ما و مجنون درس عشق را از یک ادیب آموختیم
او به ظاهر گشت عاشق،ما به معنی سوختیم...
ما و مجنون درس عشق را از یک ادیب آموختیم
او به ظاهر گشت عاشق،ما به معنی سوختیم...
ما و مجنون درس عشق را از یک ادیب آموختیماو به ظاهر گشت عاشق،ما به معنی سوختیم...
من كه ازآتش دل چون خم مي درجوشم
مهر بر لب زده خون مي خورم وخاموشم
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی است نازنین!
احمد شاملو
عيب رندان مکن ای زاهد پاکيزه سرشت - که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را باش - هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
حافظ
من درد مشترکم
مرا فریاد کن .
احمد شاملو
اسرار عزل را نه تو داني و نه من
اين حل معما نه تو داني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من
خیام
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد - آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود - طلب از گم شدگان لب دریا می کرد
بی دلی در همه حال خدا با او بود - او نمیدیدش و از دور خدایا می کرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید - دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
تقدیم به تمام دوستان
من از خاری که بر بالای دیوار است فهمیدم
که نا کس کس نمی گردد بدین بالا نشستن ها
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
روزن دل برگشای حاضرو هشیار باش