بسياري از نقاشان امروزي در نقاشي هايشان كوششي براي نيشان دادن دنياي اطرافشان به كار نمي برند. اما از زماني كه بشر شروع به نقاشي تصاوير كرد اين درست همان كاري بود كه مي خواست انجام دهد. همان چيزي را كه چشم مي ديد، نقاشي مي كرد.
بنابراين در غارها، جائي كه بشر اوليه، در هزاران سال پيش مي زيست، نقاشي هائي پيدا شده است كه تصاويري را از حيوانات به طور خيلي زنده نمايش مي دهد.

اين نقاشي ها به وسيله بشر عهد حجر قديم قاره اروپا انجام شده است. هزاران سال بعد، نقاشي هنوز هم نمايش دهنده زندگي بود. مصري ها عقيده داشتند كه بعد از مرگ، زندگي ديگري نيز وجود دارد. بنابراين روي ديواره هاي قبورشان، تصاويري از هر چيزي كه در زندگي روزمره شان مي گذشت مي كشيدند:
اشكال زنان، مردان، كودكان و حيوانات و يا قايق ها و از اين قبيل چيزها.

بيشتر هنرمندان، در هر عصري، احتمالاً به غير از چيني ها، يوناني ها بوده اند كه در حدود 500 سال پيش از ميلاد در اوج افتخار بودند. هدف آنها در مجسمه سازي نوعي تقليد از زندگي بوده است. البته در شكل كامل يا مطلوب آن. ظهور مسيحيت، كه از خاور نزديك سرچشمه گرفته، تغيير و تحولي شگرف در هنر نقاشي پديد آورد و طبيعت گرائي هنر قديم، جاي خود را به شيوه هاي شرقي داد، با طرح هائي يكنواخت و «سمبوليزم».

در قرون وسطي، كه بين سال هاي 500 تا 1500 به طول انجاميد، هنر نقاشي آبرنگ روي گچ كه «فرسكو» ناميده مي شد و كتاب هاي خطي با آرايش و تزئين، تكامل بيشتري يافت. «فرسكو» عبارتست از نقاشي با قلم مو روي گچ تازه و مرطوب، به طوري كه وقتي گچ خشك شد، اين نقاشي دائمي جزئي از ديوار محسوب مي شود. در اين دوره تصوير كشي كتاب هاي خطي، يا كتاب هاي ديگر، به وسيله راهبان انجام مي گرفت. اين هنرمندان، استادانه ادبيات يا نقاشي هائي مي آفريدند كه حاوي تصاوير تمام صفحه اي بود.