نیوشا ضیغمی، بازیگر سینما پس از بازگشت از سفر معنوی حج، تجربیات و احساساتش را در قالب یادداشت برای ما به رشته تحریر در آورده است...
نیوشا ضیغمی، بازیگر سینما پس از بازگشت از سفر معنوی حج، تجربیات و احساساتش را در قالب یادداشت برای ما به رشته تحریر در آورده است.


لذت تجربه هیچ کس بودن
سفر جمعی از هنرمندان به سرزمین وحی و خانه خدا در این روزها این‌قدر سروصدا و حاشیه ایجاد کرده که آدم را به فکر فرو می‌برد که مگر اینها چه گناهی کرده‌اند که به این سفر رفته‌اند؟ مگر در این سفر چه اتفاقی افتاده که ما از آن بی‌خبریم و این همه برایش مورد هجمه قرار می‌گیریم؟! انسان عجب موجود عجیبی است. خود را بر همه چیز واقف می‌داند و فکر می‌کند دانای کل است و یکدفعه پای میز قضاوت می‌نشیند.
آیا انسانی هست که بداند در پیشگاه خداوند هرکسی چه مقام و منزلتی دارد؟ آیا انسانی هست که این قدر بی‌گناه باشد که به صراحت بتواند حکم پاکی یا ناپاکی دیگران را بدهد؟ به راستی ما انسانها عجب مخلوقات غریبی هستیم. این‌قدر غریب که خودمان هم خودمان را نمی‌شناسیم. خدای من نمی‌دانم چطور داعیه دین‌داری و مسلمانی داریم و این‌قدر راحت درباره همدیگر قضاوت می‌کنیم؟! این‌قدر راحت بر روی دیگران برچسب می‌زنیم و حتی پا را فراتر می‌گذاریم و درباره اعتقادات آدم‌ها هم نظر می‌دهیم! مگر ما می‌توانیم چنین کاری بکنیم؟ کاری که خداوند همه‌مان را بارها و بارها از آن برحذر داشته. اینکه بخواهیم ندانسته و تنها از روی مشاهدات درباره دیگران نظر بدهیم!
بعد از این اتفاقات من هم مثل شما هزار بار از خودم پرسیدم که خداوندا من کی هستم؟ به درگاهت چه کرده‌ام که این قدر لطفت شامل حال من شده؟ چه کرده‌ام که در این روزگار، در این سن و سال و در این شرایط مهمان خانه تو باشم؟ چرا دیگری امروز به جای من نیست و...

در خانه خدا اما دوستی گفت خودش شما را طلبیده! بسیارند کسانی که هم متمول‌تر از ما و هم پرقدرت‌تر از ما هستند و هزار بار هم خواسته‌اند به این سفر بیایند اما او نخواسته و نشده! با خودم فکر می‌کنم. من هم که حداقل تمکن دادن هزینه‌های چنین سفری را سال‌ها داشته‌ام اما چرا تا امروز این اتفاق برایم نیفتاده در حالیکه همیشه مشتاقش بوده‌ام؟ پاسخش همان حرف آن دوست داناست. تو نخواسته بودی. که به اعتبار رای و نظر توست که هر چیزی در این جهان امکان اتفاق پیدا می کند و این سفر مضاف باقی ماجراهاست که تنها نظر و انتخاب تو در آن دخیل می‌شود.
باور کنید دنیای دیگری است آنجا وقتی قدم بر خاکش می‌گذارید. احساس و حال عجیبی است. باور دارم در هیچ کجای جهان نمی‌توان چنین احساسی را تجربه و حتی تصور کرد. آرزو دارم که نصیبتان شود تا خودتان با پوست و گوشت آن را درک کنید. زیباست تجربه کردن هیچ کس بودن. ناتوان بودن. احساس کوچکی و خردی کردن و... تنهابودن. تنها بودن با خداوند. تنها تویی و خداوند. در هر مقام و موقعیت و شرایط و از هر کجای دنیا که باشی همه یک رنگ هستند و یک حال. هیچ کس بالاتر از دیگری نیست. شاید تداعی ذره‌ای از قیامت باشد این حال. این حرکت بر دور خانه‌ای که نمادی است از روز محشری که خداوند برایمان برنامه‌ریزی کرده. دور این خانه که طواف می کنی تنها تویی در درگاه حق تعالی. تو هستی و کارنامه‌ای از اعمال و دیگر نمی‌شود دروغ گفت. به که می‌خواهی دروغ بگویی اصلا.

شهامت و لیاقت می‌خواهد بر تن کردن لباس احرام. لباس که نیست نشانه‌ای است برای درک آن همه بخشندگی و بزرگواری پروردگار. وقتی که تنها برای چند ساعت از انجام چند عمل هرچند ساده منع می‌شوی و خیلی وقت‌ها از پس آن هم بر نمی‌آیی درنهایت می‌بینی که باز اوست که راه بخشش‌اش باز است. اینجاست که مقهور بزرگواری‌اش می‌شوی و دوست نداری این لحظات زیبا به سر برسد. و سخت‌تر از آن حفظ حرمت این لباس است برای همیشه و...

سفر غریبی بود این سفر. نمی‌دانم آیا باز هم لیاقت تجربه‌ کردنش را دارم یا نه؟ اما بسیار آموختم از جایی که شبیه هیچ جای دنیا نبود و نیست. بسیار آموختم. بخشش، محبت، گذشت، قضاوت نکردن و هیچ کس بودن را!
آرزو دارم که بپذیرید صداقت کلامم را که هیچ بازی و فیلمی در آن وجود ندارد و تنها بخشی از حسی‌ است که بعد از این سفر و در ایام آن داشته و دارم. آرزو دارم که مایی که از گِل و سرشت هم هستیم بترسیم از پروردگارمان! آرزو دارم باور کنیم معنی هیچ کس بودن را در هر مقام، موقعیت، منزلت و تفکری.
من که باور کردم هیچ کس‌ام و باور کردم که تا او نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد و باور کردم که تنها باید تلاش کنم که قبل از هر چیز انسان باشم. شما را دوست دارم و آرزو می‌کنم نصیبتان شود زیارت خانه او. او که بزرگ و بخشنده و مهربان است.