-
قسمت ششم:
تریستان فریاد زد هی صبر کن و خواست به دنبال موجود خون آشام مانند بدود ولی کلاهش دوباره از روی سرش به پرواز در آمد و چند قدم آن طرف تر روی زمین افتاد.
دولا شد تا آن را بردارد ولی وقتی سرش را بالا آورد او ناپدید شده بود
رزا گفت: اون کی بود ؟ ....مایکل مون بود؟
بلا که همچنان با دقت به بوته خیره شده بود گفت: چرا اون همیشه داره مارو تعقیب می کنه؟
ری جواب داد چون یه کمی خله چون عقلش یک کمی پاره سنگ بر می داره!
تریستان گفت : اخ که چه خوب گفتی ولی اون به یه دلیلی سعی داره در مورد یه چیزی به ما هشدار بده
بلا گفت : یا شاید هم می خواد ما رو بترسونه. شاید اینم یکی از شیرین کاری هاییه که برای هالویین در نظر گرفتن.
آنها به راه خود ادامه دادند ری یک قطعه سنگ از روی زمین برداشت و آن را طوری در خیابان پرتان کرد که سنگ پس از هر برخورد با سطح زمین کمی به هوا بلند می شد و دوباره چند متر آن طرف تر به زمین اصابت می کرد.
یک گروه دیگر از بچه هایی که برای قاشق زنی رفته بودند شاد و خندان و در حال شوخی و توی سر و کله هم زدن از خانه ای در پیچ خیابان بیرون آمدند.
بلا پرسید: چرا مایکل اومده بود اینجا؟ چرای توی مهمونی باباش نبود؟
رزا گفت: شاید دعوت نشده بود!
باش شنیدن این حرف همه خندیدند
بلا ایستاد و گفت: نه... فهمیدم چه کلکی تو کاره. اینم بخشی از مهمونیه . اقای مون اونو فرستاده بود تا ما رو بترسونه اون به مایکل گفته در مورد مهمونی به ما هشدار بده تا مهمونیشون واقعا ترسناک به نظر بیاد.
همه ش مسخره بازیه
ری گفت: آره درست می گی آقای مون سعی داره مهمونیشو جالب کنه
تریستان آهی کشید و گفت: ولی تا حالا که چندان موفق نبوده راه بیفتید زودتر بریم تا خر چه زودتر بتونیم تمومش کنیم.
چند دقیقه بعد جلوی خانه آقای مون ایستاده بودند و به آن نگاه می کردند
یک خانه قدیمی و درب و داعون بود خیلی قدیمی و تا حدودی هم و هم انگیز
خانه ای با پوشش سیاه شیروانی و سقف بلند و شیب دار که پرده های سیاه پنجره هایش را پوشانده بود یک کدوی سرخ شده که شمعی در آن روشن بود و از پشنت پنجره جلوی خانه به آنها چشمک می زد
تریستان از جلو و بقیه به دنبال او به طرف در خانه رفتند دیوار دو طرف در با تار عنکبوت مصنوعی پوشانده شده بود یک جمجمه بزرگ خاکستری رنگ روی یک پایه در کنار در قرار داشت
تریستان زیر رلب گفت: بهتره بریم تو
و دستش را بالا آورد تا زنگ در را ف شار دهد
ولی قبل از آنکه فرصت کند دکمه زنگ را فشار دهد در با صدای غژ غژ بلند باز شد
نوری نارنجی رنگ از داخل خانه به بیرون تابید و یک خون آشام صورت سفیدش را از در بیرون آورد. این یک خون آشام دیگر بود .بلند تر و پیرتر
آقای مون
او از میان دندان های به هم فشرده با صدای و هم انگیز گفت: خوش آمدید به خانه رنج خوش آمیدی! و یک قدم به عقب برداشت و با اشاره دست آنها را به داخل دعوت کرد
تریستان تار عنکبوت های بیش تری را دید که زا سقف آویزان بود نوارهای سیاه و نارنجی رنگ دیوارهای اتاق پذیرایی را پوشانده بود آقای مون با صدای وه انگیزی که خون آشام ها در فیلم ها استفاده می کننده گفت: انجلا قربانیانمان وارد شدند. و سپس شنل سیاه و براق خود را عقب زد و با تعظیمی کوچک به آنها اشاره کردتا در راهرو به پیش بروند.
او گفت: معرفی می گنم همسرم آنجلا
یک زن تنومند و چاق با چهره صورتی رنگ وارد اتاق شد. یک لباس بلند سفید ساتن پوشیده بود که هنگام راه رفتن در هوا موج می زد یک جفت بال براق به شانه هایش چسبانده بود و یک هاله طلایی رنگ بر فراز توده موهای سفید و بورش خودنمایی می کرد.
او گفت: خوش آمیدی هالویین مبارک
او هم صدای بم رسایی داشت وقتی داشت به آن طرف اتاق پذیرایی می رفت یکی از بالهایش به دیوار کشیده شد
آقای مون گفت: آنجلا امشب یک فرشته شده
تریستان نگاهی سریع به اطراف اتاق پذیرایی انداخت. آتشی در شومینه بزرگ روشن بود و نور اتاق را خیلی کم کرده بودند.
دور تا دور اتاق پر بود از جمجمه های خندان و کدوهای تو خالی شده ای که چاقوهای بلند از وسط آنها بیرو زده بود. مجسمه یک جادوگر که سرش را عقب برده و دهانش به خنده زشت باز بود در یک گوشه اتاق روی یک پایه بلند قرار داشت.
تریستان با خود فکر کرد چه تزیین جالبی واقعا ترسناک است
سپس صدای به هم خوردن شدید در جلوی خانه را از پشت سر شنید.
از جایی در ان طرف اتاق پذیرایی صدای خنده جادوگر گونه ای پشت سر هم تکرار می شد در همان حال تریستان به دنبال بقیه دوستانش وارد اتاق پذیرایی می شد کف پوشهای اتاق زیر پایشان جیرجیر می کردند.
تریستان نگاهی به اطراف انداخت هیچ کس دیگری در آنحا حضور نداشت.
هیچ کس غیر از آنها!
به طرف رزا نگاه کرد آقار ترس را در چهره او مشاهده کرد
تریستان آب دهانش را به سختی فرو داد و زیر لب گفت: پس بقیه کجان؟ پس بقیه بچه ها چی شدن؟
ادامه دارد......(ادامه ای واقعه جذاب)
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن