتم : زندگی … !
.
در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ.
ترجیح میدهم چوپان باشم
همدیگر را بدرید
من نی میزنم
♪ ♪♪ ♫
دلم بچگی میخواهد ! جلوی کدام مغازه پا بکوبم تا برایم آرامش بخرند ؟
گاهی برای کشـیدنِ فـریـاد
هـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت