جو آن کتلین رولینگ در ۳۱ ژوییه سال ۱۹۶۶ متولّد شد.پدر و مادرش "پیتر" و "آن" با عشق ازدواج کردند و ثمره ی این عشق دو کودک به نام های "جوآن" و "دی"بود.دوران کودکی جوآن بسیار خیال بر انگیز بود.جوآن در انجام فعّلیّت های انفرادی بسیار مهارت داشت.در بیشتر مواقع در اتاقش یا در میان علف های بلند به بازی تخیّلی می پرداخت.والدین جوآن به امید پرورش قدرت تخیّل فرزندشان از همان سال خواندن کتاب برای او را آغاز کردند.خودش می گوید:((خانه پر از کتاب بود و پدر و مادرم همیشه برایم کتاب می خواندند.))تخیّل جوآن با قصّه ی پریان و داستان های خیالی و گاهی نیز ادبیّات کلاسیک تغذیه می شد.
رولینگ می گوید:((روشن ترین خاطره ام از دوران کودکی تصویر پدرم روی صندلی است که کتاب"وزش باد در شاخه های بید"را برایم می خواند.به یاد دارم که آن زمان آبله مرغان گرفته بودم.امّا فقط خاطره ی کتاب در ذهنم مانده است.))جوآن از همان کودکی به داستان علاقه داشت.او اغلب،قصّه هایش را برای خواهرش "دی"تعریف می کرد.در تمام این داستان ها خرگوش نقش مهمّی داشت!چون هر دو خواهر بدجوری دلشان خرگوش می خواست."دی"از این قصّه ها بی اندازه لذّت می برد و این بود که جوآن تصمیم گرفت نویسنده شود.
اوّلین قصه ی او "خرگوش و دوشیزه زنبور" بود و بعد از آن قصّه ی "هفت الماس نفرین شده" را نوشت.خودش می گوید:در آن زمان تصور می کردم یک داستان بلند نوشته ام ، امّا حالا می دانم که یک داستان کوتاه بوده است.نقل مکان ها به شهر کوچک "وینتربورن" در حومه بریستول باعث آشنایی آن ها با دو خواهر و برادر با نام های "ویکی" و "یان پاتر"بود.رولینگ می گوید :نام خوانوادگی آن ها پاتر بود و من همیشه از این نام خوشم می آمد.
پس از نهمین سال تولد جو آن ،خوانواده رولینگ به خانه ای در شهر کوچکی به نام "تاتشیل"نقل مکان کردند . جوآن با موفقیت ، تحصیل در دبیرستان "تاتشیل" را به پایان رساند و روانه ی دبیرستان جامع"وایدین"شد. دوران تحصیل در دبیرستان وایدین دوران نسبتا آرام و یکنواختی بود و به غیر از یکی دو مورد هیچ موفقیت چشمگیری در آن به چشم نمی خورد.یکی از ناراحتی های این دوران شکستن دستش در هنگام بازی نت بال(مسابقه ای شبیه بسکتبال)بین دوتیم هفت نفره بود!!!
روزی که جو آن به بلوغ فکری رسید نیز متعلّق به همین دوران و آن روزی است که خشن ترین دخترهم سالش به او حمله ور شد!او درباره ی آن رویداد گفته است که منطق حکم می کرد به جای ایستادگی و مبارزه از دردسر شانه خالی کنم ،امّا در نهایت ایستادم و تن به مبارزه دادم.
بعد از پایان دبیرستان "پیتر"و"آن"به دخترشان پیشنهاد کردند با وجود عشقی که به زبان دارد بهتر است به تحصیل در رشته ی زبان و ادبیّات فرانسه بپردازد در این صورت می تواند به عنوان یک منشی دو زبانه،شغلی عالی پیدا کند و از آن جا که نمرات جوآن بسیار عالی بود،والدینش دانشگاه "اگزتر"را مناسب ترین دانشگاه برای او دانستند.سال های تحصیل جوآن در دانشگاه بسیار سازنده و پربار بود.او دریافت که به آسانی می تواند بر زبان فرانسه تسلّط پیدا کند.مهم ترین بخش تحصیلاتش در دانشگاه ،یک سال آموزش در پاریس بود تا بتواند در آن جا فرانسه را به طور عملی بیاموزد.
بعد از فارغ التحصیلی،جوآن در جاهای مختلفی مشغول به کار شد.به طور مثال دو سال در سازمان عفو بین المللی به پژوهش در مورد در زمینه نقض حقوق بشر پرداخت و در بیشتر مواقع به امور منشی گری خسته کنندهو بی پایان مشغول بود.اما نه این کار را دوست داشت و نه درآمدش زیاد بود. خود رولینگ می گوید:بعدها ثابت شد که منشی بدتر از من در دنیا نیست!
او هیچ گاه به طور کامل بر روی کارش متمرکز نمی شد زیرا یا بخش هایی از جدیدترین قصّه هایش را بر روی کاغذ می نوشت یا در باره ی اسم شخصیت های داستانش فکر می کرد.بدیهی است که هیچ مدیری از او رضایت نداشت.و او چندین شغل را به همین دلیل از دست داد.جو آن در ۲۵ سالگی هم مانند یک کشتی بدون سکان بود تا اینکه در اتاق بازرگانی منچستر انتخاب و در مقام یک کارمند ساده مشغول به کار شد.جو آن در طول سفرش از لندن به منچستر فرصت را غنیمت می شمرد:او یا به مطالعه ی کتاب می پرداخت یا روی داستانی که در دست داشت کار می کرد.
تا اینکه یک روز قطار دچار نقص فنّی شد و رفع عیب آن چهار ساعت طول کشید.جو آن خسته از کار به منظره ی گاوهایی که در مقابلش بودند خیره شده بود که ناگهان فکر هری و مدرسه جادوگری در ذهنش شکل گرفت.او خیلی زود به شخصیّت هری شکل بخشید و شروع به طرح ماجراهای هری کرد.امّا این دوره ی شادی بخش زودگذر بود.مادر جوآن که یک سال پیش از آن به بیماری "ام.اس"مبتلا شده بود،به طور ناگهانی در سن 45 سالگی درگذشت.جوآن احساس گناه می کرد و پشیمان بود از اینکه هیچ قسمت از داستان هری را برای مطالعه در اختیار مادرش قرار نداده بود.جوآن در سپتامبر 1990 به عنوان آموزگار زبان انگلیسی پورتو به یکی از شهر های شمال پرتغال رفت.در آن جا خیلی زود توانست خود را با محیط وفق بدهد.
ساعت تدریس او بعد از ظهر ها و عصر ها بود و در نتیجه صبح ها آزاد بود و با خیال آسوده ماجراها ی هری در هاگوارتز را شکل داد.جوآن مدّت های مدیدی را به جمع آوری اسامی غیر عادی گذراند و در خلق اسامی،ماهر و زبردست بود.از این رو هنگامی که اسم هایی از قبیل "دانه های همه مزّه" یا "جاستین فینچ فلچلی" به طور ناگهانی در ذهنش پدیدار می شد،بی اختیار قهقهه می زد.در همین زمان با خبر نگار یکی از شبکه های تلویزیونن مهمّ پرتغال به نام "جورج آراتز"آشنا شد و ازدواج کرد.جوآن در سال 1993 "جسیکا" را به دنیا آورد و چند ماه بعد ،از همسرش جدا شد و دوباره به ادینبورگ برگشت.
کار و بچّه داری تمام وقت او را گرفته بود.فشار زندگی زمانی را باقی نمیگذاشت تا به کار نویسندگی بپردازد.یک روز برای "دی"(خواهرش)قصّه هری پاتر را تعریف کرد و او بلافاصله مجذوب شد.جوآن می گوید:"اگر دی نخندیده بود شاید من از نوشتن ادامه ی داستان دست میکشیدم،امّا دی خندید."
در سال ۱۹۹۴ بالاخره داستان را به پایان رساند و برای چاپ و انتشار آن اقدام کرد."کریستوفر لیتل"که یک تاجر تمام عیار و بی تکلّف بود قبول کرد که نماینده انحصاری نوشته های جوآن باشد.او نسخه هایی از هری پاتر را برای برخی از ناشران بزرگ انگلیس فرستاد و با عدم پذیرش ناشران روبه رو شد.امّا لیتل امیدوار بود و عقیده داشت کتاب به قدری خوب است که بالاخره کسی پیدا می شود آن را منتشر کند.در سال ۱۹۹۶ سرانجام یک مؤسسه ی انتشاراتی به نام "بلومس بری"چاپ کتاب "هری پاتر و سنگ جادو" را پذیرفت و در آمد سالیانه ۲۰۰۰ پوند را به جوآن پیشنهاد کرد و جوآن هم پذیرفت.جو آن می گوید:"هنگامی که کریستوفر به من تلفن زد به من گفت ناشری به نام بلومس بری حاضر است کتاب را منتشر کند.من با صدایی مانند دیوانه ها گفتم واقعا؟! یعنی قرار است کتاب منتشر شود.و وقتی که تلفن را قطع کردم جیغ کشیدم و به هوا پریدم." وی همچنین با نوشتن نامش به صورت "j.k.Rowling"(جی. کی .رولینگ)موافقت کرد زیرا ناشر نگران بود که مبادا نام یک نویسنده ی زن روی جلد کتاب ،پسر ها را به سوی خود جذب نکند ،امّا در سال ۱۹۹۷ استقبال شایان از این کتاب به حدّی رسید که به هنگام برگزاری نمایشگاه سالانه ی کتاب بولونیا در ایتالیا که طی آن امتیاز کتاب های خارجی به فروش می رسد مزایده ای برپا شد و حقّ چاپ آن در آمریکا به ارقام نجومی رسید.
اوّلین کتاب رولینگ تا پایان سال بسیاری از جوایز معتبر را به خود اختصاص داد.کتابش در آن سال جایزه ی کتاب "اسمارتیز نستله"،جایزه مرکر کتاب های کودکان و جایزه ی کتاب کودک سال بریتانیا در بریتانیا را نصیب خود کرد.در ماه جون ۱۹۹۸"هری پاتر و حفره ی اسرار آمیز" به چاپ رسید و هنوز سال به پایان نرسیده "هری پاتر و زندانی آزکابان"از راه رسید.بازار هری پاتر همچنان رونق داشت و بالاترین مکان فهرست کتاب های پر فروش جهان را به خود اختصاص داده و هیچ تعجّبی نداشت که بلافاصله هالیوود توجّه خاصی به هری پاتر نشان داد و مپانی وارنر برادرز امتیاز تولید هری پاتر و سنگ جادو را به دست آورد و هری پاتر در سال ۲۰۰۱ بر پرده ی سینما ظاهر شد.در سال ۲۰۰۰ ،جو آن هری پاتر و جام آتش را به پایان رساند .جوآن از مدّت ها پیش تصمیم گرفته که تعداد کتاب های مجموعه های هری پاتر هفت جلد باشد،از این رو زمانی که نوشتن یکی از داستان های این مجموعه را آغاز می کند از پیش طرح کلّی آن را ریخته است.خودش می گوید :"من طرح کلّی را در نظر دارم امّا دوست دارم در هنگم نوشتن به جزییات بپردازم.با این روش کار برایم لذّت بخش تر می شود."جوآن رولینگ "هری پاتر و فرمان ققنوس "را در سال ۲۰۰۳ و "هری پاتر و شاهزاده ی دورگه" را در سال ۲۰۰۵ به پایان رسانید .جوآن در حال حاضر مشغول نوشتن کتب هفتم است .اکنون همه منتظر پایان هری پاتر هستند ،چون در کتاب هفتم سر انجام زندگی هری پاتر مشخّص می شود و افسانه ی هری پاتر برای همیشه به پایان می رسد.
جو آن در سال ۲۰۰۱ با دکتری به نام "نیل مورای"ازدواج کرد کا حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسرا ست.دخترش در سال ۲۰۰۵ و پسرش در سال ۲۰۰۳ به دنیا آمدند.