بیا دو باره پاک کن زجاده ها غبار را به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را!
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را
!ای عشق! بیا كه سینههامان شد چاك «این النّبأ العظیم؟»، گشتیم هلاك چشمی كه تو را ندیده باشد كور است خون شد دل ما، «متی ترانا و نراك»
در تاك مگر شراب پنهان نشده؟ در غنچه مگر گُلاب پنهان نشده؟ ای بیخبران كه مُنكر صبح شدید در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟
زد اگر کسی در خانهات، دل ماست کرده بهانهات که به جستجوی نشانهات، ز سحر شنیده بشارتی
شد بسته در هر دو جهان، از بس كه خشكید زمین و آسمان، از بس كهبد نیست اگر كمی خجالت بكشیم خون شد دل صاحبالزّمان، از بس كه...؟!به نماز صبح و شبت سلام! و به نور در نَسَبت سلام! و به خال کنج لبت سلام! که نشسته با چه ملاحتی!سراپا كویریم و چشم انتظاری كه یك روز، یكریز بر ما بباری
وسط «الست بربکم» شدهایم در نظر تو گم دل ما پیاله، لب تو خم، زدهایم جام ولایتی تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی ، تو قیام کن که قیامتی
ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی که بسوخت بند بندم زحرارت جداییز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی







پاسخ با نقل قول
