مقدمه:
همه ما با اصطلاحاتي همچون خلاقيت، نوآوري، سلامت فکر، پارادايم ذهني تاحدودي آشنايي داريم، ولي اينکه تا چه اندازه در مفاهيم و روشهاي آنها دقيق شده ايم، بحث ديگري است. سيستم هاي باز داراي يکسري ويژگيهايي هستند که گرايش به بي نظمي و تکامل گرايي دو مورد از خصوصيتهاي مهم آنها هستند. گرايش به نظمي عبارت است از عواملي که سيستم را از حرکت درجهت اصلي آن منحرف ساخته و درجهت عدم تعادل حرکت مي دهند و به آنها آنتروپي نيز گفته مي شود. همچنين منظور از گرايش به تکامل، پيچيدگي ساخت و تنوع ويژگيها در سيستم است که چنانچه همراه با اين پيچيدگيها، سيستم عملکرد نويني از خود ارائه دهد، به درجه اي بالاتر از تکامل راه يافته است. مفهوم عيني اين است که ما اگر به مجموعه دستاوردهاي انسان در طول تاريخ نظري بيندازيم متوجه خواهيم شد که تمام اين لوازم و نظريه هاي جديد به واسطه خلاقيت ونوآوري انديشمندان به اين سطح از تکامل و رشد رسيده اند. در اينجا براي اينکه بتوانيم به تحليل عميق از خلاقيت و اهميت آن در زندگي شخصي و سازماني برسيم ابتدا به تشريح پارادايم هاي ذهني و لزوم تغيير در آنها مي پردازيم.


پارادايم
پارادايم ها را مجموعه اي از قوانين، مقررات و پيش فرضها بيان کرده اند که مانند يک الگو بايدها و نبايدها را تعيين مي کند. توماس کن، پارادايم ها را همانند فيلترهايي مي داند که داده ها را تصفيه مي کنند و افراد تنها آن قسمتي از داده ها را که موافق پارادايم هاي ذهني شان است را قبول مي کنند. به عبارت ديگر، هرچند ايده ها و افکار جديد با تغيير وضع موجــــود باعث تسهيل در انجام امور مي شود ولي مطمئناً تهديداتي را درپي دارد و اشخــــاصي که آينده را تداوم گذشته تلقي مي کنند به مخالفت با اين افکــــــار جديد مي پردازند و در تائيد عمل خود اين گونه مطرح مي کنند که ايده هايي که ما را تا به اينجا رسانيده اند، براي ادامه راه نيز کافي هستند.

نمونه بارز اين موضوع عقايد گاليله در قرن شانزدهم بود. وي معتقد بود که خورشيد در مرکز منظومه شمسي قرار داشته و بقيه سيارات به دور آن مي چرخند و براي اثبات سخنان خويش رهبران کليسا را به تماشاي چرخش زمين به دور خورشيد از بالاي برج سن مارکو دعوت کرد. ولي با تمام اين تلاشها، گاليله باتوجه به جمود فکري حاکم و عقايد مخالف توفيقي حاصل نکرد. در اينجا موضوع مقاومت در برابر تغيير کماکان به قوت خود باقي است و فرقي نمي کند که قرن شانزدهم باشد يا بيست و يکم و سوال اساسي اين است که چه چيزي باعث مي شود که ما از پذيرش ايده هاي جديد عاجز باشيم؟
شرکتها و سازمانهاي زيادي بودند که متاسفانه به دليل غلبه پاردايم هاي قديمي نتوانستند تغيير و تحولات جديد را هضم کنند و درنتيجه با گذشت زمان در ورطه فراموشي افتادند. براي مثال 40 سال پيش هيچ کدام از شرکتهاي بزرگ نمي توانستند قبول کنند که محصولات ژاپني که از طريق روش مهندسي معکوس از روي کالاهاي غربي ساخته شده بودنــد، بتوانند اين گونه رشد کرده و سهم عمده اي از بازارهاي جهاني را به خود اختصاص دهند.

جول بارکردر کتاب هنر پارادايم در کشف آينده عنوان مي کند که در يک سخنراني براي گروهي از مديران، خواستم تا برداشت خود را از کيفيت محصولات ژاپني در دهه 60 بيان کنند که پاسخ همه آنها نامرغوب، ارزان، کيفيت پايين، کپي سازي ضعيف بود، ولي مجدداً همين سوال را براي محصولات فعلي ژاپن تکرار کردم که حاکي از ذکر ويژگيهاي برعکس موارد قبلي بود. که اين موضوع معرف شروع تغيير پارادايم ها از دهه 50 و توليد محصولاتي با ويژگيهاي فعلي است.

نکته حائزاهميت که در تغيير پارادايم ها وجود دارد، اين است که ممکن است ما با اين تغييرات ناخواسته به نقطه صفر منتقل بشويم، که در اين صورت ديگر مهم نخواهد بود که سهم ما از بازار چه ميزان بوده و وضعيت ما در پارادايم قبلي چگونه بوده است بلکه تلاش ما در وضعيت جديد تعيين کننده جايگاه ما خواهدبود. براي درک بهتر موضوع شايد توجه به تجربه تلخ ساعت سازيهاي سوئيس خالي از لطف نباشد: کشور سوئيس نزديک به يک قرن و تا سال 1970 ضمن پيشتازي در عرصه ساعت سازي، 65 درصد بازارهاي جهاني و 80 درصد سود اين صنعت را به خود اختصاص داده بود ولي حدود يک دهه پس از آن سهم بازار آنها به 10 درصد تنزل کرده و 50 هزار نفر از 65 هزار کارگر اين صنعت بيکار شدند.

سبب اين حادثه چه کسي بود و چه چيزي باعث اين اتفاق گرديد، جواب اين سوال نيز واضح بود و آن اينکه با توليد ساعتهاي کوارتزو الکترونيکــي توسط ژاپني ها که هزاران بار دقيق تر از ساعتهاي مکانيکي بود باعث شد تا سوئيسي ها مطابق قانون صفر از صحنه رقابت خارج شوند. پس با اين اوصاف مي توان ويژگيهاي زير را براي پارادايم ها مطرح ساخت:
1 - عدم پذيرش پارادايم هاي جديد ما را به فلج پارادايم که ماحصل عدم اطمينان و عدم ريسک پذيري است مبتلا مي سازد؛
2 - پارادايم ها در تمامي زمينه هاي زندگي و به شکلهاي مختلف سايه افکنده اند؛
3 - براي خلق ايده ها و افکار جديد، سن و سابقه مطرح نيست بلکه نگرش و پشتکار مهم است؛
4 - علي رغم ميل باطني ما، پارادايم ها در گذر زمان تغيير مي کنند؛
5 - بايد توجه داشت که در فراسوي زمان، فرصت بسياري وجود دارد که با انعطاف بيشتر در پذيرش عقايد جديد اين فرصتها نصيب ما خواهدشد.
با اين تفاسير به اهميت و لزوم توجه به خلاقيت و نوآوري بيشتر واقف مي شويم. ولي خلاقيت چيست؟ چه زماني خلاقيت به نوآوري منجر مي گردد؟ براي تداوم آن چه کار بايد کرد؟ چگونه مي توانيم خلاقيت را در خود رشد دهيم؟ و بسياري چراهاي ديگر که شايد با بسط بيشتر اين موضوع بتوانيم به جواب آنها برسيم.
تداوم حيات سازمانها به ايجاد بازنگري در آنها بستگي دارد و اين بازنگري ازطريق هماهنگ ساختن اهداف با وضعيت جديد و تداوم اصلاح و بهبود روشهاي حصول به اهداف است، يعني اگرچه سازمانهاي مختلف در مقطعي از زمان ممکن است پيشتاز باشند ولي درصورت ايجاد تغييرات محيطي لزوم هماهنگي با آنها غيرقابل اجتناب است.
کايزر در کتاب خلاقيت و شما خلاقيت را به کارگيري توانائيهاي ذهني براي ايجاد يک فکر يا مفهوم جديد تعريف مي کند، همچنين جرج تري در کتاب اصول مديريت عنوان مي کند که هر انسان مدير يا غيرمديري از استعداد خلاقيت برخوردار است ولي آنچه که مهمتر از وجود خلاقيت است، جلوگيري از عوامل بازدارنده ظهور آن است، که در صورت آزادسازي ذهن از پارادايم ها و الگوهاي زنجيره اي، مي توان در مدت کوتاهي شاهد رشد و خلاقيت بود و در ادامه موانع خلاقيت را به ترتيب زير معرفي مي کند:
1 - ترس از انتقاد و شکست؛
2 - عدم اعتماد به نفس؛
3 - تمايل به همرنگي با جماعت؛
4 - عدم تمرکز ذهني.
بروز خلاقيت درگرو پيروزي بر موانع فوق و شکستن عادتها و سنتهاي دست و پاگير است. راجرفون اوخ در کتاب تلنگري بر ذهن اين مـــوانع را به قفلهاي ذهني تعبير مي کند، که ذهن افراد توسط اين قفلها محدود شده و حرکت آنها به سمت خلاقيت غيرممکن مي گردد. گوتنبرگ با شکست اين قفلها بود که فراموش کرد غلتکهاي پرس انگور براي اين کار ساخته شده و يا بوشل (موسس شرکت آتاري) که بازي با دستگاه تلويزيون را غيرممکن تلقي نکرد.

براي درک بهتر موضوع حالتي را درنظر بگيريد که معلمي با گذاشتن نقطه بر روي تخته سياه نظر دانش آموزان دبيرستاني و بچه هاي کودکستاني را جويا شد و جواب هر کدام به اين ترتيب بود که بچه هاي دبيرستاني به اتفاق آن را نقطه عنوان کردند، حال اينکه بچه هاي کودکستاني هرکدام تعبيري از آن کردند که يکي ماسه، ديگري چشم جغد، ستاره، حشره مرده، و... را عنوان کردند. «نيل پوستمن» اين حالت را به اين صورت بيان مي کند که متاسفانه کودکان ما با علامت سوال وارد مدرســـــه مي شوند و به شکل نقطه از آن خارج مي شوند.

حال در اينجا اين موضوع مطرح مي شود که ما چگونه مي توانيم اين حالت را از بين ببريم و به عبارت بهتر به يک سلامت فکر برسيم. براي اين کار ما بايد از اتکا به پاسخهاي قبل دوري کرده و سعي کنيم هنگام حل مسئله ابتدا راه حلها و گزينه هاي مختلف را بايد گردآوري کرد و همچنين از ارزيابي آنها در اين مرحله اجتناب کنيم و باتوجه به گفته ارسطو سعي کنيم کاروان انديشه خود را براي شکار افکار بعدي با ايده هاي مشابه يا متضاد يا نزديک به هم به حرکت درآوريم. لذا خلاقيت را بايد فرايندي درنظر گرفت که داراي مراحل زير است:

انديشيدن به ايده هاي جديد، علي رغم واکنشهاي نامطلوب؛
شناسايي و تعيين مشکلات و حساسيت نسبت به آنها؛
استفاده از تجربيات و انديشه هاي ديگران براي ارائه راه حلهاي جديد؛
عدم اعمال فشار بر ذهن و اجازه فعاليت به ضمير ناخودآگاه.
نوآوري نيز يک مرحله فراتر از خلاقيت است که در آن افکار و روشهاي ارائه شده توسط افراد خلاق به مرحله عمل و اجرا وارد مي گردد و ما شاهد تغييرات و تحولاتي در روشهاي اجرايي و يا محصولات قبلي خواهيم بود. که لازمه رسيدن به اين مرحله حمايت و پشتيباني از خلاقيتها، ايجاد فضاي خلاق و اختصاص زمان و فرصت مناسب براي بروز خلاقيت توسط افراد خلاق است.

در جمع بندي کلي مي توان اين ويژگيها را در افراد خلاق جستجو کرد:
1 - توانايي ديد مسائلي که قبلاً به آنها توجه نشده بود؛
2 - ايجاد ارتباط بين افکار و ايده هاي کسب شده از منابع ديگر؛
3 - عدم اکتفا به يک راه حل؛
4 - ديد ترديدي نسبت به روشهاي قبلي؛
5 - استفاده في البداهه از قدرتهاي دروني خويش؛
6 - ازنظر فکري و عملي انعطاف پذيري.
در پايان بايد گفت که امروزه بيش از پيش براي سازمانها ضرورت پيش بيني روشهايي جديد براي رفع نيازهاي تازه که ممکن است به دنبال تغييرات احتمالي ايجاد شده باشند تعيين گرديده است و همچنين بايد توجه داشت که از ديدگاه مديريتي خلاقيت صرف جهت غلبه بر پارادايم هاي قبلي کافي نبوده و تشويق خلاقيت همـــــراه با ايجاد شرايط مناسب جهت عملي ساختن آن که همان ورود به مرحله نوآوري است، حائزاهميت فراواني است.

منابع و ماخذ:
1 - رضائيان علي اصول مديريت، انتشارات سمت سال 1377
2 - زاهدي، شمس السادات، تجزيه و تحليل و طراحي سيستمها انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي 1378
3 - گيتس، بيل کسب و کار بر بال انديشه ترجمه عبدالرضا رضايي نژاد نشر فرا 1379
4 - مجله پژوهش يار، ويژه مديريت تکنولوژي، خلاصه کتاب تلنگري به ذهن ترجمه سعيد آروندي تابستان 1377
5 - georger.terry principles of management (home wood i11 richard d.irwin 1975) p.227.
6 - gray a.steiner the creative organization (chicago the university of chicago graduate school of business admin istration 1962) pp.22-23.