-
اهداف زندگیت را معنادار کن!!!
ما اغلب شتاب و تمرکز افراطی روی اهدافی از قبیل ثروت، تحصیلات عالی، مقام و شهرت داریم، اما فراموش میکنیم به دست آوردن همه اینها، به قیمت از دست دادن لحظههایی است که در آن زندگی میکنیم و بیتوجهی به کسانی است که با آنها زندگی میکنیم، میتواند کلیدهای احساس سعادت و خوشبختی را به هنگام رسیدن به هدف، از ما بگیرد. البته داشتن هدف، میتواند به عنوان نیروی محرک و انگیزهای برای فعالیتهایمان باشد و ما را به جلو ببرد اما به یاد داشته باشیم که مسیر و جاده رسیدن به هدف را پیوسته کنترل کرده و در نظر داشته باشیم.
سرعت و نیروی افراطی به قیمت نادیده گرفتن مسیر، نابودکننده است، اما تامل و شکیبایی موجب حفظ و ذخیره انرژی شده و استرس کمتری روی کل سیستمهای بدنی و روانی ما وارد میسازد. زندگی رها از هدف، به این معنی نیست که شما هدف، مقصد یا مسیر حرکتی نداشته باشید، بلکه به معنی زندگی شادمانه، رها از انگیزههای بیرونی، در جهت کسب انگیزههای درونی و برای ساختن خود بهتر است. به عبارتی به طور کامل در حال زیستن، قدری تامل کردن و با گلهای زندگیمان صحبت کردن و به خلق جامعهای کمک کردن که با عشق ایثارگرانه و کار سودبخش، به مفهوم وسیع و زیبای خانواده ارج میگذارد. مطالب این مقاله میتواند مانند علامتهای هشداردهندهای در جاده زندگی، برای رسیدن به رضایت و احساس خوشبختی باشد. به شرط اینکه به این علامتها توجه داشته باشیم و ارزش، معنی و فایده آن را در زندگی تشخیص داده و به تدریج آنها را در خودمان درونی کنیم. نمونه این علامتهای هشداردهنده در موارد زیر مشخص شدهاند:
استفاده بهینه از لحظات زندگی
این حقیقت را باید درک کرد هر گامی که در جهت به دست آوردن اهداف برمیداریم، ارزشی برابر با خود هدف دارد. از زمان حال آن چنان استفاده کنید که گویی پیشاپیش به آرزوهای خود دست یافتهاید. اگر فقط اهدافی را برای خود تعیین کنید و سپس با تلاش افراطی به آن دست یابید، آنچه به دست میآورید، فقط جانفشانی (تحلیل رفتن) بوده است. فراموش نکنید که تمام روزهایی را که در تلاش برای دستیابی به خواستههای خود سپری کردهاید بخشی از زندگیتان است. اگر «تنها» به مقاصد خود میاندیشید و در جهت به دستآوردن تلاش میکنید مطمئن باشید که به بیماری زیادهطلبی مبتلا شدهاید. در چنین شرایطی، پس از آن همه سختکوشی وقتی به اهداف خود دست مییابید نمیدانید چگونه با آنها روبرو شوید، زیرا مدام به آیندهنگری عادت کردهاید و پیوسته در انتظار شرایط بهتری هستید. باز هم اهداف بالاتری را برای خود تعیین میکنید و تلاش خود را افزایش میدهید و این روند آنقدر ادامه مییابد تا پیر و درمانده شوید. آنگاه به خود میآیید و از خود میپرسید: «پس زندگیام چه شد؟»
از نظر یکی از روانشناسان سرشناس (اریک اریکسون)، افراد در دوران پیری عملکردهای گذشته خود را ارزیابی میکنند، آنان برای رسیدن به احساس تمامیت و یکپارچگی تلاش میکنند، سالمندان خاطرهها یا صحنههای گذشته زندگی خو را همانند آلبومی ورق میزنند. اگر آنها به این نتیجه برسند که در مجموع زندگی رضایتبخشی داشتهاند، یعنی به طور مناسب زیستهاند، به احساس تمامیت میرسند و به معنا و مفهوم خاصی از زندگی دست مییابند و در این جهت به شکلگیری صفت مطلوب «خِرد» دست مییابند. به اعتقاد اریکسون خرد شامل پذیرش کل زندگی است، بیآنکه فرد از گذشته خود احساس سرخوردگی کند. چنین افرادی در زندگی احساس رضایت میکنند و حتی مرگ را به عنوان واقعیتی اجتنابناپذیر میپذیرند و از آن هراسی به خود راه نمیدهند. در مقابل کسانی که در گذشته از فرصتهای زندگی به درستی استفاده نکرده و عملکردهای قبلی خود را به صورت منفی ارزیابی کنند، دچار ناامیدی و سرخوردگی میشوند، زیرا به خود میگویند: «دیگر زمانی برای جبران گذشته وجود ندارد.»
با این حال، اریکسون، حتی در همین سنین (پیری) به تحول فردی خوشبین است. تحلیل اریکسون از فیلمی به نام «توتفرنگیهای وحشی»، اوج خوشبینی وی را نشان میدهد. این فیلم، زندگی پزشک ۷۶ سالهای را به تصویر میکشد که همواره موفقیتهای شغلی و علمی فراوانی به دست آورده است، اما هیچ گاه نتوانسته است، حتی با اعضای خانواده خود، رابطهای صمیمی و نزدیک برقرار کند، ولی در اواخر زندگی به این واقعیت تلخ پی برده و باقیمانده عمر خود را صرف ایجاد پیوندهای عاطفی میکند. او تصمیم میگیرد که به نزدیکان خود کمکهای موثری کند و بدین ترتیب نارساییهای گذشته خود را ترمیم میکند و در آخرین لحظههای عمر خود به احساس یکپارچگی و رضایتمندی از زندگی میرسد و حتی دیگر هراسی از مرگ ندارد.
قدمها و لحظههای شادیآفرین
«زندگی هدف نیست، زندگی یک روند متحول است که ما قدم به قدم آن را طی میکنیم و اگر بتوانیم این قدمها و لحظهها را برای خود و دیگران شادیآفرین کنیم به معنی واقعی زندگی کردهایم.»
«مردن را یاد بگیر تا زندگی کردن را یاد بگیری.»
«همه میدانیم که دیر یا زود میمیریم، ولی نمیخواهیم آن را باور کنیم. اگر باور داشتیم رفتارمان تغییر میکرد. میخواهیم درباره مرگ هم خودمان را گول بزنیم. ولی راه بهتری هم هست. آن هم این است که آدم قبول کند میمیرد و هر لحظه برای آن آماده باشد. در این صورت انسان تا وقتی زنده است، بهتر به زندگیاش میرسد و به همه چیز جور دیگری نگاه میکند. آن وقت دنیا و اطرافیان را به درستی تجزیه میکند و تنها به کارهایی که خیال میکند خیلی لازم است نمیپردازد، جاهطلبی را کنار میگذارد و جایی برای کارهای معنوی باز میکند، به خانواده و عزیزان خود اهمیت بیشتری میدهد و در کل زندگی کردن واقعی را یاد میگیرد.»
اهداف جهانی داشته باشید، تا شخصی
روانشناس سرشناسی به نام «مزلو» میگوید: «آنان که پیوسته و فقط در تلاشند تا به اهداف بالاتری دست یابند عموما انگیزهای جز کمبود ندارند.» به عبارت سادهتر آنچه آنها را به تلاش افراطی وامیدارد این انگیزه است که داشتههایشان کافی نیست. بنابراین پیوسته در تلاشند تا آن را کامل کنند. «افکارتان» را به کمبودها و ضعفهای شخصی متمرکز نکنید و در تلاش افراطی برای رفع آن نباشید، چرا که در این صورت فرصت لذت بردن از زمان حال را از دست خواهید داد. اگر هدف شما تملک، کنترل، ساختن و توسعه باشد، نهایتا ما و شما شدیدا از بر هم زدن تعادل طبیعت رنج خواهیم برد. اگر یاد بگیریم به یک خانه کوچک نه ویلایی، یک ماشین و نه دو ماشین قانع باشیم و زمین را با سایر ساکنان آن شادمانه تقسیم کنیم پاداش، زندگی شاد و سالم خواهد بود. با وجود اینکه ادعاهای عنوان شده، مبنی بر اینکه رقابت امری طبیعی است، ولی همکاری و همگامی مورد توافق است که منجر به ایجاد سلامتترین سیاره، مردم و سایر ساکنان زمین میشود.
جدایی (تنهائی و انزوا) علت اصلی احساس کمبود است. جدایی منجر به افسردگی، احساس فشار برای تلاش و تعارض میشود. وقتی ما چیزی را از بقیه جدا میکنیم و آن را مال خود میدانیم، نَفسمان ارضاء میشود.
اما بهای سنگین آن فاصله گرفتن از بقیه، خلقت و آفرینش است. چه بهتر که خود را یک میزبان و مهماندار در نظر بگیریم و به خاطر نسلهای بعدی هم فعالیت کنیم و به این نکته فکر کنیم: آنچه حالا از آن ماست یک صد سال دیگر از آن ما نخواهد بود. درمان این درد اندیشههایی از قبیل: بههم پیوستن و ارتباط، صلح، عشق، بخشش، نوعدوستی، پذیرش، حمایت کردن و … است.
این نوع اندیشهها به این نکته اشاره دارد که، جهان را همانگونه که هست دوست بداریم و خیر و صلاحی را که «اکنون و اینجا» به سویمان روان است بپذیریم.
در درون احساس شادمانی و شعف کنیم، آرامش و متانت را به جای جنگ و ستیز قرار دهیم، حرمت و فروتنی نسبت به همه چیز زندگی را جایگزین حرص و طمع سازیم. خودمان را متقاعد نکنیم که این کارها عملی نیست و تنها گفتنش آسان است. ما آفریننده و انتخابکننده اندیشهها و اهداف خویش هستیم و میتوانیم به اختیار آنها را تغییر دهیم.
نرم و آهسته به هدفهای خود برسید
اغلب، مردم اهدافی را انتخاب میکنند و آن را با ارزشترین قسمت زندگی خود میدانند و برای رسیدن به آن عجله و اصرار زیاد دارند. قسمتی از این مشکل به این دلیل است که همه عجله دارند و معنی زندگی را پیدا نکردهاند، لذا به دنبال آن میدوند. آنها مدام به ماشین بعدی، به خانه بعدی و به شغل بعدی فکر میکنند و وقتی آنها را به دست میآورند میبینند برایشان ارضاکننده نیست و در نتیجه شروع به دویدن میکنند. اگر برای رسیدن به مقصد خود مصرانه و با فشار در تلاش هستید، با اراده جهانی (قوانین خلقت و طبیعت) از در مخالفت برآمدهاید و در نتیجه حتی موجب به تعویق انداختن کارها میشوید.
روانشناسیِ متداول شده موفقیت و تشویق برانگیزِ «به دنبال آن بروید»، رویکرد و عنوان بسیاری از کلاسها و سمینارهای امروزی میباشد… هرگز کمتر از آنچه میتوانید باشید، نباشید. شما شایستگی بالاتر از اینها را دارید! کمال در چند قدمی شماست! البته در صورتی که با جدیت به دنبال آن بروید. حتی اگر به آنچه میخواهید نرسید، باید به دنبال آن بروید. همه چیز از آن شما خواهد شد. آیا آماده رفتن هستید؟… سخنران جملاتی از این دست را میگوید و حاضرین روی پا میایستند و دست میزنند! البته این پیشگوییها نادر است، چون تا زمانی که ما «در پی آن» هستیم (موفقیت) جایی را پیدا نخواهیم کرد که «آن را» پیدا کنیم و هنگامی که به آنچه میخواهیم نمیرسیم احساس شکست میکنیم، چون «آنچه میتوانستیم باشیم» نیستیم، درباره خودمان و آنهایی که احساس میکنیم در این راه مانع پیشرفت هستند، احساس خصومت میکنیم. اما نتیجه مطالعات نشان میدهد، اگرچه برخی از موفقیتهای کوتاهمدت ممکن است به علت سرعت عمل، کمالگرا بودن و سختکوشی زیاد به دستآید، ولی به طور وسیعتر، فرد بسیار موثر و موفق، شخصیتی کاملا متفاوت دارد.
او مسائل مهم زندگی خود را میشناسد و با آنها زندگی میکند. فرد متواضع، آرام و صبوری است و به خانواده اهمیت میدهد. این افراد شادمانه زندگی میکنند، خندهرو هستند، احترام افراد روشنفکر و محبت کودکان را جلب میکنند، انتقادپذیر و برای دیگران مفید هستند و همین طور شکرگزار زیباییهای خلقت، مواهب و آنچه دارند هستند. اما افراد آرام برداشتی نادرست از منابع موفقیت دارند و به چیزی تسلیم میشوند که علم پزشکی و روانشناسی آن را واکنشهای استرسی و افراطی مینامد.
ما روانشناسان افرادی را که بسیار سختکوش، رقابتجو، جاهطلب و بیتاب هستند (احساس میکنند که زمان خیلی فوریت دارد) تیپ شخصیتی A مینامیم. در این افراد امکان اثرهای زیانبار استرس از قبیل بیماریهای قلبی، زخم معده، میگرن و آسم افزایش مییابد. به هر حال برخورد شکیبا و آرام با زندگی و حتی الگو گرفتن از رفتارهای افراد آرام و خونسرد، میتواند یکی از روشهای کم کردن خطر استرس باشد.
کیوان علوی زاده کارشناس ارشد روانشناسی
زیبـاشـو دات کام
-
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن