در اين مقاله هدف بررسي عوامل مؤثر در خشونت عليه زنان است که در ايران کمتر به آن توجه شده است و توجه به اين نکته که چگونه انجام رفتار خشونت آميز در ميان خانواده ها به عنوان مهمترين نهاد اجتماعي امکان پذبر است؟ که با مطالعه کتابهاي خشونت خانوادگي ، زنان كتك خورده (شهلا اعزازي ) ، پژوهشهايي پيرامون خشونت عليه زنان (مهرانگيز كار) و مجموعه مقالات irandoc به جمع آوري مطالبي که به نظر لينجانب در خور توجه بود پرداختم.
۲۵ نوامبر (روز چهارم آذر ماه)، روز بینالمللی مبارزه با خشونت است. تاریخ ۲۵ نوامبر به یادبود خاطره ۳خواهر اهل جمهوری دومینیکن (خواهران "میرابال") انتخاب شد. قتل این سه زن در سال ۱۹۶۰ در دوران حکومت دیکتاتوری رافائل تروئیلو صورت گرفت. اعلان این روز به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونت بر علیه زنان به عنوان احترام به این سه خواهر و همچنین اذعان به وجود خشونت جنسی در جهان میباشد.
تعريف خشونت :
ارائه تعريفي از خشونت كه دربرگيرنده كليه رفتارهاي خشونت آميز ( فيزيكي ، رواني ، اجتماعي ، جنسي و ... ) باشد ، تا حدودي مشكل است ، ولي در اينجا به بيان جامعترين تعريف ارائه شده از خشونت مي پردازيم. گيلز و اشتراوس ، خشونت را اينگونه تعريف مي كنند:
خشونت رفتاري است كه با قصد و نيت آشكار و يا پنهان براي وارد كردن آسيب فيزيكي ، رواني ، اجتماعي به فرد ديگر صورت مي گيرد.
بر اساس اين تعريف خشونت خانگي شامل :
1- خشونت فيزيكي: آسيب رساندن به اعضاي بدن با كتك ، ضرب و جرح با استفاده از دست، چوب، كمربند، شلنگ و ابزار ديگر (آتش، آب داغ و …)
2- خشونت رواني: تهديد، تحقير، سرزنش كلامي، فحاشي و …
3- خشونت اجتماعي: كنترل رفتارهاي زن، در انزواي اجتماعي قرار دادن، ممنوعيت معاشرت با ديگران و …
4- خشونت اقتصادي: در مضيقه قرار دادن ، عدم توجه به پوشش و ترك نفقه مورد نظر
5- خشونت جنسی : مجبوركردن زن به روابط جنسي، آزار و اذيت جنسي مي باشد.
تاريخچه خشونت :
وسعت خشونت بر علیه زنان به گستردگی تاریخ بشر است. پدیده ای است جهانی و بنا به ویژگیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هر محل و مکان متفاوت میباشد. خشونت و تهاجم بر زنان ، طبقه، نژاد ، ملیت ، کهولت سن ، مذهب و نوع باورهای ایدئولوژیک و غیره نمی شناسد. خشونت اساسا فرهنگ ، مذهب ، منطقه زیستی و مرزهای اقتصادی را در می نوردد و به اشکال مختلف اعمال میشود.
ریشه ها و علل بروز این پدیده در تمامی جوامع بشری بدور از در نظر گرفتن نوع سیستم حکومتی که در جای خود میتواند نقش موثری ایفا کند برخواسته از فرهنگ و مناسبات مردسالارانه ای (Patriarchat) است که در آن زن اموال مرد تلقی میشود. تحقیقات و آمار نشان میدهد که ساختارهای مردسالارانه عامل و ریشه اصلی بروز پدیده خشونت بر علیه زنانند.
تا سه دهه قبل ، هيچ يك از جامعه شناسان ، به طور خاص به بررسي پديده خشونت نپرداخته بودند. اما اوايل دهه 70 ميلادي ، نگاه پژوهشگران متوجه اين پديده شد و با انجام بررسي هاي گوناگون كوشيدند خشونت خانوادگي را شناسايي كنند.
بررسي هاي مربوط به خشونت با مقاله اي آغاز شد كه در سال 1962 ، هنري كمپ و همكارانش تحت عنوان "علايم مشخصه كودك كتك خورده" منتشر كردند. آنها در اين مقاله به توصيف و تشريح جراحات و صدمات وارده بر كودكان بستري در بيمارستان ، كه از جانب والدين آنها اعمال شده بود پرداختند. در اوايل دهه 1970 به تدريج محققان ديگري در زمينه "خشونت عليه زنان" شروع به تحقيق كردند و نتايج آن را اعلام كردند.
خانواده اولین مکان آغاز خشونت بر علیه زنان است. زنان در خانوادههای جوامع شرقی به بهانههای عدم رعایت ارزش های مقدس و قید و بندهای سنتی و به بهانه حفط آبرو به شدیدترین شکل تنبیه می شوند.
خشونت در خانواده در تمامی طبقات ، نژادها ، سطوح مختلف درآمد و تحصیلات وجود دارد.
افراد خشن در دوران کودکی قربانی یا شاهد خشونت بودهاند . به این ترتیب خشونت خانوادگی به یک فرد خاتمه نمی یابد و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده همان رفتار فرا گرفته در خانواده را در حل تعارض ها و تنش های خانوادگی به کار می گیرد ، پدیدهای که در جامعه کارشناسی از آن بعنوان " گردش خشونت " نام می برند.
خشونت پنهان:
آثار خشونت فيزيكي (معمولاً) قابل مشاهده است اما در مقابل، خشونتهايي وجود دارد كه آثار مخرب آنها به چشم نميآيد اما تحملشان بسيار دشوار است. مانند دروغ گفتن، نفقه ندادن، به خواستههاي زن بيتوجه بودن، چشمچراني، تعدد زوجات، انتقاد كردن به طور مداوم، جدا كردن زن از كودكانش، دوستان و فاميل، پرخاش كردن، وادار كردن زن به ترك خانه، تهمت زدن، وادار كردن زن به پوشش خاص بدون ميل خود.
علل پنهان ماندن خشونت :
با وجود گستردگي خشونت عليه زنان و تبعات زيانبار ناشي از آن، پنهان نگه داشتن اعمال خشونت و پرهيز زنان از واكنش فعال نسبت به آن، يكي از مشخصات خشونت عليه زنان در تمام جوامع است.
در فرهنگ سنتي، زنان ايراني تا به اصطلاح كارد به استخوانشان نرسد لب به اعتراض باز نميكنند. در نظام فكري مردسالار، اشكالي از خشونت مردان در خانواده طبيعي محسوب ميشود و به زنان ميقبولانند كه زن با لباس سفيد به خانه بخت ميرود و با كفن سفيد از آن بيرون ميآيد.
الگوهاي شكل گيري خشونت :
- واكر از مراحل 3 گانه خشونت خانوادگي نام مي برد.
1- در ميان خانواده تنش و مسئله اي به وجود مي آيد.
2- در حين بحث و گفتگويي كه براي حل مسئله در مي گيرد ، شرايط به گونه اي مي شود كه ديگر زن كنترلي بر روند صحبت خود ندارد (معمولاً همراه با دشنام) و مرد او را كتك مي زند.
3- شوهر از زن عذرخواهي مي كند و به او انواع وعده و وعيدها را مي دهد.
- ديشنر سير خشونت را 7 مرحله اي مي داند.
1- زن و شوهر مهمترين افراد براي يكديگرند و انجام هر كاري را به هم قول مي دهند ، عشق اوليه آها را دچار انزوا و وابستگي مي كند.
2- يك موقعيت ناكامي شكل مي گيرد.
3- رفتار زن ، مدام مورد انتقاد شوهر قرار مي گيرد. (انتقاد كلامي شوهر / مقاومت زن)
4- تضاد لفظي.
5- اوج خشم (مرد اثاث خانه را از بين مي برد)
6- عدم مقاومت زن / پذيرش درخواستهاي مرد.
7- مرد دچار عذاب وجدان شده و عذرخواهي مي كند.
عواملي كه در بروز خشونت دخالت دارند:
شخصيت خشن و خشونت :
افرادي كه داراي شخصيت سايكوپات ( روان ريخته ) يا جامعه ستيز هستند ، در دوران كودكي از كمبود محبت و علاقه رنج مي بردند ، در خانه احساس آرامش و امنيت نمي كردند و از والدين خود كتك مي خوردند ، بيش از ديگران دست به اَعمال خشونت آميز مي زنند.
نگرش اجتماعي و خشونت :
اگر در جامعه اي رفتار خشونت آميز مورد تأييد ضمني يا آشكار قرار گيرد ، امكان بكارگيري آن در جهت اِعمال قدرت از سوي مردان بيشتر مي شود. در صورتي كه اگر نگرش جامعه به هر نوع خشونتي منفي باشد ، احتمال بروز آن كمتر خواهد شد.
طبقه اجتماعي و خشونت :
بين طبقه اجتماعي و خشونت گرايي رابطه معكوسي وجود دارد و ميزان خشونت در مردان متعلق به طبقه پايين بيشتر از طبقه متوسط جامعه است و در طبقه متوسط بيشتر از طبقه بالاست.
تعداد فرزندان و خشونت :
اگر درآمد خانواده پايين باشد افزايش تعداد فرزندان ، تشديد كننده خشونت خواهد بود.
شخصيت قرباني و خشونت :
در بسياري از موارد ، قرباني از نظر شخصيتي داراي مشكلات رواني و معمولاً افسرده است و اعتماد به نفس كمي دارد و همين به پذيرش خشونت از سوي او كمك مي كند.
پر خشونت ترين دوره هاي زندگي :
پر خشونت ترين دوره هاي زندگي براي زنان ايراني به اين صورت تقسيم بندي شده است:
يك سال اول ازدواج ، دوران تنگناهاي شديد مالي ، دوران بارداري ، پس از تولد فرزندان و دوران ميانسالي.
نتايج حاصل از مطالعه پيمايشي نشان مي دهد:
- بين طبقه اجتماعي و خشونت گرايي رابطه معني دار و معكوس وجود دارد و ميزان خشونت در مردان متعلق به طبقه پايين بيشتر از طبقات بالا و متوسط جامعه است و در طبقه متوسط بيشتر از طبقه بالاست.
- بين سطح تحصيلات و خشونت گرايي رابطه معني دار وجود دارد . بدين معني كه ميزان خشونت بر عليه زناني كه سطح سوادشان پائينتر از راهنمايي است بيشتر مي باشد. در مردان بي سواد و ابتدايي و راهنمايي بيشتر از مردان با سطح تحصيلات دبيرستان و فوق ديپلم و بالاتر است .
- بين فاصله سني بين زن و شوهر و خشونت همبستگي معني داري وجود ندارد. يعني وجود فاصله سني بين زن و شوهر تاثيري در ميزان اعمال خشونت ندارد.
- بين دو متغير ناكامي و خشونت همبستگي معني داري وجود دارد و اين همبستگي در حد متوسط خوب است.
- بين وضعيت اقتصادي (فقر) و خشونت رابطه معني داري وجود دارد و ميزان اعمال خشونت در خانواده ها با ميزان فقر متفاوت داراي تفاوت معني داري مي باشد. بدين معني كه ميزان خشونت در خانواده هاي فقير بيشتر از خانواده هاي كه در حد متوسط و خوب مي باشد.
- بين ميزان حاكميت ويژگيهاي نظام پدرسالاري بر افكار و نگرش مردان و ميزان خشونت همبستگي مستقيم در حد متوسط خوب وجود دارد.
- بين اضطراب مردان و اعمال خشونت رابطه معني داري وجود دارد . يعني ميزان اعمال خشونت بر عليه زنان با توجه به ميزان اضطراب شوهران آنها تفاوت معناداري دارد.
- بين جرات طلبي زن و خشونت مرد رابطه معني داري وجود ندارد اما بين شوهران از نظر ميزان خشونت با توجه به ميزان جرات طلبي تفاوت معني داري وجود دارد.
- رابطه معني داري بين افسردگي شوهر و خشونت وجود دارد. بدين معني كه هرچه ميزان افسردگي شوهر بيشتر باشد ميزان اعمال خشونت وي بر عليه همسرش نيز بيشتر است.
- رابطه معني داري بين برون گرايي زن و خشونت بر عليه او وجود ندارد. اما بين برون گرايي مرد و خشونت رابطه معني داري وجود دارد و هرچه مرد برونگرا باشد ميزان اعمال خشونت از طرف او نيز بيشتر است.
- بين كسب پاداش و ميزان خشونت رابطه معني داري وجود دارد يعني هر چه كسب پاداش از اعمال خشونت بيشتر باشد ميزان آن بالا مي رود.
- بين مدت ازدواج و ميزان خشونت رابطه معني داري مشاهده نشده است .
- بين خودنمائي مرد و ميزان اعمال خشونت توسط وي بر عليه همسر رابطه معني داري وجود دارد.
راهكارهاي مبارزه با خشونت عليه زنان :
سازمان دفاع از قربانيان خشونت ضمن اعلام انزجار خود از پديده همسر آزاري راهكارهاي ذيل را با آرزوي محو خشونت عليه زنان ارائه ميدهد.
1) آموزش:
افزايش آگاهي زنان سهم بسياري در كاهش خشونتهاي خانگي دارد. از آنجايي كه غالباً زنان به علت عدم شناخت كافي از حقوق خود عدم تسلط به مهارتهاي ارتباطي، مهارتهاي حل مسئله و مهارتهاي زندگي خشونتپذير ميشوند لذا آموزش زنان در اين ابعاد بسيار مهم تلقي ميگردد. حقوقدانان معتقدند عمدهترين علت خشونت عليه زنان عدم آگاهي از حقوق زنان ميباشد. در عين حال روانشناسان معتقدند مهمترين علت، عدم آموزش قبل از ازدواج و يادگيري مهارتهاي ارتباطي ميباشد. لذا روانشناسان ضمن اهميت دادن به آموزش، معتقدند مردان آزارگر و زنان آزارديده هر دو به درمان نياز دارند.
2) تغيير الگوهاي قانوني.
3) بسترسازي فرهنگي:
براي دفاع از زن لازم نيست با مرد برخورد قانوني شود بلكه بايد زمينه فرهنگي را تغيير دهيم.
4) تأسيس ارگانهاي مشورتي و حمايتي براي حمايت از زنان و كودكان به شكل يك نهاد با ساختار مشخص.
5) مداخلات قضايي و انتظامي در موارد همسرآزاري.
6) آگاهي زنان از وجود مراكز حمايت كننده.
آمار و ارقام:
بر طبق آمارها ۷۰ درصد از زنان تحت خشونت هستند ، برای حدود یک چهارم زنان آغاز خشونت از همان شب اول ازدواج و یک چهارم دیگر در همان هفته اول ازدواج است. در هر ۱۲ ثانیه یک زن مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. از هر سه زن در طول عمرشان یک زن به وسیله شریک جنسی خود مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. در ۹۵ درصد از خانواده ها خشونت اعمال شده از سوی مردان است.
۹۰ درصد کودکانی که در خانوادههایی زندگی می کنند که در آنها ضرب و شتم وجود دارد، به کتک خوردن مادرشان آگاهی دارند.
۸۰ درصد بزهکاران در حیطه سرشار از خشونت بزرگ شدهاند. پسرانی که در شرایط خشونت بار خانوادگی بزرگ می شوند، ۷۰ درصد بیشتر از بقیه ظرفیت و گرایش کتک زدن به زنانی که با آنان زندگی می کنند را دارا هستند.
کودکانی که در شرایط خشونت بار زندگی می کنند ۳۰۰ درصد بیشتر از افراد معمولی الکلی یا معتاد می شوند.
همچنين بر اساس نتايجي كه از خشونت در ايران بدست آمده :
- 34% زنان كتك خورده ( شاكي ) بيسواد و 6/23% مردان ( متشاكي ) طبق پرونده ها بيسواد بوده اند.
- 83% زنان خانه دار و 17% شاغل بوده اند /. بيشتر مردان داراي شغل آزاد ( 39% ) ، كارگر 24% و كارمند 13% بوده است .
- ميانگين سن زنان 29 سال و مردان 35 سال بوده است .
- ميانگين تفاوت سني بين زن و شوهر 6 سال و ميانگين تعداد فرزندان 3/2 نفر مي باشد در بيش از 30% موارد فاصله سني زن و شوهر بيشتر از 8 سال بوده است.
- 5/87% خشونت هاي اعمال شده بر زنان را خشونت فيزيكي و 5/32% را خشونت رواني شامل مي گردد.
- 55% خشونت ها موجب ضرب و جرح بدني شده و 8/28% كبودي بوده است .
- 89% پرونده ها مربوط به مناطق شهري و 11% مربوط به مناطق روستايي بوده است .
- 92% خشونت ها بر عليه زنان در منطل شخصي، 3/5% در خيابان و 7/2% در منزل اقوام بوده است .
- 10% مردان ( متشاكي ) مواد مخدر مصرف مي كرده اند.
- در 1/77% موارد ازدواج بين زنان و شوهران مورد مطالعه اختياري و در 6/8% تحميلي بوده است .
- علت دعواي بين زن و شوهر از نظر زنان به ترتيب كتك كاري ( 3/66% ) ، آزار و اذيت جسمي ( 8/58%) ، ضرب و شتم ( 3/31%)، ترك نفقه ( 8/23%) ، اهانت و توهين ( 8/18%) و بيرون كردن از خانه ( 8/18%) بوده است
اما نتايج در يك نظرسنجي ديگر در كشورمان با عنوان همسرآزاري، حاكي از آن است كه 46درصد از پاسخگويان ادعا كردهاند كه توسط شوهرانشان مورد آزار و اذيت قرار گرفتهاند، 24درصد آزار روحي، 15درصد آزار روحي و جسمي، 5 درصد آزار جسمي و 20درصد از زنان پاسخگو اظهار داشتند كه به ياد ندارند چند بار مورد آزار قرار گرفتهاند! 9درصد بيش از 10بار، 3درصد بين 9 تا 10بار، 3درصد بين 5 تا 6بار، 3درصد بين 3 تا 5 بار، 2درصد بين 1 تا 2بار را گزارش كردهاند.
9 درصد با ضربات دست، 9درصد با نيش زبان، كنايه و آزارهاي روحي، 3درصد با كمربند، 1درصد با ناسزا، 70 درصد هم به وسيلهاي كه با آن مورد اذيت و آزار قرار ميگيرند اشاره نكردند. 64درصد زنان پاسخگو در ميان نزديكانشان زناني را ميشناسند كه مورد آزار و اذيت شوهرانشان قرار ميگيرند.
39 درصد پاسخگويان عقيده دارند حمايت قانوني از زنان و برخورد جدي با متخلفان براي جلوگيري از اين اعمال موثر است. 30درصد آنها به آگاهي و شناخت نسبت به حقوق مردان و همسرانشان اشاره كردند. 27درصد به داشتن ايمان و اعتقادات مذهبي و 4درصد به ساير موارد اشاره كردند.
32 درصد از پاسخگويان معتقدند كه ايجاد طرز تفكر حقوق برابر زن و مرد و آموزش آنان توسط رسانههاي گروهي، بهترين راه ايجاد آگاهي در مردان نسبت به حقوق خود و همسرانشان ميباشد. 27درصد به تربيت صحيح خانوادگي، 20درصد به داشتن پشتوانه و حمايت قانوني، 5 درصد به آموزش در دوران تحصيل و مدرسه و 6 درصد به بالابودن اعتقادات ديني اشاره كردهاند.