با سلام به همه ی شما دوستان وعرض ارادت مخصوص به دانشجویان رشته ی روانشناسی

گفتگوی قبلی خودمان را ادامه میدهیم.

بدون کمک ما هیچ باج گیری عاطفی ریشه نمی گیرد.

یادتان باشد که باج گیری نیازمند دو طرف است. این یک همکاری متقابل است.

هریک از ما نقاط حساسی در شخصیت خود داریم و با تمام این نقاط حساس وارد یک رابطه با یک شخص می شویم.

نقاطی که اگر لمسشان کنیم به درد می آیند.مثل : ترس _ خشم _ عدم اطمینان _ وابستگی افراطی و ...

باج گیری عاطفی زمانی شروع می شود که ما به فرد مقابل اجازه دهیم بداند این نقاط حساس چیست. و به او بفهمانیم که زمانی که این نقطه را بفشارد ما از جای خود می پریم.

اما نکته اینجاست که وقتی این نقطه فشرده میشود آیا ما همان پاسخی را می دهیم که باج گیر می خواهد؟ اگر چنین است شما خواسته یا ناخواسته پاداشی به باج گیر داده اید که اورا ترقیب می کند به باج گیری خود کماکان ادامه دهد.

باج گیری عاطفی مانند پیچکی تمام زوایای زندگی را می پوشاند.

مثلا وقتی در دانشگاه به یکی از دوستانتان خیلی وابسته باشید و او از شما کار غیر معقولی را بخواهد . کاری که شما تمایل به انجام دادن آن نداشته باشید.با رفتار خود به شما القا میکند که با شما قطع رابطه میکند . این دقیقا همان نقطه ی حساس شماست. پس علی رغم میل باطنی آن کار را انجام می دهید. اینجا شما به او پاداش داده اید و مطمئن باشید که او این کار را مجدد تکرار می کند.

این در حالیست که خود از این کار ناراحتید. پس وقتی به خانه می روید این ناراحتی را بروز میدهید . در شکلهای مختلف و با افراد مختلف.

ما میدانیم که باید این شرایط را عوض کنیم . و اینقدر به خود این تغییر را وعده می دهیم تا دوباره فریب بخوریم.

کم کم اعتماد به نفسمان را از دست میدهیم.

هرگز باج گیری عاطفی را دست کم نگیرید.

تغییر ترسناک ترین لغت در واژه نامه هاست.
ولی این را بدانید که چیزی در زندگیمان عوض نمی شود مگر اینکه رفتارمان تغییر کند.

باید اولین قدم را بر داریم....

این گفتگو ادامه دارد...