بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 7 از 8 اولیناولین ... 5678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 از مجموع 80

موضوع: دفتر خاطرات دانشگاهی

  1. #61
    nazi_flower آواتار ها
    • 23

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    شغل , تخصص
    Collegian
    رشته تحصیلی
    Secret
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط صنم نمایش پست ها
    منم یه بار تو خوابگاه عصبی شدم میخواستم ظرف کرمی که بغل دستم بود پرت کنم طرف دیوار تا خالی شم اما چون گوشیمم بغل دستم بود اشتباهی اونو پرت کردم.
    ....کاری که پیش اومده دیگه کاریش نمیشه کرد ...

  2. #62
    nazi_flower آواتار ها
    • 23

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    شغل , تخصص
    Collegian
    رشته تحصیلی
    Secret
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط MAHBOOBEH نمایش پست ها
    يه خاطره بشنوين از دانشگاه آزاد:
    يه استاد داشتيم كه مجروح بود.(موجي)و نميتونست اعصابشو كنترل كنه.اون درس هم فقط با همين استاد ارايه ميشد.خلاصه همه به اكراه درسو گرفتيم.نميدونم چرا،از روز اول با من لج افتاد.يعني ميدونم.شيطون بودم.يه بار تذكر داد،تصميم گرفتم سر كلاسش صبور باشم.
    به همه گفته بود قبل از ورود به كلاس موبايلشونو خاموش كنن.يه روز سر كلاس گوشيش زنگ خورد.همه شروع كردن به خنده و يه نفر از بين جمع گفت موبايل خودت كه روشنه...
    از قضا من نه خنده اي كردم،نه حرفي زدم.مستقيم به استاد نگاه ميكردم تا عكس العملشو ببينم.آقاي استاد سرشو كه بلند كرد،نگاهش به من افتاد كه نگاش ميكردم و بي برو برگرد بهم گفت:بييييرووون

    اين شد آش نخورده و دهن سوخته


  3. #63
    nazi_flower آواتار ها
    • 23

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    شغل , تخصص
    Collegian
    رشته تحصیلی
    Secret
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط ebrahim71 نمایش پست ها
    شباهت لیست حضور وغیاب با نامه!!

    این خاطره یکی از خاطرات خیییییییییییییییییییییییی یییییلی جالب وباحال من از پیام نوره!!

    مهرماه بود وماهم دانشجوی ترم اولی و هزاران شوق وشور کاذب که دانشجووووووووووووو شدیم!

    همون اوایل ترم بود که رفتیم سرکلاس اقتصادخرد _ استاد محبی_ که انصافا یکی از بهترین استادها بودند!

    نشستیم آخر کلاس _ جلومون هم سه تا دختره بودند ازهمونها که خودشون یک مقدار خارش دارند وبرای بخت گشایی میان دانشگاه!!

    ازهمون اول کلاس اینا شروع کردند به مزه پرانی!!!

    منم که حس پسریانولیستی ( همون جنس برتر) خیلی قوی دارم

    اونا رو از تکه های پرمعنای خودم بی نصیب نگذاشتم

    بینشون یک دخترچادری (که این خانم نقش زیادی توی خاطرات بعدی داره) بودکه بیشتر مزه میپراند!!!

    گذشت تا اخرای کلاس لیست حضور وغیاب رو نوشتن !!

    رسیدبه من منم نوشتم ودادم به این دخترچادریه!!!!

    تا دادم بهش بیچاره فکر کردنامه ای شماره ای چیزیه!!!

    سریع گذاشت توی کیفش!!!

    منم صداشو درنیاوردم فقط بابچه ها کرکر میخندیدیم.

    تا 10 دقیقه بعدکلاس استادبیچاره داشت دنبال لیست میگشت!!

    آخرش یکی از دوستام بهش گفت خانم لیست روپس بده!

    دختره ی بیچاره خیییییییییییییییییییییییی ییییییییییییلی افسرده شد!!
    کاار دلستی ننننککککردی

  4. #64
    یکی مثل خودت
    • n/a

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط samira نمایش پست ها
    سر کلاس ++c بودیم که استادمون داشت پروژه ها رو چک میکرد وهر کی رو یه جورایی ضایع می کرد.پروژه دوم رو گفته بود که بهش ایمیل کنیم،تعداد کمی از بچه ها ایمیل کرده بودن که منم کرده بودم.
    بعد از اینکه مال همه رو گفت نوبت به مال من رسید و استاد اسممو صدا زد وگفت که تو ایمیل شما هیچی نیست،فقط دعوت بهchat وجوک و...... بود
    که واقعا منم یه لحظه هنگ کردم که استاد داره چی میگه،
    که دیگه یهو کلاس از خنده منفجر شد.
    ولی بعد کلاس رفتیم تو سایت دانشگاه و اونجا به استاد send هامونو نشون دادیم که ماجرا حل شد،استادم وقتی دید خودشم مونده بود که اونا چیه که بهش رسیده.
    ولی بچه ها که حالام فکر میکنن که من اینجور چیزا رو واسه استادsend کردم، چون تو حیاط و اینور و اونور می شنوم که با شوخی اونم بلند بلند میگن استاد و به chat دعوت کرده................
    بالاخره یه ضایع شدن حسابی بود
    استاد مشکوک نبوده؟؟؟

  5. #65
    یکی مثل خودت
    • n/a

    پیش فرض

    سلام به هم باشگاهیان عزیز
    خاطره ی که هیچوقت یادم نمیره اینکه وقتی از طریق کنکور سراسری تو دانشگاه پیام نور قبول شدم فهمیدم بهترین دوستم یعنی تنها دوستم که فقط سه سال تو دبیرستان همکلاسی بودیم ،با من تو یه دانشگاه و یه رشته قبول شده یعنی مدیریت صنعتی ،خیلی خوشحال بودم که بازم تو یه کلاس با هم میشینیم و با همیم،اما دانشگاه باعث شد دوستم رو از دست بدم ،از وقتی با یکی از هم کلاسی یامون ازدواج کرد منو فراموش کرد ،کسی که باهم حتی رفت و آمد خانوادگیم داشتیم ،یعنی خدا حافظ 8 سال رفاقت، سکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست...

  6. #66
    saharnaz_71 آواتار ها
    • 735

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    May 2012
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط BISOOTOON نمایش پست ها
    سلام به هم باشگاهیان عزیز
    خاطره ی که هیچوقت یادم نمیره اینکه وقتی از طریق کنکور سراسری تو دانشگاه پیام نور قبول شدم فهمیدم بهترین دوستم یعنی تنها دوستم که فقط سه سال تو دبیرستان همکلاسی بودیم ،با من تو یه دانشگاه و یه رشته قبول شده یعنی مدیریت صنعتی ،خیلی خوشحال بودم که بازم تو یه کلاس با هم میشینیم و با همیم،اما دانشگاه باعث شد دوستم رو از دست بدم ،از وقتی با یکی از هم کلاسی یامون ازدواج کرد منو فراموش کرد ،کسی که باهم حتی رفت و آمد خانوادگیم داشتیم ،یعنی خدا حافظ 8 سال رفاقت، سکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست...
    سلام چه جالب
    منم همین اتفاق واسم افتاده
    من از دوستم 5هزار تا رتبم بهتر شده بود
    دوست داشتیم که باهم انتخاب رشته کنیم و بجا قبول شیم
    اما چون عطیه نمیخاست که شهرستان بزنه و(من زدم!!!چون مشاور گفته بود که روزانه شهرستان قبول میشم!)اصلا حتی پیام نورامونم شبیه هم نزنیم.
    وقتی که جوابا اومد هر دو یجا قبول شدیم
    من مدیریت بازرگانی عطیه مدیریت دولتی
    فعلا که تا ترمه 4 تقریبا درسامون یکیه
    وکلا با هم انتخاب واحد میکنیم

    عطیه میاد جلو در و باهم میریم دانشگاه...مثل بچه مدرسه ای ها...

    و خدا رو شکر میکنم

  7. #67
    saharnaz_71 آواتار ها
    • 735

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    May 2012
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حالا یه خاطره از دانشگاه
    ترمه اول کد درس اقتصاد خردم با دوستام یکی نبود و در نتیجه باید یه ساعت دیگه میومدم!
    اما من ساعتای کلاسو خودم رو نمیرفتم و بجاش با بقیه دوستام که تو یه ساعته دیگه اما همون استاد رو میرفتم
    چون ساعت کلاسیه خودم غروب بود و تا برمیگشتم شب میشد....
    خلاصه حجم کلاسی ظهر فوالعاده زیاد بود و من همچنان و خیلی های دیگه ساعت ظهر میومدن
    این کلاس دو هفته یبار برگزار میشد
    خلاصه یروز استاد کلید کرد که هرکس باید سر ساعته خودش بیاد
    و منم که بچه حرف گوش کن رفتم سره کلاسه غروب
    اونروز تقریبا یرب دیر رسیدم
    رفتم سره کلاس با تعجب دیدم دارن امتحان میدن
    حالا استادم با اشاره میگه چرا دیر اومدیبیا بیا این برگرو بگیر امتحان بده
    آقا منم کلا 3 جلسه رفتم سره کلاس هیچسم نخونده بودم...خبرم نداشتم که امتحاااانه
    استادم انقد هول بود فقط میگفت بنویس الان وقتت تموم میشه
    منم گفتم شاید استاده عقده ای هم بود یه امتحان کلاسه دیگه داره میگیره!!!
    اسممو نوشتم با ش دانشجویی با افتخار رفتم برمو دادمولی بیچاره بچه ها تقلا میکردن که برسونن ولب تشریحی دیگه چقد تقلب کنم باز تستی بود یچیزه!!!
    اومدم بیرون تازه 2 هزاریم افتاد که امتحان نیم ترم بودهچون اون ساعت هر هفته کلاس داشتن و در نتیجه کتابشون تموم شده بود!!!

    حالا منم ترم اولی و حساس
    هر چی به استاده میگم اقا من سره یه کلاس دیگه میومدم نمیدونستم...یبار دیگه بذار امتان بدم...خواهش...تمنا...
    اقا مگه قبول میکرد
    میگفت اسمت رد شده!
    اخه پیام نورو این حرفااااااااااااا
    خلاصه کلی گرخیدم گفت خالا سره امتحانه اون یکیام بیا شاااااااااااااااااااااااا ااااااااید نمرتو اونو رد کنم اونم شاااااااااااااااااید

    این خاطررو هیچوقت یادم نمیره........

  8. #68
    McQueen آواتار ها
    • 1,352

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    شیمی کاربردی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ترم 1 بودیم و سر کلاس ریاضی 1 نشسته بودیم که استادمون میخواست یه مساله ی ریاضی رو که فرمولی بود رو بهمون بگه ( استادمون خانوم بود ) که در حالی که داشت فرموله رو پای تخته مینوشت هر چند لحظه یک بار برمیگشت و با لحن متاسف و ناامیدانه میگفت : من اینارو مینویسم اما نمیدونم چرا هر ترم میگم اما بچه ها تو امتحان برعکسشو مینوسن! .... من درس میدما اما میدونم شماها برعکس مینویسید... ( و این جمله رو حدود 3 -4 بار تو همون چند لحظه تکرار کرد و داشت یواش یواش اون حس تحقیر تو همه زنده میشد) که من در حالی که کلاس سکوت بود و کسی انتظارشو نداشت یهو گفتم " خب استاد شما برعکس درس بدید تا ما درست بنویسیم "

    که کلاس ترکید از خنده و خود استادمونم خندید
    یعنی همه بچه ها کیف کردن و یکی از بچه هامون که چند صندلی عقب تر از من نشسته بود گفت : خوب گفتی
    ......فکر کنم اون خیلی حرصش در اومده بوده

  9. #69
    baran bala آواتار ها
    • 851

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    محل تحصیل
    نیشابور
    شغل , تخصص
    کارمند مخابرات
    رشته تحصیلی
    علوم اجتماعی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط McQueen نمایش پست ها
    ترم 1 بودیم و سر کلاس ریاضی 1 نشسته بودیم که استادمون میخواست یه مساله ی ریاضی رو که فرمولی بود رو بهمون بگه ( استادمون خانوم بود ) که در حالی که داشت فرموله رو پای تخته مینوشت هر چند لحظه یک بار برمیگشت و با لحن متاسف و ناامیدانه میگفت : من اینارو مینویسم اما نمیدونم چرا هر ترم میگم اما بچه ها تو امتحان برعکسشو مینوسن! .... من درس میدما اما میدونم شماها برعکس مینویسید... ( و این جمله رو حدود 3 -4 بار تو همون چند لحظه تکرار کرد و داشت یواش یواش اون حس تحقیر تو همه زنده میشد) که من در حالی که کلاس سکوت بود و کسی انتظارشو نداشت یهو گفتم " خب استاد شما برعکس درس بدید تا ما درست بنویسیم "

    که کلاس ترکید از خنده و خود استادمونم خندید
    یعنی همه بچه ها کیف کردن و یکی از بچه هامون که چند صندلی عقب تر از من نشسته بود گفت : خوب گفتی
    ......فکر کنم اون خیلی حرصش در اومده بوده
    ایول میگم پسردایی خودمی هیچ کس باورنمیکنه دمت گرم

  10. #70
    McQueen آواتار ها
    • 1,352

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    شیمی کاربردی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یه بار تو ازمایشگاه بودیم و من دستکش دستم بود که احساس کردم رو زبونم یه چیزی هست اصلا حواسم نبود دستکش دستمه واسه همین با نوک انگشت به زبونم دست زدم ببینم که چیه

    ..................... که یهو زبونم سوخت فکر کنم مواد رو دستکش با رطوبت زبونم واکنش داد
    .......... ولی بعدش سریع زیر آب گرفتم بهتر شد ...

صفحه 7 از 8 اولیناولین ... 5678 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •