مقدمه
جغرافيا در سازمان زندگي بيش از پيش به علوم رياضي وابسته است. در اين مکتب جغرافيا علم مطالعه پراکندگي فضاهاي زندگي و وابستگي هاي مکاني است. در اينجا، مفاهيم مکان و پراکندگي، اساس کار جغرافي دانان مي باشد.
چون جغرافيا به تفاوتهاي موجود به ميان عوامل طبيعي و انساني و نيز روابط انسان و محيط تأکيد و توجه دارد، تحليلهاي ناحيه اي با نگرشهاي مکاني و اکولوژي پياده ميگردد. جغرافياي نظامي که يکي از رشته هاي تخصصي جغرافياست، در جغرافياي ناحيه اي حضور فعال خود را نشان مي دهد و با برخورد عملي با مشکلات، نيازهاي نظامي را در برنامه هاي عملياتي و ستادي به صورت دقيق برطرف مي نمايد و در اجراي طرح هاي عملياتي بصورت بارزي ارائه طريق مي کند.
ايولاکست مي گويد: جغرافيا چه از نظر توصيفي و چه از نظر به اصطلاح طبيعي، با مشخصات اقتصادي، اجتماعي، جمعيتي و سياسي اش مي بايستي از جهت عملي و به عنوان يک قدرت دقيق در چهارچوب اعمالي که دستگاه حکومت براي کنترل تشکيلات مردم قلمرو خود و با جنگ انجام مي دهد، بايد مورد توجه قرار گيرد.
با توجه به تعاريف فوق، نقش جغرافياي نظامي در دفاع عامل و غير عامل بيشتر مشخص مي گردد که وسعت شکل و عمق و ديگر عوامل طبيعي در دفاع نقش خويش را عملي مي سازد و از طرفي عوامل انساني در دفاع عامل تأثير لازم را براي محيط نظامي اعمل مي کند. در اين راستا ايولاکست به تجزيه و تحليلهاي مختلف جغرافيايي که ارتباط نزديکي با عمليات نظامي دارد اشاره مي کند و به نام جغرافيا ستادهاي بزرگ نام مي برد که مي توان از آن به عنوان يک جغرافياي کاربردي نتيجه گرفت.
در اين روند، مي توان تعريف نقش و قلمرو جغرافياي نظامي را بدست آورد. جغرافياي نظامي تأثير عوارض جغرافيايي يک منطقه را در حرکات نظامي که در آن منطقه اجرا شده و يا احتمال وقوع آن مي رود، تعيين و در داخل سرزمين يک حکومت مستقل، اثرات آن را نسبت به فعاليت هاي نظامي تشريح مي نمايد.
با توجه به تعريف فوق نقش جغرافياي نظامي در مسائل آفندي و پدافندي ملحوظ تر مي گردد.