به گزارش سرويس حوزه و مراجع 598 به نقل از فارس، خوشبختانه با افزایش سطح آگاهی عمومی، طرح مطالب خرافی درباره واقعه عاشورا به حداقل رسیده است، به نحوی که بسیاری از مردم هنگام مواجهه با روضه‌ها و مصیبت‌هایی که خوانده می‌شود در سند و صحت آن دقت می‌کنند.
اما با همه این دقت‌ها باز هم هستند مداحانی که برای بازارگرمی و به اصطلاح گرم‌کردن مجالس خود، به روایت‌های شاذ و مقاتل متأخر و بدون اعتبار متوسل می‌شوند و نتیجه آن بیان مطالب خرافی نظیر برپایی مجلس عروسی حضرت قاسم(ع)، حجله‌بندی و حنابندان و کوبیدن سر به کجاوه توسط زینب(س) است.
برای بررسی و شناخت انحرافات و خرافه‌هایی که وارد مقاتل شده‌اند، گروه آیین و اندیشه فارس محرم سال گذشته میزگردی با حضور حجج اسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد و امیرحسین ملک‌پور، اعضای گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) برگزار کرد که نظر به اهمیت مباحث مطروحه، گزیده‌ای از آن بار دیگر منتشر می‌شود.

* حضرت قاسم(ع) در روز عاشورا ازدواج نکرد

حجت‌الاسلام ملک‌پور برای بیان و معرفی مطالب خرافی که در مقاتل آمده و امروز از آنها در مجالس عزاداری امام حسین(ع) یاد می‌شود، سخنان خود را این ‎گونه آغاز می‌کند: خوشبختانه با افزایش آگاهی مردم، مطرح کردن مطالب خرافی به حداقل خود رسیده است و در جامعه خیلی‌ها به دنبال این هستند که حرف‌هایی که می‌زنند و روضه‌هایی که می‌خوانند، همه صحیح و معتبر باشد. حتی در جلساتی که با برخی مداحان شهر قم داشتیم، اشعار و روضه‌های خود را تصحیح می‌کردند؛ اما باز هر از ‌گاهی این مشکل دیده می‌شود که از جمله مطالب خرافی در باره واقعه عاشورا، گرفتن مجلس عروسی حضرت قاسم(ع)، حجله‌بندی کردن و حنابندان است که هنوز هم در برخی از مجالس به خصوص زنانه وجود دارد. این مطالب خرافی از جمله مواردی است که شهید مطهری آن را به شدت رد می‌کند.

* کتاب «اسرار الشهادة» مملو از انحرافات و مطالب خرافه است

وی ادامه می‌دهد: اباعبدالله(ع) تنها دو دختر دَم‌بخت به نام‌های «فاطمه» و «سکینه» داشت. برخی از دختری به نام «زینب» یاد کرده‌اند و برخی هم به «رقیه» اشاره کرده‌اند که سن آنها کم بود. دختران امام حسین(ع) را برخی 4 تن، برخی 3 تن و برخی 2 تن بیان کرده‌اند که تنها 2 دختر بزرگ داشت که آنها را به عقد پسران امام حسن(ع) درآورده بود.
ملک‌پور می‌افزاید: «فاطمه» همسر «حسن مثنی» بود که شوهرش در واقعه کربلا زخمی می‌شود و تا مرز شهادت پیش می‌رود؛ ولی زنده می‌ماند. داماد دیگر امام حسین(ع)، «عبدالله ‎بن حسن» بود که «سکینه» را به عقد او درآورده بودند. البته در واقعه عاشورا دو «عبدالله ‎بن حسن‌» حضور داشتند. یکی «عبدالله» یازده ساله که در کربلا و در لحظات آخر در آغوش عمویش امام حسین(ع) به شهادت رسید و دیگری یک «عبدالله» دیگر که از نظر سنی بزرگ‌تر بوده که عقد «سکینه» را قبل از واقعه کربلا برای وی می‌خوانند و در جریان کربلا به شهادت می‌رسد. پس دختر دیگری برای ازدواج با قاسم باقی نمی‌ماند.
این محقق در ادامه با اظهار تأسف از مطالب منتشر شده در مقاتل ضعیف می‌گوید: متأسفانه در کتاب «اسرار الشهادة» به طرز فجیعی داستان حضرت قاسم(ع) بیان می‌شود. این کتاب می‌نویسد که عروسی حضرت قاسم(ع) و یکی از دختران امام حسین(ع) در روز عاشورا اتفاق می‌افتد که اصلاً زمان مناسب برای این کار نیست. در این کتاب این جریان تحریفی این ‎گونه بیان شده است که در حین انجام مراسم عروسی، قاسم(ع) صدای رجز می‌شنود و به میدان می‌رود و جنگ می‌کند و بعد بازمی‌گردد و شخص دیگری رجز می‌خواند و بار دیگر که قاسم عزم میدان می‌کند، دختر به حالت گلایه می‌گوید: پس دیدار ما چه می‌شود؟ و قاسم(ع) می‌گوید که: دیدار ما به قیامت! بعد دختر می‌گوید که: از کجا تو را بشناسم؟ قاسم(ع) آستین لباسش را پاره می‌کند و می‌گوید: از این آستین پاره. بعد در جنگ شهید می‌شود. سرها را که برای ابن‌زیاد می‌بردند، یک وزیر ایرانی درخواست می‌کند که یک سر هم به ما بدهید تا ما هم شادی کنیم. سر قاسم(ع) را به او می‌دهند. وزیر آن را به ایران می‌آورد و مدت‌ها با این سر چوگان‌ بازی می‌کردند.

ملک‌پور با اظهار تأسف دوباره ادامه می‌دهد: کتاب «اسرار الشهادة» در ادامه در ده‌ها صفحه بحث می‌کند که استخوان این بزرگان به این دلیل و آن دلیل محکم است و سر مشکلی پیدا نمی‌کرد. پس از مدتی یکی از زنان که از نواده‌های «عمار یاسر» بود، شبی در خواب حضرت زهرا(س) را می‌بیند که به او می‌فرماید:‌ «این سر فرزند من است و چرا با آن این رفتار را می‌کنید.» پیرزن صبح به پسرش می‌گوید که: حاضری سرت را به جای این سر بدهی؟ پسر موافقت می‌کند. پیرزن سر پسرش را می‌برد و آن را به جای سر قاسم(ع) برای بازی چوگان وزیر ایرانی و اطرافیانش می‌دهد. آنها سر را می‌برند تا چوگان بازی کنند؛ اما سر می‌ترکد. دوباره بازمی‌گردند و سر اصلی را می‌برند.
وی می‌افزاید: در ادامه این نقل کذب تاریخی آمده که بالاخره تعدادی از کردها می‌آیند و این سر را می‌گیرند و بعد آن را در شمیران تهران دفن می‌کنند که به امامزاده شاهزاده قاسم(ع) معروف می‌شود و متأسفانه هنوز هم هست.

* امامزاده قاسم دربند و بی‌بی‌زبیده شهرری جعلی است

ملک‌پور تأکید می‌کند: نویسنده این مقتل ضعیف؛ چون امام حسین(ع) تنها دو دختر شوهردار به نام‌های «فاطمه» و «سکینه» داشت، یک دختر خیالی برای امام حسین(ع) به نام «زبیده» درست می‌کنند که در هیچ‌ ‎یک از منابع تاریخی این نام وجود ندارد. نه در منابع معتبر و نه حتی در منابع ضعیف. «اسرار الشهادة»می‌گوید که «زبیده» با «شهربانو» بعد از واقعه کربلا به ایران می‌آید که «شهربانو» اصلاً در کربلا نبوده و هنگام تولد امام زین‌العابدین(ع) به شهادت رسید ـ چون زن اگر هنگام زایمان از دنیا برود، شهید است ـ به هر حال این «زبیده» خیالی با این «شهربانو» که در کربلا نبوده به ایران می‌آید. الآن هم در شهرری قبری به نام «زبیده خاتون» وجود دارد که مدعی‌اند همسر قاسم(ع) است.
وی می‌گوید: حالا اگر دقت کنید، می‌بینید که «دربندی» نویسنده «اسرار الشهادة» از اهالی «دربند شمیران» بوده و می‌خواسته امامزاده قاسم(ع) و زبیده خاتون را درست کند و بعد وقتی سؤال می‌شود که: این روایت را از کجا نقل کرده‌ای؟ می‌گوید که: از یک کتاب فارسی قدیمی که چون ورق‌های اول آن پاره شده است، نویسنده آن مشخص نیست! آیا می‌شود به این گفته استناد کرد؟ وقتی شهید مطهری(ع) این مطلب را می‌بیند برآشفته می‌شود و خیلی محکم جریان عروسی قاسم(ع) را رد می‌کند. این نه با عقل و نه با نقل‌های معتبر همخوانی ندارد.

* شب عاشورا کسی از امام حسین(ع) جدا نشد

ملک‌پور در ادامه اظهار می‌کند: از جمله مطالب مخدوش دیگر جریان شب عاشورا این است که می‌گویند؛ اباعبدالله(ع) چراغ را خاموش کرد و بیعتش را برداشت و گفت که هر کس که می‌خواهد، برود و مردم پس از آن دسته‌دسته امام را تنها گذاشتند. اول اینکه این چراغ خاموش کردن در هیچ منبع معتبری وجود ندارد و این نقل منحرف از کتاب «دمعة‌الساکبه» که در قرن سیزدهم و سال 1285 قمری نوشته شده است، آغاز می‌شود، در حالی که این غلط است. در شب عاشورا که حضرت بیعت را برداشت، نه تنها کسی نرفت؛ بلکه طبق برخی نقل‌های معتبر بیش از 30 نفر از لشگریان عمر سعد به امام حسین(ع) ملحق شدند. حتی حرف‌های دلگرم‌کننده‌ای از سوی اصحاب امام مطرح شد و اول شخصی که صحبت کرد و دل امام حسین(ع) را گرم کرد، قمر بنی‌هاشم(ع) بود که گفت: «بریم که بعد از شما زنده باشیم؟ زندگی بعد از تو را نمی‌خواهیم.»
وی ادامه می‌دهد: «دمعة ‌الساکبه» کتاب واسطه است. نویسنده آن ادعا می‌کند که این مطلب را از کتاب «نور العین» نقل می‌کند، که خود کتاب «نور العین»، یک کتاب مجهول با نویسنده‌ای مجهول است. برخی گفته‌اند که مرحوم «اسفراینی سنی» که در قرن‌های اولیه اسلام می‌زیست آن را نوشته که البته کارشناسان آن را رد کرده‌اند. آنها که تخصصی راجع به کتاب‌های قدیمی دارند، معقدند که این نوع نگارش با نوشته‌های مرحوم «اسفراینی» همسو نیست. بعد جالب است که حتی در «نور العین» هم این حرف زده نشده است.

عضو گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) در ادامه سخنان خود می‌گوید: البته این را هم بدانید که «نور العین» به قدری ضعیف است که آغاز جنگ امام حسین(ع) را از روز دوم یا سوم محرم عنوان می‌کند و می‌گوید که در دوم محرم عده‌ای به شهادت رسیدند. نویسنده مجهول این کتاب دو شخصیت به نام عباس معرفی می‌کند که یکی از آنها در روز سوم محرم و یکی از آنها در تاسوعا به شهادت می‌رسد. هر آدم منصفی که حتی اگر محقق هم نباشد، با خواندن این مطالب متوجه کذب بودن آن می‌شود.

* بوسیدن گلوی امام حسین(ع) توسط حضرت زینب(س) قبل از جنگ امام صحت ندارد

ملک‌پور ادامه می‌دهد: مطلب انحرافی دیگری که از مقاتل و کتاب‌های ضعیف به اذهان عمومی القا شده، بوسیدن گلوی امام حسین(ع) توسط حضرت زینب(س) قبل از جنگ امام است. این کتاب‌ها می‌نویسند که وقتی امام حسین(ع) به میدان جنگ می‌رفت، حضرت زینب(س) به دنبال او می‌رود و می‌گوید: «مهلاً مهلاً یابن الزهرا(س) مادرم زهرا(س) وصیت کرده که زیر گلوی تو را ببوسم.»
وی تأکید می‌کند: من خودم وصایای حضرت زهرا(س) را گردآوری و همه کتاب‌های نوشته شده درباره وصایای حضرت زهرا(س) را مطالعه کرده‌ام و در هیچ یک از این وصایا، این یک وصیتی را که بیان شده است ندیدم.
ملک‌پور ادامه می‌دهد: وقتی جست‌وجو می‌کنیم که اولین‌بار این موضوع کجا مطرح شده است، می‌بینیم که برای نخستین بار در کتاب «انوار المجالس» و در قرن سیزدهم یعنی در سال 1280 قمری و حدود 1200 سال بعد از واقعه عاشورا، این مطلب بیان شده است. بعد از آن هم در کتاب «تذکر‌ة الشهدا» که در سال 1340 قمری و در قرن چهاردهم این مطلب منتشر شده است و نویسنده خودش تأکید می‌کند که: «این مطلب ضعیف است.»
وی می‌گوید: بیان این مطالب در شأن امام(ع) نیست. آیا او حاضر بود که خواهرش در مقابل خیل دشمنان زیر گلویش را ببوسد؟ آیا امام حاضر بود که ناموسش در جلوی دشمنان قرار بگیرد؟ باز تأکید می‌کنم که جمله «مهلاً مهلا، یابن الزهرا(س)» را در هیچ ‎یک از منابع معتبر حتی در کتاب‌های ضعیف نیافتیم.

* حضرت زینب(س) در کوفه یا هیچ جای دیگر سرش را به محمل نکوبید

ملک‌پور، کوبیدن سر به محمل از سوی حضرت زینب(س) و جاری شدن خون را رد می‌کند و این نقل را از مطالب ضعیفی بر‌می‌شمرد که متأسفانه منشأ حرکاتی شده است و دشمن روی آن مانور می‌دهد و شیعه را متهم به وحشی‌گری می‌کند.
وی می‌گوید: نوشته‌اند که وقتی در کوفه حضرت زینب(س) خطبه می‌خواند، برای ساکت کردن او سر بریده امام حسین(ع) را به او نشان می‌دهند که ایشان طاقت نمی‌آورد و سر را به چوب محمل می‌زند و می‌بینند که خون تازه از زیر محمل جاری شده است. این نقل معروف به نقل «مسلم جسّاس (گچ‌کار)» است. این موضوع در کتاب ضعیف «نور العین» است که نه نویسنده‌اش و نه سال تألیفش مشخص نیست و نه اینکه توانسته جریان عاشورا را درست ترسیم کند و پر از مطالب کذب است که با منابع تاریخی منطبق نیست.

وی ادامه می‌دهد: این مطلب البته در کتاب «منتخب طریحی» که در سال 1085 قمری یعنی قرن یازدهم آن را نوشته‌اند بیان شده است. شیخ عباس قمی هم در «منتهی‌ الآمال» این نقل را در صفحه 483 می‌نویسد و تأکید می‌کند که این را نخوانید و آن را رد می‌کند و می‌نویسد که اصلاً بعید است که حضرت زینب(س) که از سوی امام حسین(ع) مأمور به صبر بوده، این بی‌صبری را انجام دهد.
ملک‌پور می‌گوید: یک‌هزار سال پس از واقعه عاشورا این حرف نبوده و از قرن یازدهم به بعد مطرح شده است. به خصوص اینکه حضرت زینب(س) بالای محمل بوده و همه این صحنه را دیده‌اند و باید در برخی نقل‌ها آمده باشد اما به مدت یک‌هزار سال این قضیه مسکوت است و بعد یک کتاب ضعیف این را مطرح کند که قابل اعتماد نیست و این در حالی است که نقل مشهوری داریم که در آن امام حسین(ع) حضرت زینب(س) را سفارش کرده که «بی‌صبری نکن و صورت مخراش!» که خوب؛ سر به محمل زدن، بدتر از صورت خراشیدن است. اگر بود، قاعدتاً باید در چند منبع متقدم این موضوع می‌آمد و مسلماً این باطل است.


منبع:شهر خبر