نان كسي را آجر كردن

Take the bread out of sb’s mouth
نان خود را آجر كردن
Kill the goose that lays the golden eggs
دهان بي چفت وبستي داشتن
Have a loose tongue
دختر ترشيده
An old maid
آب در هاون كوبيدن
Attempt the impossible
محشر به پا كردن
Make a splash
آبكش به كفگير مي گويد سوراخ داري
The pot calls the kettle black

شتر در خواب بيند پنبه دانه
The cat dreams of mice
آب كه از سر گذشت چه يك وجب چه صد وجب
In for a penny, in for a pound
شريك دزد و رفيق قافله بودن
Have a foot in both camps
دل به دل راه دارد
Feeling is mutual
آتش زير خاكستر
The calm before the storm
خر شانسي
A stroke of lock

آخرين تير تركش
As a last resort
مچ كسي را گرفتن
Catch sb in the act (of doing sth
منبعskills.