کبوتر
آسمون بغضشو خالی میكنه
آدمو حالی به حالی میكنه
كوچهها رنگ زمستون میگیرن
شیشهها بخار و بارون میگیرن
آدما چتراشونو وامیكنن
گریه ابرو تماشا میكنن
نمیخوان مثل درختا تر بشن
از دل قطرهها با خبر بشن
نمیخوان بیهوا خیس آب بشن
زیر بارون بمونن خراب بشن
اما تو چترتو بستی كبوتر
زیر بارونا نشستی كبوتر
رفتی و سنگا شكستن بالتو
اومدی هیچكی نپرسید حالتو
بعضیها دشمنای خونی شدن
بعضیها غول بیابونی شدن
بعضیها میگن كه بارون كدومه
بوی نم شرشر ناودون كدومه
دیدی آسمون خراب شد سر ما
غصه شد وصله بال و پر ما
حالا تو سایه نشینی مثل من...مثل من...
حالا تو سایه نشینی مثل من
خوابهای ابری میبینی مثل من
چقدر اینجا میخوری خون جگر
كبوتر عصاتو بنداز و بپر
كبوتر عصاتو بنداز و بپر
فریدون آسرایی
ترانه : عبدالجبار کاکایی