خط يا تصوير شخصيت
چكيده: بين منش انساني و خط او، رابطهاي وجود دارد. خط شناسي، بررسي منش شخص از روي خط او است. خط،معرف جنس، سن، منشهاي هيجاني و عاطفي نويسنده است؛ و حتي ميتوان فهميد كه نويسنده، نامه را براي چه كسي نوشته است.
از روي خط به حساسيت، هيجانپذيري، آرامش، خشونت و خشكي، حزن و افسردگي، شادي، تحرك، ملاطفت، سردي، ظرافت و تند ذهني، خسِت، به جود و كرامت، بدگماني و تظاهر، غرور، هوش و ارادة نويسنده ميتوان پي برد.
خط ميتواند در تشخيص بيماريهاي رواني نويسنده و تحقيق دربارة تمارض او، به روانپزشك كمك كند. تغييرات خط، تابعي از تغييرات شخصيت است.
علاوه بر اين نكات، به كارشناسي خط، شناخت اسناد معجول و نقش خطشناسي در امور حقوقي خاصه كيفري، در اين مقاله كم و بيش آشنا ميشويم.
1.خوشنويسي و خط عادي
خط شناسان، خوشنويسي را دقيقاً از خط متمايز ميشمارند. اولي، همان گونه كه واژه نشان ميدهد، بيانگر تلاشي به سوي زيبايي و بهبود بخشيدن به طرز عادي خط است. در عوض خط عادي، عبارت از بروز دادن فيالبداهه و نمودن بينقشه، شخصي و فوري يك نيروي محرك داخلي است. تشخيص بين خط و خوشنويسي ـ چنانكه خواهيم ديد ـ استفادة كاربردي دارد، زيرا ميتواند حالات خصوصي روح را آشكار سازد. يك درخواست كار، در واقع معرف خوشنويسي و مانند نامهاي است به شخص عاليمقام يا اينكه در اوضاع مخصوص بر اثر ديكتة ديگري نوشته شده است. نامهاي عاشقانه كه با خط خوش نوشته شده باشد، سطح معلومات و خودستايي نويسنده را آشكار ميكند. يك رسمالخط سريع، از روي عشقي تند پرده برميدارد و تا آنجا را نشان ميدهد كه دست در پيروي از فرمان قلب عاجز است.
خوشنويسي و خط عادي در سندي كه ارزش قضايي داشته باشد، از سه جهت تحقيق ميشود.
الف: شكلشناسي
شكلشناسي شكل خط، تركيب حروف، ارتباط آنها، جعل و تحريف احتمالي و خطخوردگيها را آزمايش و بررسي ميكند. اين مبحث يك امتحان مكانيكي است كه اغلب براي تعيين رسمي بودن سند، از اين آزمونها استفاده ميشود. كارشناسي خط به همين جا محدود ميشود، و از آن فراتر نميرود.
ب: خطشناسي
خطشناسي، تحقيقي است«ترسيمي - رواني»، كه رابطة خط و خصوصيات رواني نويسنده را براي سه منظور ذيل، بررسي ميكند.
اثبات وجود رابطهاي بين طرز حركت ترسيمي و نويسنده
كشف منش نويسنده
تعيين حالت هيجاني نويسنده به هنگام نوشتن
در اين تحقيق، خط ميتواند معرف نويسندة خود باشد و جنس، سن، و منشهاي هيجاني و عاطفي او را برملا كند. و سرانجام، محقق را به تشخيص هويت طرف مكاتبه رهنمون شود؛ به بياني ديگر؛ بگويد كه خط براي چه كسي نوشته شده است.
ج: روانشناسي
سند نه فقط از نظر ترسيم ظاهري آن، بلكه محتواي ادراكي آن نيز آزموده ميشود. به سال 1904، اين آزمون در محاكمة افسري استفاده شد كه به اتهام قتل همسرش تحت تعقيب قرار گرفته بود. كارشناسان نامهاي را آزمودند كه منسوب به شخصي بود كه خودكشي كرده است. پس از بررسي خط، به اين تشخيصها دست يافتند:«منش، گرايشها، عادتها، انفعال، و افكار غالب در رابطة صحيح با خط». همچنين، تحقيق كردند كه آيا نويسنده، خود به صرافت طبع آن را نوشته يا آنكه ديگري به اجبار به او ديكته كرده است.
2. خطشناسي و طبقهبنديهاي آن
اسنادي كه ساختگي نباشد، ميتواند اهميت داشته باشد؛ زيرا اگر سند را از پيش براي منظوري در محاكمه نساخته باشند، هيچ يك از اختلالهاي رواني در آن محسوس نميشود.
هر چند خطشناسي به پايگاه علمي دست نيافته است، ولي محتوايي غيرقابل بحث از حقيقت دارد. «كرپيو ـ يامن»(CRÉPIEUX-JAMIN)(كرپيو يامن، 1947 م، ص 46؛ گيرال،1920 م، ص504؛ همو، 1927) اين قانون را اعلام كرده كه ميتوان آن را پذيرفت:
«بين خط و منش نويسنده، رابطهاي وجود دارد. به همان نحو كه رابطهاي بين منش و حركت دست و بازو وجود دارد، خط را ميتوان تركيبي از چندين حركت ظريف دست و بازو دانست». از آنجا جايز است كه با«بينه»، (BINET)، روانشناس فرانسوي، بگوييم: «خطشناسي، بررسي منش شخص از روي خط اوست»(بينه، 1898م).
از آنجا، ميتوان به اين دو نتيجه رسيد:
اولاً، با توجه به اينكه خط معرف شخصيت و مزاج آدمي است، هر انساني خط مخصوص به خود دارد كه معرف احساسات و ديگر خصوصيات شخصي او است(ولو، 1915م؛ ص 320؛ براش،1953م). اما براي بازپرسي، نكتة دومي بايد مسلم شود: تكرار حركت دست در نوشتن، با خصوصيات فردي آن، خودكار ميشود؛ به قسمي كه اِعمال دقت به هنگام نگارش، ممكن است موجب تحريف آن شود و آن را از يكنواختي خود خارج كند. به اين ترتيب، خط هر آدمي بسان يك طرح و نقشة آثار فكري و ذوقي او با خصوصيات شخصي به وجود ميآيد، كه حتي اگر بر اثر وضع مخصوصي، اعم از خارجي يا داخلي، تغييراتي در آن به وجود آيد، باز اساس آن دستنخورده باقي ميماند؛ درست مثل اينكه در معرض چيزي قرار نگرفته است.
ثانياً، تغييرات خط تابعي از تغييرات شخصيت است، زيرا حالت روحي نويسنده تا حدي در نوشته پديدار ميشود.
اما، ممكن است ملل ديگري علاوه بر علل رواني، موجب بروز اين تغييرات فرعي گردد. استفاده از مركبي كه رقيق و روان نيست، كاغذ خشن و ناصاف يا تغيير قلم، موجب ميشوند كه خط منظرهاي كم و بيش«تندنوشته» به خود گيرد و خود را كم و بيش از وابستگي به شخصيت نويسنده رها سازد. گاهي اوقات، بدن كه برخلاف عادت خود به هنگام نوشتن در وضع ناراحتي قرار ميگيرد ، موجب بروز تغييراتي در خط ميشود؛ و گاهي هم تنگي فضا و غيره.
كوتاه سخن، شخصيت در ساخت اصلي خط اثر مينهد و بر اثر ويژگيهاي بنيادي در خودكاري استقرار مييابد. اين ويژگيها در برابر عوامل مخصوصي كه موجب بروز تغييرات فرعي ميشوند، مقاومت دارند، ولي اين تغييرات فرعي فقط ميتواند موجب فريب افراد غير خبره شود.
بنابراين، تحقيقات خطشناسي مشتمل بر دو قسمت است:
الف: تعيين جنس، سن، و مزاج عقلي و احساساتي نويسنده
ب: از بروز تغييرات در نوشتة عادي، ميتوان بروز اختلال وظايف الاعضائي يا مربوط به آسيبشناسي شخصيت را نتيجه گرفت.
براي روشن شدن دربارة حالت روحي متهم، پس از بازجويي، توصيه ميكنند كه از متهم خواسته شود با دست خود جواب سؤالاتي را بنويسد كه در رابطة مستقيم و نزديك با جرم نباشد؛ مانند اينكه: در چه مدرسهاي تحصيل كردهايد؟ در سالهاي اخير در چه مؤسساتي كار كردهايد؟
مجلة بينالملل جرميابي به سال 1957 م در صفحات 8 و 9، گزارش يك كارشناس روان پزشكي را منتشر كرد. اين كارشناسي كه در نيويورك براساس«روش، سلوك و نامهاي» فردي به عمل آمد كه شيداي بمبگذاري بود، در كشف تبهكار كمك كرد. آنچه از روي مشخصات خط نويسنده دريافت و اظهارنظر شده بود، با حقيقت انطباق داشت. هدف«خط درماني»(GRAPHOTHÉRAPIE)، اصلاحمنش به وسيلة تغيير خط است كه در مركز «روان درماني» دبيرستان «كلود برنارد» پاريس از آن استفاده شد.
اين قضيه كه: «هر انساني خطي مخصوص به خود دارد»، به هر وسيلة «امعاننظر»(اُبسرواسيون) علاوه بر تجارب روزمره ثابت شده است. در اُبسرواسيون نخست، طبق گزارشهاي واصله افرادي كه بازوان آنها قطع شده بود، نوشتن با پا يا دهان را فراگرفتند. به محض اينكه عضو جديد نگارش آنها پرورش يافت، خط آنها از نقطهنظر خطشناسي دوباره به همان وضع اول برگشت(كرپيويامن،1947 م، ص 129). سه دانشمند به نامهاي: فراري، هريكور، و ريشه، براساس اين قاعدة اصلي: «اگر شكل خط واقعاً تحت وابستگي به حالتهاي خودآگاهي و شخصيت است، خطي متمايز با آن بايد متناظر با شخصيتي متمايز باشد»، افرادي كه تحت تأثير هيپنوتيسم قرار دادند و شخصيتهاي متفاوتي را در آنان القا كردند. در نتيجه، خط آنها تغيير كرد.(FERRARI‚1884‚P.414)
«ژوار»((JOIRE,1906,P.156 پس از آزموني تحليليتر از قوانين مسلم خطشناسي، چنين مينويسد:
«درميان علايم مختلفي كه در خطوط ميآزماييم، «علايم كلي» اهميت بيشتر و برتري دارند. علايم كلي يك خط، بجز نشانة شيوة مخصوص و عادي حركت، چيزي ديگري نيست. شيوههايي كه در خط تكرار ميشوند؛ مثلاً خطوط كم و بيش طويل(ك، م، ل و ب در فارسي)، حروف درشتتر يا ظريفتر از شيوههاي حركات دست هستند كه در نوشته بروز ميكند، به قسمي كه عادت به نوع مخصوص حركت در نزد تمام افراد، به وسيلة يك اثر قلم كه يكسان و ثابت است بروز ميكند. حركات بزرگ، در حروف بزرگ با خطوط كشيده و بلند بروز ميكند. حركات كوچك محجوبان و سركوفتهها، در حروف كوچك با خطوط كوتاه تجلي ميكند. حركات خشك، موجب پيدايش خط زاويهدار ميشود. حركات نرم و قابل انعطاف، ظريف و آرام، به آدمي خطي عريض و مدور ميبخشد.»
در اينجا، مثالي از طبقهبندي هارتن بزرگ(HARTENBERG‚ 1908‚ P 170).روان شناس نامي فرانسوي كه اين مفاهيم را به كار بسته است، ميآوريم:
1.حساسيت: انفعالات، احساسات رقيق و محبتآميز = خط خميده؛ هيجانپذيري = نابرابر؛ آرام = برابر؛ حزن و افسردگي = نزولي؛ شادي و تحرك = صعودي؛ ملاطفت = مدور؛ خشونت وخشكي = زاويهدار؛ سردي = مستقيم؛ ظرافت و تندذهني = لطيف و نوكدار؛ خست = فشرده؛ بخشندگي = عريض؛ بدگماني و تظاهر = واژگونه؛ و غرور = بلندو امضاي سادة بدون مارپيچ
2. هوش: استعداد پرورش يافته = خط بيپيراية ساده؛ بياستعدادي = با زيورهاي دور از ظرافت؛ تخيل = با زينتهاي مليح؛ استعداد مكاشفهاي = كلمات جدا؛ استعداد استقرايي = كلمات كوچك؛ روشن = خط واضح
3. اراده: قوي = خطوط كشيده با فشار و محكم، سركشهاي كاف(خطهاي t لاتين) و پاياني به شكل گرز؛ ارادة ضعيف = سركش كاف و مد روي الف، ضعيف(t ضعيف و بريده) و پاياني به صورت نيزه، و غفلت و گيجي = فقدان مد، تشديد و نقطه(فقدان خط t و نقطهها و آكسانها)
3. ارزش خطشناسي و راهيابي مبالغه در آن
اين طبقهبندي، ناشي از آميزة دو ابسرواسيون درست و دقيق روانشناختي و ضوابط تخيلي، به عمل آمده است. ميخواهم هستة حقيقت را از آن آميختگي درآورم تا بتواند به تحقيقات خطشناسي خصيصة جدي بخشد. اگر چه خطشناسي اعتبار خود را در مراكز قضايي از دست داده، تقريبآً به منزلة شيادي جلوه كرده و بين كفبيني و كيمياگري طبقهبندي شده است. اما در حقيقت خط مبدل به يك حركت خودكار دست شده است كه «تمام بيان قراردادي در آن، يك ترسيم ناخودآگاه است كه از نيمة خودآگاهي ناشي ميشود»(مگنا، 1950 م، ج 2،ص161). بنابراين، آزمون دربارة آن، مستلزم آزمون عناصر محركي است كه آن را تشكيل ميدهند. اين عناصر معمولاً وحدت شكلي دارند، به قسمي كه تغييرات آنها ميتواند اوضاع عقلي و انفعالي را كه مورد استفادة بازپرسي است، آشكار سازد.
هريكور – كه از اثر او در اين مقاله ياد كردهايم ـ با محقق ساختن نكات پنجگانة ذيل دقيقاً حركت را تجزيه ميكند:
1. نيرو(مردد، نرم، پر رنگ و تند، و شديد): ميتواند يك علامت ثابت بر پاية منششناسي
را آشكار كند.
2. سرعت(آهسته، سريع، فوري ناگهاني، با شتاب و با تأخير): اگر از ثبات برخوردار باشد، علامتي از منششناسي است. ولي اگر از خطي كه با سرعت عادي نوشته شده متمايز باشد، يك حالت هيجاني با تأثرات رواني را آشكار ميكند.
3. جهت(صعودي، گريز از مركز، نزولي و متمايل به مركز): در تغييرات خط اصلي، ميتواند معرف يك اختلال رواني مانند شيدايي باشد.
4. شكل(مرور، ظريف، با زاوية برجسته و عادي): دربارة جنس، محبت و خشونت ميتواند اطلاعاتي بدهد، و تغييراتش حكايت از بروز تغييراتي در حالت روحي ميكند. به طور مثال، نوشتهاي خطاب به يك زن، شكلي ظريف به خود ميگيرد. نامهاي محتوي و دشنامهاي مبتذل، به نظر ميرسد كه بين شكل و محتواي آن بايد هماهنگي وجود داشته باشد.
5. گستردگي(پهن و باريك): به طوري كه خواهيم ديد، معرف خست يا اسراف است؛ بويژه هنگامي كه پهناي خط، همراه با فراخي حواشي صفحه كاغذ باشد(مگنا، 1950 م، ج 2، ص 179).
با اين نكات، اوضاع اجتماعي نيز آشكار ميشود. در همين زمينه، دوروژمون «DE ROUGEMONT» ميگويد:
«خط، در مقولة ژستهاي اجتماعي وارد ميشود» (دو فرانس، 1922 م، صص1 ـ 2).
اين نكته، اثبات صحت قانون دوم كرپيويامن(كرپيويامن، 1947 م، ص 47) است كه حدود قانون اول را ترسيم ميكند و فوقاً يادآوري شده است: «دربارة معناي كشيدگي خط تحقيق ميكنند؛ به اين ترتيب كه آن را به مثابه يك حركت فيزيولوژيك در نظر ميگيرند و با توجه به فراخي، ثبات و نيرو، آن را به حركت رواني نسبت ميدهند».
و آنگاه تمام تحقيقات روي خط در اين جمله خلاصه ميشود: منشها، هيجانات، حالات عاطفي با حفظ منشأ عصبي، از يكديگر متمايزند. با اين قرار، در بررسي جدول هارتنبرگ، از خود ميپرسم: ضوابط تشخيص جنبشهاي عصبي و عضلاني انفعالات، شادي و ملاطفت، بيحسي، ظرافت، بياعتمادي و غرور كدامند؟ من آنها را در مطالعات خطشناسي كارشناسان بيهوده جستجو كردهام، و دريافتم كه ضوابط آنها آشكارا با يكديگر تناقض دارد.
به طور مثال، هارتنبرگ غرور را در خط بلند، امضاي ساده و بدون زينت مارپيچ مييابد. اين محقق مسلماً فكر كرده است كه انسان مغرور، گرايشي به بزرگ كردن شخصيت خود دارد و خودستاييها ناچيز را كه به صورت تزيينات مارپيچي درميآيد، تحقير ميكند. اما كرپيويامن نظر ديگري دارد و ميگويد: سادگي در خط، به صورت خوانا بودن تجلي ميكند؛ و بيپيرايگي و احساسات طبيعي در رسمالخط، در نفي هر گونه كار عجيب و جنونآميز»(كرپيويامن، 1947م، ص 194).
به اعتقاد كرپيو يامن( كرپيو يامن، 1947 م، ص 190):
«بدينسان غرور كه متناقض با سادگي است، همراه با كارهاي عجيب و جنونآميز است. و خط پيچيده و درهم، با تزييناتي بيفايده، حروفي درهم، با اشكالي و كمياب و خارج از قاعده، خطي زياد بلند و با تزيينات مارپيچ، نمايش آن است.»
ميتوان دريافت كه چگونه اين محققان، علاوه بر اينكه حركت عصبي مخصوص و مشخص يك حالت رواني را نيافتهاند كه بتواند مبين طرز نگارش باشد، يك حالت داخلي را به صورت رمزگونه و كنايهاي در حركت خط نشان دادهاند.
لحظهاي دربارة علامت خست و اسراف درنگ كنيم. در اينجا، باز با نشانهاي روبرو ميشويم كه جانشين يك طرز بيان عضلاني است. اختلاف بين مؤلفان ممكن نبوده است، زيرا تبعيت از نماد و نشانه جنبة آمرانه دارد. خسيس به تبعيت از طبع خويش، ناگزير خط خود را هم محدود ميكند؛ همانگونه كه همه چيز زندگي خود را محدود ميسازد. برعكس، مسرف با فاصله مينويسد، زيرا اسراف خوي او است. «معادل» عصبي در اينجا وجود ندارد. اما كرپيويامن به نكتهاي اشاره ميكند، كه نميتوان با مسامحه از آن گذشت. او مينويسد(كرپيويامن، 1947 م، ص 36):
«خسيسها خطي فشرده دارند، بين خطوط فاصلهاي كافي نميگذارند و از تمام سطح كاغذ استفاده ميكنند. برعكس، اشخاص مسرف سه كلمه روي يك سطر مينويسند و خطوط دراز پاياني آنها، يادآور حركت دست شخص بخشنده است.»
قبول دارم كه خسيس، خست خود را در انتخاب نوع و كيفيت كاغذ مورد استفاده و صرفهجويي در آن بروز ميدهد. شخصي كه درخور احترام است، روي نيمي از ورق كاغذ كوچكي كه از گوشة برگ كاغذ حتي كهنه، رنگ و رورفته و مندرس جدا كرده است، نامه مينويسد. همچنين، مسرف با هدر دادن كاغذ با ارزش براي يك يادداشت بيمعنا، نشان ميدهد كه تا چه حد اسراف ميكند. اما از اين حد فراتر نميتوان رفت. در خوشنويسي، نميتوان خصوصيات رواني نويسنده را جستجو كرد.
علاوه بر هوش، خط ميتواند از روي فرهنگ و عادت نويسنده نيز پرده بردارد. هوش گاهي با سرعت آهنگٍ خط ارتباط دارد، به طوري كه سرعت ناشي از هوشمندي، به سوي ادغام كلمات يا حذف جزئي از كلمه ميگرايد. اما، در اين باره نيز بايد ارزش ادعاي خطشناسان را محدود دانست.
كرپيويامن پنج درجه در هوش تشخيص ميدهد: نوابغ، هنرمندان زبردست، هوشمندان، اشخاص متوسط و افراد مهمل.
آنچه را دربارة نابغه نوشته است، بررسي ميكنيم «خطي است موزون، و هماهنگ، درجة اول، خيلي روشن، از نظر سادگي و استحكام اشكال آن قابل توجه، و اغلب از اين رهگذر بديع است. و هرگز عاميانه نيست»(كرپيويامن، 1947 م، ص 177)؛ زيرا با توجه به يكي از ويژگيهاي نبوغ كه روشني، شفافيت و حداعلاي بينش روشنفكري است و با عنايت به اينكه خط روشن مربوط به يك تحريك عصبي صريح، منظم و آراسته است، بايد نتيجه گرفت كه خوشنويسي انسان نابغه روشن است.
كرپيويامن، با موافقت ريشاردواگنر، يكي از دست نوشتههاي او را منتشر كرد. در آنجا هم تعميم غلط راه يافته است. از آنجا كه نوابغ از ادراك عقلي بوفور برخوردارند و بسيار سريعالانتقال هستند، خط آنها تقريباً به شكل تندنويسي جلوه ميكند؛ زيرا سرعت حركت دست در نگارش، به پاي بسط انديشه نميرسد. مؤلف نمونههاي جالب توجهي از خط نابغهاي همچون «لومبروزو» ـ صرف نظر از بطلان بعضي از نظريههاي او ـ و خط «بند تو كروچه» ارائه داده است. بنابراين، در خط نابغه فقط سادگي، اثر ذوقي و هنر شخصي به چشم ميخورد كه از آثار مشترك اشخاصي ديگر كه به قلة هوشمندي نرسيدهاند، متمايز است.
بايد فراموش نكرد كه روشنترين خط و خوشنويسي را ـ همان گونه كه كرپيويامن هم پذيرفته است ـ بايد در نزد اشخاص متوسط يافت(كرپيويامن، 1923 م). آنان داراي مزاجي فردي و مخصوص به خود نيستند، بلكه همگي مزاجي مشترك دارند. و من در يك مدرسة هنري، در يك كلاس خوشنويسي، همگي را آنچنان كاملاً متجانس يافتهام كه در همانندي خط هر يك با خط استاد خوشنويسي، شبههاي راه نداشت.
بنابراين، هوش ارتباط حقيقي با خط ندارد. فقط، اختلاف فرهنگ ميتواند در خط بروز كند. مرد تحصيل كردهاي كه ميكوشد خط كارگري را تقليد كند، سرانجام هميشه بر اثر جلدي و چابكي در كشيدن و رسم يك حرف، مشت خود را باز خواهد كرد.
از آنچه گفته شد و بنابر آنچه خواهيم گفت، نتيجه ميشود كه فرق سنّتي بين كارشناسان خط و كارشناساني كه از روي خط خصوصيات رواني نويسنده را تشخيص ميدهند، بايد از ميان برود. اين تمايز، توجه ما را به دو عنصر: آمادگي فني و صلاحيت تشخيص، جلب ميكند كه لزوماً بايد در يكجا جمع شوند تا براي دستيابي به صحت احتمالي نتيجة آن، خاطري آسوده داشت؛ زيرا در طرز كار اين دو مكانيسم، يك هماهنگي مطمئني وجود دارد كه رفتار تغييرناپذير آنها فقط ناشي از عضلات انساني است و بر اثر قدرت يك نيروي عصبي به حركت آمده و لزوماً تحت سلطة يك عنصر رواني است. از سوي ديگر، ارزيابي درست شكلشناسي خط، عامل ضروري و نقطة عزيمت هر تحقيقي است كه هدف آن شناختن نويسندة خط است.
4. فشار و ريتم
از آنچه گفتهايم، ميتوان گرفت كه خطشناسي ميتواند فقط مزاج مخصوصي را نشان دهد؛ زيرا خط ناشي از طرز كار عصب(سريع، آهسته، شديد، آرام و هيجاني)، سن، فرهنگ، بيماريها و جنس است؛ به طوري كه خطوط يك زن، يك كودك و يك نيمه عامي داراي مشخصاتي است كه موجب تشخيص آنها ميشود. اما ادعاي اينكه «خطشناسي علمي، شخصيت كامل انساني بويژه تمايلات ذاتي و همچنين قسمت مهمي از خصايل اكتسابي او را به وجهي روشن ارائه ميدهد»، مبالغهاي بيش نيست. همچنانكه ادعاي شناختن شخصيت اخلاقي به وسيلة خط، ادعايي پوچ است. حتي كار را به جايي رساندهاند كه بر اساس خط نويسندة متهم به ارتكاب جرم جنسي، ادعا كردهاند كه او بيگناه است.
اگر چه خطشناسي ميتواند در مسير تحقيقات خود سهمي در كشف حقيقت داشته باشد، ولي اگر تلاش كنند آن را از وظايف اصلي خود خارج سازند و ادعا كنند كه ميتواند در تشخيص شخصيت جنايي سهيم باشد، سرانجام كار خطشناسي به سرنوشت كفشناسي دچار خواهد شد و به صورت علم كاذب در خواهد آمد.
از دانش خطشناسي انتظار ميرود:
الف: تعيين كند كه خط ازكيست. احتمالاً، شرايط مربوط به تأثرات روحي مخصوصي را ذكر كند، كه، موجب بروز اختلال در نظم خط شده است.
ب: تعيين كند كه آيا خود نويسنده، نوشتهاش را مخدوش ساخته است؟
ج: وقوع جعل در خط يا نوشته را تعيين كند.
د: در تشخيص بيماريهاي رواني و تحقيق دربارة تمارض، كمك كند.
5. تعيين نويسندة خط
كدام يك از اين تحقيقات، براي امر قضا مفيد است؟ همانطور كه گفته شد، تعيين نويسندة خط اهميت خاصي دارد. براي تحقيق در اين زمينه، بايد در مقدمهاي يادآور شد: «اولين وظيفة اساسي كسي كه آزمون يك خط را برعهده ميگيرد، تعيين خصوصيات دقيق آن از راه بررسي حركات، وضع و رفتار خودبه خودي، آهستگي طبيعي و پيگيري خيزها و گسترشهاي آن است. بخصوص، غرض از همة اين كارها، تشخيص ريتم خط است. مراد از «ريتم» در نگارش، تركيب هنري همة نكاتي است كه مبين حركت، موزوني، ملاحظة زمان، نظم توالي و روابط بين علايم مكتوب است.ريتم، چنين تعريف شده است: تكرار موزون فشار، خيز، و حركت است كه به آن وسيله، ميتوان نوشته را بر حسب كيفيت، شدت و كمال آن طبقهبندي كرد».
ميتوان گفت كه ريتم، خالصترين بيان تحريك عصبي است كه در آن، يك عامل رواني انعكاس دارد؛ به طوري كه سرعت، تأني جريان تنظيمكننده، حالت هيجان، لرزش ناشي از ترس و سرانجام تبعيت از ديكته ديگري، در آن آشكار است. بدينسان، درمييابيم كه ساخت و عمل همة دستگاههاي مكانيكي اين چنين است كه با آن، حروف و گروههاي حروف و كلمات را با دقت عكسبرداري ميكنند. سپس، با تمام حوصله به بازسازي آنها ميپردازند، اجزاي نوشته را از هم جدا ميكنند، به تقطيع ريتم نوشته مبادرت ميورزند، و و حيله و تصنعي را كه در تقليد و جعل خط اصلي به كار رفته است براي كارشناس ماهر در خط آشكار ميكنند. در وجود فرد، حروف است نه خط كه عنصر محرك آن ريتم است. ارادة نظمدهندة حركت حتي در حركات خود به خودي بيدار و مراقب ميماند، و اثر وجود شخص معين پيوسته در آن مشهود است.
گفته «لوكارد» درست است(لوكارد، 1937 م، ج 6، ص 176):
«در اين روش همان نقص و كژيها باشد تي بيشتر است، كه در گردهبرداري معمولي وجود دارد. طرز عمل تشخيص جعل چنين است كه واژهها و حروفي از خطوط مختلف بردارند، سپس آنها را جابهجا كنند و درهم ميآميزند. در نتيجه، اگر خطي جعلي باشد، ناسازي و ناموزوني آن به حدي است كه در نظر اول، ديده ميشود. و حتي چشمي كه در اين كار چندان تمريني ندارد، در تشخيص آن قادر است. با دقت در زير عكسبرداري خوب و تحليل دقيق واپسگيريها و لرزش، حتي در اين حال قادر است بوضوح ثابت كند كه در سند دست برده شده و تقّلبي است.»
با اين وجود، ما كه دلباختة كارشناسي خط نيستيم، اعتراض توأم با اضطراب محقق عالي مقامي (سيويري، 1954 م، ص 302) را عليه آن دسته از ناباوران درك ميكنيم كه با كيفيات مشابهي نوشته بودند: كارشناسي خط، ديگر هيچ مورد استعمالي ندارد. اين دسته از ناباوران، در حقيقت به فشار اختصاصي دست نويسنده اعتقادي ندارند. و حال آنكه، محققي ديگر مينويسد: «فشار، سنگ محك خطشناسي براي تشخيص هويت سند است»(رسي، 1953 م، ص 69). هر نويسنده از لحاظ فشار، اسلوبي مخصوص به خود دارد. اصولاً، جاعل به شكل خط ميانديشد، ولي با حركات دست خود نميتواند با همان نيرويي اثر بر جا گذارد كه منشأ آن، قدرت الكتريكي تار عصبي نويسندة اصلي است. كه در عصبش پخش شده است، به علاوه، خود كاري لايزال، از خصوصيات اين نيروي عصبي است. به همين علت، در حالات بيماري بويژه در حالات افسردگي، تغييرات عميقي در فشار مشاهده ميشود.
ضابطة ديگري كه بايد به عوامل تحقيق افزوده شود، آن است كه هر قدر حركت دست در نگارش بيشتر خودكار باشد، به همان نسبت نوشته بيشتر شبيه نوشتة قبلي ميشود و صداقت و اصالت آن نيز بيشتر است؛ البته؛ با تساوي شرايط همچون: وضع، و موقعيت، خستگي و حالت هيجاني.
جاعل نميتواند تسليم هواي دست خود شود، و بايد با دقت مراقب كوچكترين حركات آن باشد. جا دارد خاطر نشان شود كه هر قدر ارزش صوري حركت دست كمتر باشد، به همان نسبت انجام دادن آن مستلزم دقت كمتري است.
«شنيكرت»، خطشناس آلماني، نه فقط شباهت صوري و همساني آشكار بعضي از حروف را در كالبد خط جستجو ميكرد، بلكه شباهت يا عدم شباهت خصوصيات كلي طرز نگارش را هم در عواملي همچون: سنخ اتصال حروف، طرز نوشتن حرف آخر كلمه، روش خطهاي كشيده، مستقيم نوشتن و رعايت نظم خطوط و فواصل آنها، و شيوة نگارش در زاويهدار بودن يا مدور بودن، بررسي مينمود.
اگر بخواهند ضابطة عادي براي تميز نوشتة اصلي از جعلي تدوين كنند، ميتوان گفت كه اولي داراي اوصاف و خصوصيات خودبهخودي و معرف يك سنخ از شخصيت است. حال آنكه، دومي فاقد شخصيت است و مشخصات ترسيمي را دارد كه بر اثر مساعي تقليد، هر نوع اصالت آن از بين رفته است. در نوشتة اصل، خط وسيلة تبيين يك انديشه است. بنابراين، نوشته به مثابه اثري مملو از انرژي عصبي است كه به نظر ميرسد نه فقط رابطهاي بين حروف يك كلمه ايجاد ميكند، بلكه بين كلمات مجزّاي از هم نيز رابطهاي برقرار ميسازد كه در خلال سفيديهاي آن نيز اثري از وحدت احساس ميشود. در نوشتة جعلي، هر حرف مجزّا ميشود، استقلال دارد و محصول يك تلاش مخصوص است. حتي آنجايي كه پيوستگي ترسيمي وجود دارد، گسستگي در خلال سفيديها به چشم ميخورد. بنابراين، همان گونه كه سيويري توضيح ميدهد، ممكن است از تحقيق در ريتم، به اين منظورها دست يافت:
الف: ريتم امواج فشار، كه صفت همگوني و يكدستي اثرات ترسيمي را تعيين ميكند.
ب: ريتم حركت دامنة نوسانات، را كه بزرگي قطع نوشته (تناسب و توسعة حروف نسبت به اين قطع) را تعيين ميكند.
ج: ريتم كيفيات نوسانات ترسيمي
د: ريتم زمان انجام يافتن حركات ترسيمي
با آزمون ريتم، ميتوان هويت نويسنده را تعيين كرد. به علاوه، ميتوان پي برد كه نوشته را در لحظات مختلف، يعني در شرايط مختلف رواني، نوشتهاند.
اگر از فضاي سفيد تتمة يك برگ كاغذ استفاده شود كه قبلاً آن را پر كرده بودند، تحقيق داراي اهميت خاصي ميشود؛ زيرا در تلاشي كه براي تقليد از خط اصل به كار رفته، ناراحتي و محاسبه براي استفاده از فضاي موجود بر آن اضافه شده است.
6. نقطهگذاري
بررسي نقطهگذاري در تشخيص خط جعلي، اهميت دارد. نقطهگذاري هر فرد، در كوتاهي و اختصار، در فقدان محتوا كاملاً متحدالشكل است؛ به استثناي علامت تعجب، كه مورد استعمال آن وابسته به وضع تأثرات روحي نويسنده است.
رُسي مينويسد:
«اگر علامت بسيار كوچكي را به وسيلة دستگاههاي مخصوص بزرگ كردن تصاوير 10 يا 20 مرتبه بزرگ كنند، اين اگر x انديسمان در نوشتة اصلي به طور ثابت با هم برابر است. ولي در نوشتة جعلي، به طور ثابت متفاوت است. چنين اختلافي داراي اهميت قاطعي است.»
بايد يك ضابطة فرهنگي برخاسته از رسوم صحيح نقطهگذاري، بر آن افزود. اين ضوابط، برتري و اولويت دارند و گاهي تا آنجا اجازه ميدهند، كه بتوان هويت معلمي كه عناصر اوليه نوشتن را آموخته است، تشخيص داد. علاوه بر آن، بايد براي علامت تعِجب، حالت رواني را هم در نظر گرفت. تأثير يك حالت تأثّر نه فقط ميتواند خط را تغيير دهد، بلكه در نقطه گذاري هم ميتواند مؤثر افتد. به طور مثال، نويسنده را بر آن ميدارد كه چندين علامت سؤال بگذارد يا زير بعضي از كلمات خط بكشد. در حالت مبالغه، بويژه در موردي كه نويسنده از مدادهاي الوان يا مركبهاي رنگارنگ استفاده ميكند، نخستين تظاهرات بعضي از بيماريهاي رواني، بويژه گونههاي هيپومانياك خود را ظاهر ميسازد.
بالاخره، بايد به ياد داشت كه در اغلب موارد «خط، واجد علايم مشخصه ويژهاي مانند بعضي از اتصالهاي عجيب بين حروف، بعضي از نقطههاي كوچك، امضاي مختصر و نحوة پررنگ كردن است». خلاصه، اين علايم ممكن است از نظر جاعل دور بماند، همچنانكه نويسندهاي كه ميخواهد نوشتة خود را مخدوش سازد، در اثر خودكاري، تعلق نوشته را به خود آشكار ميسازد. امضا در بيشترين موارد، به شكل طرح ثابت تندنويسي شده در ميآيد. بزودي، دربارة آن صحبت خواهيم كرد.
باوجود همانندي قطعي در تركيب حروف، ميتوان احساس كرد كه نوشتههاي كاملاً مشابه به چند نويسنده تعلق دارد و كشف جعل استبعادي ندارد.
شخصي به دادگاه شكايت برد كه بانوي متشخصي، نامههاي بيامضا براي او ارسال داشته است. وي ضمن تقديم نامهها، درخواست كرد كه نويسنده تحت تعقيب قرار گيرد. كارشناس خط گواهي كرد كه همة نوشتهها به يك شخص تعلق دارد. قاضي باوجود شباهت خطوط نامههاي بيامضا با خط بانوي مذكور، در همان بادي امر نظري مخالف داشت و تصميم گرفت دربارة شكايت شاكي با تعمق بيشتري تحقيق شود. در نتيجه، ثابت شد كه شاكي مبتلا به جنون نگارش بوده، و به همين مناسبت مدتي در تيمارستان بستري شده و اخيراً آنجا را ترك كرده است. به آساني، ثابت شد كه خود شاكي، نويسندة نامههاي بيامضا بوده است.
7- نويسندة سند با چه دستي مينويسد
تحقيقي كه هرگز نبايد فراموش شود، اين است كه بدانيم نويسنده با دست راست مينويسد يا چپ؟ اين تحقيق به غير از جنبة خط شناسي، گاهي ميتواند متضمن نفع خاصي باشد و حتي از راز جنايتي پرده بردارد.
در رويداد قتلي، ادعا ميشد كه جراحت منجر به قتل از پشت سر مقتول بر او وارد شده است، زيرا اثر جراحت در طرف راست قفسه سينه بوده است. التاويلاّ مينويسد: در بازديدي كه از بازداشتي به عمل آوردهام، فكري به نظرم رسيد كه از او سؤال كنم كه با چه دستي مينويسد؟ او چپ دست بود، و با دست چپ مينوشت و ميخورد. اين امر نشان ميدهد كه قاتل چاقو را با دست چپ از رو به روي مقتول، به طرف راست سينه او زده بود.
چپ دست به همان راحتي مينويسد، كه ديگران با دست راست مينويسند. بنابراين، او نيز مانند هركس ديگر خطي مخصوص به خود دارد، ولي بايد در اين باره امتحان دقيقي به عمل آيد، زيرا چه بسا به جاي اينكه با يك چپ دست حقيقي رو به رو باشيم، با يك «ذواليمينين ناقص» (AMBIDEXTRE INCOMPLET) رو به رو هستيم. به اين معنا كه چنين شخصي با هر دو دست مينويسد، امِا خطهاي دو دست شبيه هم نيست. همين امر ممكن است القاي شبه كند، زيرا نوشتة اثر دستي كه با آن چندان عادت ندارند، غير صريح است و ممكن است تصور شود جعلي است.
پس از آنكه انسان دستي را از دست داد كه با آن برحسب عادت مينوشت، ناگزير دست ديگر خود را به كار ميبرد. بنابراين، مدتها آن حركت خودكاري اوليه در نوشتههاي بعدي او وجود نخواهد داشت.
8- نويسنده در چه وضعي سند را نوشته است
اختلافات فاحشي ممكن است در خط و نوشتههاي شخص برحسب سن و حالت هيجاني او به هنگامي كه آنها را مينويسد، پديد آيد. امِا، گاهي اوضاع خارجي نويسنده نيز موجب بروز تغييرات چشمگيري در خط او ميشود.
مكاني كه شخص در آنجا مينويسد و وسايلي كه براي نوشتن به كار ميبرد، در خط مؤثر است. اگر كسي كه بر حسب عادت نشسته مينويسد ايستاده بنويسد، اختلافي در خط او پديد ميآيد. اگر وصيتنامه را در بستر نوشته باشد، اين نكته به علت تغييرات حاصله در خط، براي بازپرسي بويژه براي آزمون اصالت و رسمي بودن وصيتنامه (خود نوشت) واجد اهميت بسياري است. كسي كه در وضع عادي مينويسد، كوشش دست بر اثر تكية بازو، مچ و انگشت كوچك بر سطح ميز، از تعادل برخوردار است. كسي كه در بستر مينويسد، فقط مچ دست او بر زيردستي يا لوحهاي تكيه دارد، كه معمولاً آن را بر زانوي خود مينهد. از آنجا، بي نظمي محسوس در انقباض عضلات بازو و دست به وجود ميآيد؛ به نحوي كه فشار عادي تغيير ميكند. علاوه بر اين، تواتر تغيير مكان ورقة كاغذ براي حصول به يك وضع مساعد و راحت، و تمام تأثيرات دگرگون كننده بيماري ـ همچون ضعف و لرزش ـ، موجب بروز اختلاف در خط ميشود.
9- وسايل مورد استفاده
تعيين قلم مورد استفاده ـ اهميتي كه پهنا و باريكي قلم داشته است ـ از اين پس چندان نفعي در برندارد، زيرا با كاربرد خودنويس، نوشته يكنواخت ميشود و دست نويسنده بيتأثير ميماند. جاعلان مداد را ترجيح ميدهند، كه از بيشترين نظم و تناسب صحيح برخوردار است و خطر پخش شدن مركب در آن راه نمييابد(آد، 1957 م).
با وسايلي كه امروزه درنگارش، مخصوصاً در نامههاي بيامضا استفاده ميشود ، تحقيق همواره دشوارتر ميگردد؛ زيرا بجز براي امضا و تنظيم وصيتنامة خودنوشت، ماشين تحرير به كار ميبرند كه يكنواختي به خط ميبخشد و اختلاف خط كه معمولاً وسيلهاي براي تشخيص هويت نويسنده است، در آن راه ندارد. مسلماً، ممكن است نوع ماشين تحرير را تشخيص داد. ماشين نويس مبتدي به دشواري ميتواند برخودكاري تسلط يابد. كسي كه با ماشين مخصوصي عادت كرده است اگر با ماشين ديگري يك متن را بنويسد، در آن خطاي مبتديان راه مييابد. گاهي به تناسب فرسودگي و فشار زياد، موجب بروز فاصلهاي بين دو حرف كه بايد متصل باشند، ميشود. با تقريبي، ميتوان نتيجه گرفت كه ماشيننويس مرد بوده است يا زن.
10- مركّب
گاهي، براي تعيين اين نكته كه آيا تمام سند در يك زمان تنظيم و تحرير شده است، بايد مركب سند را آزمايش كرد. به طور مثال، آيا به هنگام تنظيم سند، تاريخ آن هم نوشته شده است يا آنكه بعد بر روي آن تاريخ گذاردهاند. كارشناسان در اين نكته متفقالقول هستند كه يك مركّب براق از تانن مازو و املاح آهن، در فاصلة 14 تا 34 ماه شفافيت خود را از دست ميدهد.
ادامه دارد....