به واسطه ی این از هم گسیختگی، برخی از اطلاعات خاص که در حالت عادی می بایست در ارتباط با سایر اطلاعات موجود دیگر در مغز باشند، انسجام و اتصال خود را از دست می دهند. برخی از پژوهشگران بر این باورند که از هم گسیختگی بطور مستمر ادامه پیدا کرده و گسترش می یابد و ممکن است از خیال بافی های روزانه شروع شده و تا تجزیه ی کامل هویتی ادامه پیدا کند. با این وجود تفاوت شایان ذکری میان اختلال های کلی هویتی (dd) و اختلال شخصیتی متفاوتی که با نام (did) شناخته می شود، وجود دارد.

Did پیش از این با نام اختلال چندگانه ی شخصیتی شناخته می شد، اما در سال 1994 نام آن تغییر پیدا کرد تا نام جدید در تفهیم عمومی اختلال کمک بیشتری کند. بیماری فوق الذکر شامل نوعی اختلال و آشوب در هویت است که دو یا چند شخصیت جداگانه در وجود فرد ظاهر می شوند. این هویت های مختلف که با نام دگروار شناخته می شوند، کنترل رفتار فرد را از یک زمان به زمان دیگر به دست می گیرند.

شخصیت در این مبحث به عنوان توانایی ادراک، ارتباط برقرار کردن، و تفکر در مورد محیط و خود فرد به کار برده می شود. (انجمن روانشناسی امریکا، سال انتشار 1994، صفحه 270). زمانیکه بیماران تحت تاثیر یک دگروار قرار می گیرند ممکن است رفتار، حرکات، خصوصیات، جهت گیری های جنسی، و خصوصیات فیزیکی متفاوتی را از خود بروز دهند ( به عنوان مثال عادت به استفاده از یک دست بیش از دست دیگر، انواع مختلف آلرژی، و تغییر زاویه ی دید). بیمار کلیه ی موارد ذکر شده را در یک زمان مشخص انجام می دهد، اما زمانیکه دگروار دیگر کنترل شخصیت او را به دست می گیرد، به هیچ وجه به خاطر نمی آورد که چندی پیش چه کارهایی انجام می داده. این شخصیت های متفاوت ممکن است گاهی اوقات به 100 مورد هم برسند و این امکان نیز وجود دارد که تعداد آنها تنها به 2 مورد ختم شود؛ اما میانگین آن 10 شخصیت متفاوت می باشد که در طول زمان ثابت هستند. هر یک از این موقعیت ها که در آن شخصیت تغییر پیدا می کند با عنوان گونه ی منحصر بفرد شخصیتی شناخته می شوند چراکه هر هویت جدید نشات گرفته از قسمت های از هم گسیخته ی ذهنی است که بر روی رفتار بیماری که به did مبتلا است تاثیر می گذارد.



این شخصیت های متفاوت ممکن است تا حدودی از وجود یکدیگر آگاه باشند، اما در هر زمان تنها یکی از آنها کنترل رفتار بیمار را به دست می گیرد. انتقال شخصیت به شخصیت های دیگر به صورت آنی و به واسطه ی نوعی تنش صورت می پذیرد (موریسون 1995).

علائم

* چند شخصیتی، که می تواند به طور متوسط شامل 10 هویت متفاوت باشد و در برخی موارد تعداد آن تنها به 2 مورد محدود شده و در برخی موارد دیگر از 100 مورد نیز بالاتر می رود.
* آشکار کردن شخصیت های رفتاری متفاوت، و بروز عملکردها و رفتارهای فیزیکی نامتعارف و متناقض.
* احساس ضعف حافظه، و خارج شدن از دایره ی زمان (به عنوان مثال بیمار نمی تواند افراد و مکان ها را به خوبی به خاطر سپرده و یا به یاد بیاورد)
* بیشتر بیماران دچار افسردگی شده و افکاری پیرامون خودکشی به ذهن آنها خطور می کند.
* رواج نقص فردی
* 3/1 از مبتلایان به این بیماری دچار توهمات دیداری و شنیداری می شوند.
* فرایند رشد بیماری در حدود 5.9 سال به طول می انجامد.
* علائم مربوط به افسردگی افزایش پیدا می کند.
* ناتوانی در تمرکز بر روی دروس (در کودکان)
* ایجاد مشکلات رفتاری (در کودکان)

از نظر پزشکی برای تشخیص did باید نشانه های زیر در بیمار تشخیص داده شود:

* وجود حداقل دو شخصیت متفاوت که هر یک شامل الگوهای تفکری، احساسی، و ارتباطی مخصوص به خودشان باشند.
* حداقل دو شخصیت مختلف که کنترل رفتاری فرد را از یک زمان به زمان دیگر به دست گیرند.
* ناتوانی بیش از اندازه در به یاد آوردن اطلاعات مهم فردی که شباهتی به یک فراموشی معمولی نداشته باشد.
* این بیماری مشخصاً بر اثر استفاده از ماده ای خاص و یا ابتلا به بیماری مخصوصی ایجاد نمی شود.

(جامعه ی روانشناسی امریکا، 1994؛ موریسون 1995)

تشخیص

علائم این بیماری در کودکان معمولاً با شیزوفرنی اشتباه گرفته می شود. بیماری معمولاً زمانی به درستی تشخیص داده می شود که کودک به سن بلوغ می رسد.

آزمایش های استاندارد شده ای وجود دارند که می توانند بیماری را به روشنی در کودکان آشکار کنند. در ابتدا چند آزمایش ذهنی از بیمار گرفته می شود و سپس سوالاتی پیرامون علائم اختلال از آنها پرسیده می شود. از جمله سوالاتی که در این مرحله از بیمار پرسیده می شود می توان به موارد زیر اشاره کرد:

سوالاتی در مورد فراموشی، ضعف حافظه، روان گریزی، زوال شخصیتی، دگرسان بینی محیط، احساس بی هویتی، پیری زودرس، خود هیپنوتیزم شدگی، و توهمات شنیداری. ابزارهای آزمایشگاهی، پرسشنامه، تست های روانشناسی (مانند تست رورشاک) نیز جزء روش های متداول برای تشخیص وجود did به شمار می روند.

علل بروز بیماری

دلیل دقیق ایجاد did به روشنی مشخص نیست، اما معمولاً در کودکان به دلیل آزار و اذیت های فیزیکی و جنسی پدید می آید. در این وضعیت کودک از این اختلال به عنوان نوعی عامل دفاعی استفاده می کند. آنها همواره حالات روانی خود را تغییر می دهند تا به این طریق در ذهن خود به کسی اجازه ندهند که آنها را مورد آزار و اذیت قرار دهد. در برخی موارد نیز دلیل ایجاد بیماری به آسیب های مغزی و صرع نسبت داده می شود. ابتدای دوره ی آغازین بیماری معمولاً در سنین کودکی بوده و اکثر بیماران مونث می باشند. شاید افراد به صورت ارثی دچار این بیماری شوند، اما انتقال ژنتیکی مبحثی است که نیاز به تحقیق و بررسی بیشتری دارد (موریسون، 1995)

درمان

درمان معمولاً شامل جلسات روانکاوی به همراه هیپنوتیزم است. هدف از درمان درهم شکستن شخصیت های متفاوت و محدود کردن آنها به یک هویت منحصر بفرد است. رواندرمانگر سعی می کند با دگروارهای متفاوت ارتباط برقرار کرده تا ابتدا با نقش و عملکرد هر یک از آنها آشنا شود. سپس ارتباطی میان شخصیت های متفاوت به ویژه خصوصیاتی که قدری ماهیت خشونت و مخرب دارند ایجاد می کند و آنها را به مرور زمان از میان بر می دارد. از دیگر اهداف رواندرمانگر این است که با کلیه ی این شخصیت های مختلف ارتباط برقرار کند و به نحوی آنها را با هم مرتبط کند. مشاور همچنین سعی می کند که خاطرات درداور و ضربه های روحی گذشته را از وجود بیمار پاک نماید. درمان بیماری نیازی به بستری شدن ندارد، اما در موارد خاص پزشکان برای رسیدن به هدفی که دارند می توانند بیمار را بستری کنند. تا کنون مدرکی دال بر مفید بودن تجزیه تحلیل رفتاری برای درمان این اختلال بدست نیامده است.



منبع: پاتوق سرگرمی