گفتة شیخ شیراز:

این همه زینت زنان باشد مرد را ….و خایه زینت بس

با این ترتیب،بدیهی است كه:

زن بد درسرای مرد نكو هم درین عالمست دوزخ او

و یا در« بوستان» می خوانیم:

زن از مرد موذی ببسیار به سگ از مردمٍ مردم آزار به

و یااین بیت نیز از حكایتی دیگر روشن گراست.

زره پوش خسبند مرداوژنان كه بستر بود خوابگاه زنان

و یا در حكایتی دیگر كه زن باره ای « پند» می دهد كه:

وزاندازه بیرون مرو پیش زن نه دیوانه ای؟ تیغ بر خود مزن

و باز حكایت دیگری در همین بوستان قراراست در روز «رستاخیز» « زنانی كه طاعت به رغبت برند» از مردان «ناپارسا» پیشی گیرند وبعد،می رسیم به عدالت گستری سعدی:

تراشرم ناید زمردی خویش كه باشد زنان را قبول از تو بیش؟

زنان را بعذری معین كه هست زطاعت بدارند گه گاه دست



تو بی عذر یك سو نشینی چو زن رو ای كم ز زن، لاف مردی مزن



چو از راستی بگذری، خم بود چه مردی بود كززنی كم بود؟

و باز در حكایت دیگری در همین كتاب كار سعدی به راستی زار می شود،یعنی بحث بر سرحق و حقوق زنان نیست كه در آن دوره در ایران یا در جای دیگر شناخته می شده یا نمی شده است. سعدی عدالت طلب ، رهنمود زن زنی و زن كشی می دهد:

بزندان قاضی گرفتار به كه در خانه دیدن بر ابرو گره



سفر عید باشد برآن كدخدای كه بانوی زشتش بود در سرای



چو زن راه بازار گیرد بزن وگرنه تودر خانه بنشین چو زن



اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل كحلیش در مرد پوش



زنی را كه جهلست و ناراستی بلا بر سر خود، نه زن،خواستی



چو در روی بیگانه خندید زن دگر مرد گو لاف مردی مزن



ز بیگانان چشم زن كور باد چو بیرون شد از خانه، در گور باد



زن خوب خوش طبع رنجست و بار رها كن زن زشت ناسازگار



یكی گفت كس را زن بد مباد دگر گفت زن در جهان خود مباد

تو زن نو كن این دوست هر نو بهار كه تقویم پاری نیاید به كار



به این چند نمونه اشاره كردم تا چندنكته را هم زمان مطرح كرده باشم. وجود چنین نگرش زن ستیزانه ای در ادبیات ما مشكل ی ریشه ایست و همه جا گستر، بعلاوه چه در ابعاد تاریخی یا جغرافیائی گستردگی وجود این نگرش بسی بیشتر از آن است كه با اشاره به شوخ و شنگی شاعرانه ویا بازی با كلام بتوان آن را ماست مالی كرد.

مرحوم رهی معیری:

نه تنها نامراد آن دل شكن باد كه نفرین خدا بر هر چه زن باد