دشمنان خلاقیت


حتما شنیده اید که هر ایده جدید و کارا و هر کار خلاقانه ای زمانی تمسخر شده، به شدت انکار یا محکوم شده، مورد بی توجهی بوده اما بعدها علاوه بر پذیرفته شدن، مورد تشویق و تحسین نیز قرار گرفتند. در این مسیر موانعی سر راه خلاقیت و نواوری ایجاد می شود. در حوزه موانع فردی متخصصان از مواردی مانند ترس از شکست، رویگردانی از ابهامات، عادات، عدم اعتماد به نفس و عدم انعطاف پذیری نام می برند و در مورد موانع بیرونی به قوانین،شغل، آداب و رسوم، ترس از عدم استقبال اجتماعی و مطابقت اشاره می کنند. برخی از سدها معمولا توسط دشمنان خلاقیت تولید می شوند. در این فرصت به شکل اجمالی به برخی از این دشمنان و مسائلی که در مسیر خلاقیت ایجاد می کنند اشاره می کنیم.می ن راه درست و لاغیر.
▪ تنمین حرف حقت و جز آن نیست.
▪ فقط همین که من می گویمقدم یا به آن رسیده ام
ن است و جز این نیست

▪ و ....
انحصارگراها، جزم اندیشان و متحجران و ذهنهای خشک، ذهنهایی غیرخلاقند. در دیدگاه و روش آنها جایی برای حضور، پیوند و تولد و آشکاری و رشد ایده ها و راههای جدید ، فکرها و حرفهای نو و دیدگاههای متفاوت و زاینده وجود ندارد. هر فکر جدیدی از نگاه انها محکوم است، هر راه حل جدید غلط به نظر می رسد و هر نوع خلاقیتی اشتباه محض، کاری حمقانه یا بیهوده تعریف می شود.
اساسا در این دیدگاه خلاقیت سلاحی خطرناک محسوب می شود چرا که راههای قدیمی و زیر ساختهای کهنه را خراب می کند یا در آنها تغییر و تحول ایجاد می کند. تغییر برای این گروه مرگ را در پی دارد چرا که حیات آنها ماندن و پوسیدن در قالبهای بسیار محکم و غیر قابل تغییر موجود است. این دیدگاه نگاهی تک بعدی و محدود را داراست که ثمره آن عقب ماندگی، عدم رشد و پیشرفت و مرگ در گذشته است. این گروه از بازکردن درهای جدید و ساختن راههای نو به شدت گریزان است . در تمثیلی می توان ذهن این گروه را به سنگ و صخره تشبیه کرد که هر تغییری به مثابه زلزله ای می ماند که ویرانی و نابودی آن را در پی دارد. همانطور که حرکت، تحول، رشد و در واقع زندگی و زایندگی در سنگ جاری نیست، در اذهان خشک و متحجر نیز تنها پیروی و تکرار مکرر قابل قبول است و مورد پذیرش واقع می شود.
قضاوت کنندگان گروه دیگری هستند که با قضاوتهای نابجا و عجولانه خود مانع بروز ایده های نو می شوند. قضاوت زود هنگام و حذف بی موقع راه حلهای جدید و ساختارشکن تنها به این دلیل که با معیارهای قبلی متناسب نیستند مانع از جریان یافتن و بارش ایده ها می شود. قضاوت زود هنگام یا نامناسب در واقع شبیه مانع و سد یا چتری عمل می کند که در هنگام بارش ایده ها مانع رسیدن آنها شده یا بهتر بگوییم به محض ورود آنها به ذهن آن را بیرون می اندازد. در سال ۱۷۸۸ میلادی، "فردریک شیلر"، شاعر و دراماتیست آلمانی، در نامه ای به یکی از دوستانش که از عدم توانایی خود در حصول ایده های ابداعی کافی شکایت داشت، این اصل را به او متذکر شد: " به نظر من شکایت شما، در محدودیتی است که فکر شما بر قدرت تصور شما تحمیل می کند". در این جا استنباطی را به نظر شما می رسانم و آن را با یک تمثیل شرح می دهم. ظاهرا درست نیست- و در واقع مانع از کار خلاق ما می شود- اگر مغز، ایده هایی را که بدان سرازیر می شوند، به اصطلاح در دَرِ دروازه، مورد آزمایش قرار دهد." " یک ایده وقتی به طور مجزا در نظر گرفته شود ممکن است به طور کامل خالی از اهمیت به نظر آید، لیکن امکان دارد در نتیجه ایده ای که پس از آن به دست می آید، اهمیت داشته باشد. شاید در جای جای ایده ای که خود آن نیز به همان اندازه بی معنی به نظر می رسد بتوان رابطه بسیار مفیدی فراهم آورد. مغز نمی تواند در بارۀ تمام این ایده ها قضاوت کند مگر آنکه آنها را تا زمان بررسی در ارتباط با ایده های دیگر، نگاه دارد.
به نظر من چنین می رسد که در مورد یک مغز خلاق، تفکر، دروازه بانان را از دروازه ها فراخوانده است تا ایده ها به نحو نامربوطی وارد شوند و فقط پس از آن، جمیع آنها را مرور و بررسی کند. شما منتقدین با ارزش یا هر چه که نام دارید، از آشوب آنی و گذرایی که در همۀ افراد خلاقِ واقعی یافت می شود، و بلندی یا کوتاهی مدت آن، هنرمندان متفکر را از خیالبافان متمایز می کند، شرمنده و هراسان هستید.این است دلیل شکایات شما از بی ثمری، زیرا زودتر از زمان لازم ایده ها را رد می کنید و با شدت بیش از حد لازم تبعیض قائل می شوید."
کارشناسان تفکر نیز معتقدند خطری که استعداد خلاق فرد را تهدید می‌کند، قضاوت یا ارزیابی تجربه فرد نیست بلکه پیشداوری است که به تبع آن تجارب بسیاری در حوزه دریافت را نمی‌یابند. خطری که آموزشهای معمول چه در خانه و چه در مراکز آموزشی در بردارند این است که نظرات نو و احتمال وقوع اعمال جدید خیلی زود و بیش از اندازه مورد انتقاد قرار می‌گیرند.
ترسوها گروه دیگری از دشمنان خلاقیت هستند. یکی از توصیه های کلیدی در مسیر خلاقیت پرهیز از خطر و یا ترس از شکست است. روانشناسان معتقدند خطرپذیر نبودن زمانی خود را بروز می‏دهد که ما بیش از حد قانون گرا، ایراد‌گیر‌، وسواسی و یا نگران باشیم. برای اینکه ایده‏ای خلاقانه تحقق پیدا کند، نیاز به پایداری وجود دارد؛ ممکن است زمانی که خواهیم ایده‏ای را از رؤیای اولیه آن به بازار برسانیم، مجبور شویم، شکستهای اولیه را در چندین مرحله تجربه کنیم.
ماتسن (مدیر مرکز لئونارد- دانشگاه پنسیلوانیا) دریافت، دانشجویانی که در ابتدای پروژه اشتباهات بیشتری مرتکب می‏شوند، سرانجام موفقترین دانشجویان خواهند بود. ریچارد فارسون یکی از موسسان و رئیس انستیتو علوم رفتاری در کالیفرنیا معتقد است که مدیران می‏دانند که شکست بخشی جدایی ناپذیر نوآوری است. تا وقتی افراد شکست را نقطه مقابل موفقیت می‏دانند و نه مکملی برای آن ،هرگز قادر نخواهند بود خطراتی را که لازمه نوآوری است، بپذیرند. به فراسوی شکست بنگرید. البته شکست داریم تا شکست. بعضی شکستها کشنده هستند، مانند تولید و بازاریابی یک لاستیک نامرغوب. هیچ زمانی مدیریت نمی‏تواند در مورد مقوله‏های بهداشتی و ایمنی بی‏تفاوت باشد. اما تشویق شکست به مفهوم کنار گذاشتن نظارت، کنترل کیفیت یا احترام به اقدامات درست نیست، بلکه کاملا بر خلاف این است.
تقلید کنندگان و دنباله روها گروه بعدی هستند. این گروه از افراد در آسمان زندگی و اندیشه کوتاه می پرند یا اصلا نمی پرند که می خزند و زیر زمین می زیند و پرنده ذهن را اگر سرنبریده باشند برای همیشه در قفسی محبوس نگه می دارند. به دلایل مختلف این افراد از فکر کردن و ارائه ایده های جدید و فکرهای خلاقانه پرهیز می کنند. این جمع ترجیح می دهند تا از راههای ساخته شده توسط دیگران بروند و دیگران را هم به بهره گیری از این روش تشویق می کنند. این گروه آنقدر پشت یک مانع و مسئله می مانند تا کسی بیاید و زحمات حل مسئله را متحمل شده و راه را برای عبور انها باز کند. این گروه به طور معمول جز موفقان و برندگان نیستند در حالیکه معمولا در مورد افراد موفق عکس این مسئله صادق است. یکی از مولفین موفق و تئوری پردازان تفکر می گوید :« در تمام فعالیت‏های انسانی، از ساختن موشک گرفته تا تربیت فرزند، کمال مطلق، حدی دست نیافتنی است و معنایش این است که برای پرواز فکر انسان، فضایی نامتناهی در پیش روست.
مردم موفق، این راز را می‏دانند و به همین دلیل، همیشه در جست‏وجوی راه‏های بهتری هستند. انسان موفق، نمی‏پرسد که آیا می‏توانم این کار را بهتر انجام بدهم؟ زیرا او می‏داند که می‏تواند؛ پس از خود، چنین می‏پرسد: «چطور می‏توانم این کار را بهتر انجام بدهم؟» موفقیت‏های بزرگ، درِ خانه مردمی را می‏زند که معیارهای عالی‏تری برای خودشان و دیگران در نظر می‏گیرند؛ مردمی که در جست‏وجوی راه‏هایی برای افزایش کارایی، به دست آوردن حداکثر نتیجه از حداقل هزینه و انجام کار بیشتر با زحمت کمتر هستند. پیشرفت‏های عالی، نصیب افرادی خواهد شد که چنین می‏گویند: «می‏توانم بهتر از این عمل کنم.» فلسفه «می‏توانم - بهتر - عمل - کنم» معجزه می‏کند. وقتی از خود می‏پرسید که «چطور می‏توانم بهتر عمل کنم»، دکمه قدرت خلاق، زده می‏شود و شیوه‏های بهتر برای انجام کارها، خودشان را معرفی می‏کنند.»