چرا از نسبتهاي حاشيه سود استفاده ميكنيم؟
نتيجه نهايي عملكرد يك شركت يا بهتر بگوييم سود خالص آن اولين معياري است كه بيشتر سرمايهگذاران در رابطه با سوددهي يك شركت مدنظر قرار ميدهند متاسفانه توجه محض به عوايد و سودهاي خالص يك شركت، بسيار اغواكننده ميتواند باشد و هميشه تصويري دقيق از عملكرد شركت ارائه نخواهد داد و تكيه بر اين مقادير به تنهايي، ميتواند عواقب بدي را به همراه داشته باشد.در مقابل نسبتهاي حاشيه سود قادر هستند كه ديدگاه عميقتري به كارآيي مديريت در اختيار سرمايهگذاران قرار دهد. اين نسبتها به جاي در نظر گرفتن اينكه مديريت شركت، چه ميزان از داراييها، سهام و سرمايهگذاريهاي شركت به دست آورده، مقدار پولي را كه شركت از تمام درآمدها حاصل از «فروش محصولات» داراييها و سرمايهگذاريها به دست خواهد آورد، مورد توجه قرار ميدهد.
حاشيهها به بيان ساده، عوايدي هستند كه به صورت نسبت يا درصدي از فروش شركت، بيان ميشوند. اين درصد سرمايهگذاران را قادر ميسازد كه سوددهي شركتها را به مقايسه بگذارند كه اعداد و ارقام بدست آمده از صورتهاي مالي شركتها، چنين توانايي را ندارند.
يك مثال در اين زمينه ميتواند بسيار روشنگر باشد. در اولين فصل سال 2003، شركت سازنده كامپيوترهاي شخصي Dell از 175 ميليارد دلار فروش خود، سودي برابر 749 ميليون دلار كسب كرد. رقيب اصلي اين شركت، يعني شركت HP نيز از فروش 9/19 ميليارد دلاري خود، 990 ميليون دلار سود به دست آورد. مقايسه سود اين دو شركت به شما ثابت ميكند كه HP بهتر از Dell به سود رسيده است. اما آيا اين مقايسه ميتواند حرفي پيرامون سوددهي و كارآيي اين دو شركت داشته باشد؟
اگر به حاشيه سود يا به عبارتي عوايدي كه از هر دلار حاصل از فروش شركت به دست ميآيد توجه كنيد خواهيد ديد كه Dell به ازاي هر دلار، 65 سنت به دست آورده و اين در حالي است كه همين نسبت براي شركت HP كمتر از 5 سنت است اين اختلاف چندان زياد نيست اما همين نكته، يكي از دلايلي است كه ارزش بازار Dell بيشتر از HP است.
فروش كل/ بهاي تمام شده كالاي فروش رفته - فروش = حاشيه سود ناويژه
فروش كل/سود قبل از كسر ماليات (سود عملياتي) = حاشيه سود عملياتي
فروش كل / سود خالص پس از كسر ماليات= حاشيه سود خالص
در بحث حاشيه سود با سه دسته متفاوت روبرو هستيم: حاشيه سود ناويژه، حاشيه سود عملياتي، حاشيه سود خالص حاشيه سود ناويژه
حاشيه سود ناويژه، سوددهي شركت را با در نظر گرفتن هزينههاي فروش يا بعبارتي بهاي تمام شده كالاي فروش رفته بيان ميكند. به عبارتي بيان ميكند كه كارآيي مديريت در بكارگيري منابع و نيروي كار در چه سطح است.
براي مثال، شركتي كه فروشي معادل يك ميليون دلار و بهاي تمام شده كالاي فروش رفته 600 هزار دلار داشته باشد در نتيجه حاشيه سود ناويژه شركت برابر 40 درصد است.
شركتهايي با حاشيه سود ناويژه بالا، منابع زيادي در دست دارند تا در زمينههاي ديگر از جمله طرح و توسعه يا بازاريابي صرف كنند. پس روندهاي نزولي در حاشيه سود ناويژه را جدي بگيريد زيرا ميتواند نشاندهنده مشكلات آتي شركت در سوددهي باشد. روند منفي و مداوم حاشيه سود ناويژه ممكن است نشاندهنده عدم كارآيي مديريت در مهار افزايش اقلام تشكيلدهنده بهاي تمام شده كالاي فروش رفته باشد. البته توجه داشته باشيد كه حاشيه سود ناويژه براي هر صنعت، متفاوت است. پس همه را به يك چشم نگاه نكنيد.
حاشيه سود عملياتي
با در نظر گرفتن سود شركت قبل از كسر ماليات، حاشيه سود عملياتي منعكسكننده موفقيت مديريت شركت در ايجاد سود از عمليات جاري شركت است.
اين نسبت نشاندهنده اين واقعيت است كه به ازاي هر واحد پولي، از فروش، چه ميزان سود عملياتي (سود پس از كسر هزينههاي عملياتي) عايد شركت شده است. نسبتهاي بالاي حاشيه سود عملياتي نشاندهنده توفيق مديريت در كنترل هزينههاي شركت و يا پيشي گرفتن رشد فروش شركت به رشد هزينههاي آن است.
حاشيه سود عملياتي در عين حال امكان مقايسه سوددهي شركتهايي كه معمولاً هزينههاي عملياتي و بهاي تمام شده كالاي فروش رفته را افشا نميكند، براي سهامداران فراهم كند. اين نسبت معمولاً قابل اتكاتر به شمار ميآيد. زيرا كمتر مورد دستكاري توسط حقههاي حسابداري قرار ميگيرد.
به طور طبيعي به علت اينكه اين نسبت شامل تمام هزينهها از جمله هزينههاي فروش و هزينههاي عملياتي است، مقدار آن از حاشيه سود ناويژه كمتر است.
حاشيه سود خالص
سود خالص شركت، پس از كسر ماليات به دست ميآيد و به عبارتي سود قابل تقسيم شركت لقب ميگيرد. پس اين نسبت سود خالص شركت را با فروش كل مقايسه ميكند و نتيجه نهايي مديريت را به نمايش ميگذارد.
همانند دو نسبتي كه قبلاً توضيح داده شد، اين نسبت هم از صنعتي به صنعتي ديگر در تغيير است. با مقايسه حاشيههاي سود خالص و ناويژه يك شركت، ميتوان درك خوبي از هزينههاي غيرتوليدي، غير عملياتي و غير مستقيم مانند هزينههاي مالي، اداري و بازاريابي فراهم ميكند.
براي مثال، شركتهاي هوايي بينالمللي مانند British Airline حاشيه سود ناخالص در حدود پنج درصد دارند و حاشيه سود ناخالص آنها در حدود چهار درصد است. در مقابل شركتهاي هوايي كوچكتر و داخليتر از حاشيه سود ناويژه 29 درصد و حاشيه سود داخل يك صنعت خاص هم تفاوت عمدهاي وجود دارد.
در عين حال در صنايع نرمافزاري، شاهد حاشيه سود ناويژه 90 درصدي هستيم كه رقم بسيار بالايي است كه البته حاشيه سود خالص آن به حدود 27 درصد ميرسد كه نشاندهنده هزينههاي بالاي بازاريابي و اداري و در مقابل هزينههاي عملياتي پايين است.
زماني كه يك شركت حاشيه سود بالايي دارد، نشاندهنده اين است كه در عرصه رقابت خود از نقاط قوتي برجستهتر نسبت به سايرين برخوردار است. شركتهايي كه از حاشيه سود خالص بالاتري برخوردارند امنيت بيشتري در مواجهه با موقعيتهاي سخت دارند و شركتها با حاشيه سود پايين، در دوران افول بازار، وضعيت تاسفباري را پشت سر خواهند گذاشت.
نتيجهگيري
تحليل حاشيههاي سود شركتها، ابزار مفيدي براي درك سوددهي آنهاست. اين نسبتها اثربخشي مديريت شركت را در كسب سود، شكار فرصتها در بازار در حال افول و دفع خطرات و اشتباهات را آشكار ميسازند.
اما مانند ساير نسبتهاي مالي، حاشيههاي سود نميتوانند معيار مطلقي براي تصميمگيري باشند و اثر بخشي آنها به نسبت درك صحيح از وضعيت صنعت و شركت مورد توجه، در تغيير است.