ایرانی جماعت از دیرباز اسطوره ساز بوده و در همه ادوار گذشته اسطوره زمان خود را خلق کرده و همین امر موجب شده قهرمانان در کنار آیین ها و نمادها و ارزش ها از پایه ها و ستون های فرهنگی این مرز و بوم قرار گیرند و به همین علت پهلوانی ریشه در تاریخ ما دارد و همواره سرنوشت جامعه ما با سرنوشت پهلوانان گره خورده و همواره با آنها و خاطرات آنها زندگی می کنیم و این علاقه مندی یا بهتر بگوییم عشق به اسطوره موجب شده هر گاه ناکامی داشته ایم روان جامعه به درد آمده و جامعه ایرانی دچار افسردگی شده و همین امر شرایطی فراهم آورده است که مدیران و مسوولان ارشد کشور هر آنگاه که رویداد بزرگی در عرصه قهرمانی صورت می گیرد، از این عشق و علاقه نهایت استفاده را بکنند و در سال های اخیر به نوعی سرنوشت خود را به سرنوشت قهرمانی ها گره زده اند.
هنگام برگزاری انتخابات ها عملکرد و امضا و... قهرمانان زینت بخش پوسترها و تراکت ها و... تبلیغاتی می شود و هر گروه و دسته و حزبی تمام تلاش خود را جذب قهرمانان برای تبلیغ به کار می گیرد و چون قهرمانان مورد قبول مردمند، برای رونق انتخابات این عزیزان در تیررس احزاب و گروه ها و دسته ها قرار می گیرند. به همین دلیل حزب و گروه و دسته حاکم تلاش در استفاده بیشتر از این موضوع دارد و به این علت در گزارش های مسوولان اجرایی ورزش و قهرمانی یکی از پارامترهای مهم تلقی می شود و در کنار آن جامعه رسانه بسیار قدرتمندی در این حوزه به دلیل مردمی بودن آن و نیز علاقه مندی سیاستمداران و کارگزاران اجرایی شکل گرفته است. از آنجایی که قرار نیست در حوزه فرهنگ - که اتفاقاً ورزش هم در آن حوزه قرار دارد- یک مهندسی تمام عیار صورت گیرد و ارزش ها و آیین ها و نمادهای مثبت نهادینه شوند و البته جامعه به لحاظ قهرمانی در جایگاه اصیل فرهنگی خود قرار گیرد، مسائل معروضه در بالا چالش های جدی فرهنگی را موجب می شود که هنگام ناکامی و شکست علائم آن بروز می کند و جامعه دچار آسیب جدی می شود و تازه در این زمان فرار از زیربار شکست و آثار ناشی از آن شروع می شود و هر کسی به نوعی به فکر تبرئه کردن خود می افتد «و کی بود کی بود؟ من نبودم» می شود اصل. و فراموش می کنیم که چرا چنین شده و تا زمانی که در این امر غور نکنیم و ریشه یابی نشود وضع به همین منوال خواهد بود. امیدوارم بتوانم در سرفصل های کلی مشکلات را معروض بدارم.