معما اسم مفعول از مصدر تعمیه به معنی کور کردن است و در اصطلاح ادبیات صنعتی است که در آن نام کسی یا چیزی را پوشیده کنند. در واقع معما شعر کوتاهی است که شاعر در آن اسم کسی یا چیزی را پنهان کرده است و خواننده پس از تامل بسیار میتواند آن نام را بیابد؛ گویندهی شعر به کمک شگردهای مختلف از قبیل تصحیف و قلب، خواننده را به کشف اسم هدایت میکند. مثلا در شعر زیر اسم بلقیس به صورت معما آمده است:
گر بخواهی نام آن زیبا رخ سیمین بدن
رو تو قلب قلب را بر قلب قلب قلب زن
مقلوب کلمه ی قلب را که بلق است وقتی بر مقلوب حرف وسط کلمه ی قلب یعنی لام که به حساب ابجد "سی" و مقلوب آن "یس" است بپیوندند "بلقیس" میشود.
معمایی با نام علی:
تیری و کمانی و یکی نقشه شانه
بـنگار و به پسوند به سوفار یکی تیر
نام بت من باز شناسی به تمامی
آن بت که به خوبیش قرین نیست به کشمیر
که در آن مقصود از تیر شکل لام وسط کلمه ی علی و کمان شکل عین اول کلمه و نقش شانه شکل مدور "ی" آخر کلمه است و سوفار تیر مقصود سر کلمه است.
با آنکه بسیاری از شاعران قرن نهم و دهم در این فن بسیار مهارت به خرج داده اند و این صنعت در کتب سنتی جزء صنایع بدیعی معنوی آورده شده است، اما اکثر محققان برای آن به عنوان یک صنعت، ارزشی قایل نیستند، استاد همایی میگوید ساختن معما و حل کردن آن جز تلف کردن وقت و بیهوده کاری نتیجه ای ندارد و تنها به درد کسی میخورد که بیکار در گوشه ای مثل زندان افتاده باشد.
از قرن ششم به بعد بر پیچیدگی و ابهام اینگونه اشعار معماگونه افزوده شد و بیش از پیش مورد توجه و طبعآزمایی گویندگان قرار گرفت و تقریبا بیشتر شعرا قسمتی از وقت خود را صرف ساختن این معماها کردند. این فن در دورهی تیموری و صفوی نیز رواج زیادی پیدا کرد و ساختن معماهای دشوارتر، مهارت و استادی تلقی میشد. این جریان تقریبا تا قرن دوازدهم دوام دارد و سرانجام این تکلفات ادبی با ظهور نهضت بازگشت ادبی به سبک قدما سپری میشود. قرن نهم و دهم دوره ی شیوع و اعتبار معما و بهطورکلی گونه ی شعر تکلف آمیز است. جامی شاعر قرن نهم و دو معاصر او "ملا میرحسین معمایی" و "ملا شهابالدین حقیری معمایی" و "محتشم کاشانی" معاصر شاه طهماسب و "ملا حیدر معمایی" معاصر شاه عباس و بالاخره "ملا اهلی شیرازی" که بنا به گفته ی صاحب تذکره ی نصرآبادی در معما و لغز و اشعار مصنوع بی مانند بوده است، همگی از شاعرانی هستند که معما و لغزگونه های زیادی در آثار آنان دیده میشود. اینان غالبا در جمعهای ادبی که معمولا در قهوه خانه ها تشکیل میشد گردهم میآمدند و معماهای خود را طرح میکردند و هر یک به حل معمای دیگری میکوشید و از این راه در تبحر و مهارت بر یکدیگر سبقت میجستند. برخی از این شاعران آنقدر در این نوع شعر تخصص میجستند که به معمایی شهرت مییافتند. "جامی" خود به تبحر خویش در این فن اشاره میکند:
به قصد قصائد شدم تیزگام
برآمد به نظم معمام نام
در تذکرهی نصرآبادی دربارهی جامی اینطور آمده است: و قطع نظر از اینکه جامع علوم بوده در شعر معما سرآمد است و کلیاتش سیهزار بیت میشود و دربارهی معما سه رساله دارد. خود جامی با همه مهارتش در فن معما دربارهی "ملا میرحسین معمایی" اینطور گفته است اگر من میدانستم که "ملا میرحسین" اینگونه معما میگوید معما نمیگفتم.
معمایی در اعداد:
محاسب در این نکته آگاه نیست
که پنجاه را می شمارند سی
منظور شاعر از پنجاه در واقع پنج «آه» است که آه در حساب جمل مساوی است با شش و پنج آه میشود سی.
حساب جمل
حساب جمل نیز جزو معما است؛ در ادب فارسی نقش به سزایی در ثبت وقایع داشته است که در آن سرایندگان برای هر واقعهای چه جزئی و چه کلی با سرودن مادهی تاریخی آن واقعه را با شعر ثبت میکردند. مثلا فردوسی تاریخ اتمام سرودن شاهنامه را در بیتی این چنین آورده است:
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
که گفتم من این نامه شاهوار
و سعدی نیز تاریخ تالیف گلستان را در بیتی اینگونه آورده است:
در این مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
همچنین "نظامی گنجوی" در کتاب "لیلی و مجنون" از تخلص خود یعنی نظامی استفاده کرده و گفته است چون نظامی به حساب جمل برابر با 1001 است در نتیجه این عدد برابر اسماءالحسنی است و دربارهی نام خود "الیاس" در توصیفی میگوید اگر حرفهای الف و ب به حساب جمل از آن کم شود 99 به دست میآید که این عدد نیز برابر با اسماءالحسنی است و بدین واسطه خود را مصون از هر گزندی در زندگی میداند:
مادر که سپند یار دادم
با درع سپند یار زادم
در خط نظامی ار نهی گام
بینی عدد هزار و یک تام
و الیاس "کالف" بری ز لامش
هم "با" نود و نه است نامش
زینگونه هزار و یک حصارم
با صد کم یک سلیح دارم
هم خار غم از کشیدن رنج
هم ایمنم از بریدن گنج
نویسنده : حميده سلطاني مقدم