-
لاله صديق ؟
صداي فرياد و تشويق زنان تماشاچي و هياهويي كه در پيست آزادي پيچيده ، خبر ميدهد كه رانندهيي از جنس اين قشر در بين شركتكنندهها حضور دارد. اولين زني كه مجوز دارد با رانندگان مرد رقابت كند.
لاله صديق قهرمان اتومبيلراني «ريس» كشور با اتومبيل شماره 100 با جسارت و شجاعت در بين مرداني كه مدعي هستند و البته به حق ادعا ميكنند كه در رانندگي آخر «دست فرمان» و «اعتماد به نفس» هستند رقابت ميكند. زناني كه در پستوهاي ترس و احتياط قدرت و توان چنين ريسكي را ندارند با پيشي گرفتن او از مردان به نوعي همذاتپنداري دست ميزنند. فرياد ميكشند: «اي ول دست فرمون!» و لاله صديق نيز براي آنها دست تكان ميدهد. يعني اينكه ميدانم بايد قهرمان شوم!
او با جثه يي كوچك كه بتازگي وارد 29 سالگي شده فوقليسانس مهندسي صنايع است و در دانشگاه تدريس ميكند. لاله ميگويد: چرا يك فوتباليست ذخيره كه گاهي اوقات روي سكو مينشيند سالي 100 ميليون تومان دستمزد ميگيرد در حالي كه ما در اتومبيلراني حتي امنيت جاني هم نداريم هيچ كس حمايتمان نميكند.
صديق با شركت در تمام مسابقات ريس و رالي به دنبال برطرف كردن نگاه جنسيتي و بخشينگري به زنان و ورزش زنان است. آيا وي يك تنه موفق به اين كار ميشود?
چرا زنان خوب رانندگي نميكنند?
به دليل ترس و عدم اعتماد به نفسي كه دارند. چون رانندگي با ماشينهاي شهري احتياج به قواي جسماني آنچناني ندارد كه بگوييم چون زن هستند در برابر مردان ضعيفترند. فقط ترس، احتياط بيش از حد و غيرمعقول و عدم اعتماد به نفس باعث شده كه در اين موضوع ضعيف باشند.
آيا رانندگي فرآيندي است كه به توانمنديهاي فردي از لحاظ تمركز، استعداد، قدرت انجام محاسبات و... وابسته است?
تجربه نشان داده كه دقت زنان بيشتر از مردان است و در كارهاي دقيق و ظريف تبحر دارند. حتي قدرت تمركز زنان بيشتر از مردان است. رانندگي هم به تمركز احتياج دارد. پس ميتوانيم بگوييم زنان هم تمركز دارند هم استعداد. اما اكثر زنان شجاعت لازم را ندارند و يا از نظر اقتصادي، وابستگي مالي به پدر، برادر و همسر خود دارند. معمولا ماشيني كه در اختيارشان است شخصي نيست. بنابراين ميترسند تند رانندگي كنند چون در صورت بروز حادؤهيي بايد جوابگو باشند و آن قدر ميترسند كه فكر ميكنند هر تصادفي منجر به مرگ خودشان يا عابر پياده ميشود. اين موضوع حتي در كساني كه ماشين شخصي هم دارند ديده ميشود و ترس باعث ميشود كه در همان حد باقي بمانند. شجاعت كافي ندارند.
از چه طريقي ميتوان ترس را به يك احتياط معقول تعديل داد?
من معتقدم زنان بايد از طريق آموزش بر ترس خود غلبه كنند. من به همه علاقهمندان توصيه ميكنم بيايند در پيستهاي اتومبيلراني آموزش ببينند، با خطرات احتمالي آشنا شوند، برخي نكات را در پيست تجربه كنند. جسارت مقولهيي خدادادي است ولي با اين حال ميتوان با آموزش كمي شجاعت و جسارت را بيشتر كرد.
كساني كه در شهرها رانندگي ميكنند آيا ميتوانند رانندههاي حرفهيي شوند?
كسي كه در شهر رانندگي خوبي انجام مي دهد استعداد و پيشزمينه پيشرفت را دارد. بد نيست كه حداقل براي يك بار خودشان را امتحان كنند. اگر در پيست توانستند از عهده كار برآيند نشان دهنده توانايي بالايي است كه دارند اگر نه بهتر است كه به همان رانندگي شهري اكتفا كنند.
ويژگيها و نكات متفاوت «ريس» و «رالي» چيست?
در ريس فقط سرعت مطرح است. هر كس سريعتر به انتهاي خط برسد قهرمان و برنده است. در ريس زمان مطرح نيست. ريس نوعي مسابقه ميداني است. جايگاه مسابقه مشخا است ميتوانيد پيست را ببينيد و تمام تمرين مشروط به آن چيزي است كه ميبينيد. در هر يك دور مسابقه زمان را اندازه ميگيريد و بر اساس آن اشكالات را برطرف ميكنيد. اما در رالي تا لحظه استارت مسابقه و تا زماني كه نقشه به دست نقشهخوان نرسيده نميتوانيد بفهميد چه مسيرهايي در پيش است. ممكن است مسيري پر از چاله و پستي و بلندي باشد، جنگل سر راه باشد و... مسير را از قبل نميدانيم كه بر اساس آن تمرين كنيم. لازمه رالي «آن تايم» بودن است. هر چه به زمان مطلوب موردنظر نزديكتر باشيم امتياز منفي كمتري داريم. هر چه كه پراكندگي زماني نامطلوب باشد امتياز منفي هم بيشتر است. در مسير رالي قسمتهايي است كه تست سرعت انجام ميشود. در آن موقع است كه هر راننده اگر بتواند با سرعت بالاتر رانندگي كند امتياز بيشتري به دست ميآورد. در ريس سرعت و استرس راننده بالا است و فشار زيادي به ماشين وارد ميشود. اما در رالي هر ماشين به فاصله يك دقيقه از ماشين قبلي و بعدي حركت ميكند. اگر در يك مسابقه رالي ت
مام رانندهها بر اساس زمان برنامهريزي كنند در ايستگاهها همديگر را نميبينند.
نوع ديگري از رانندگي هم به نام «اسلالوم» است. من فكر ميكنم بيشتر به تكنيكهاي چابكي اين نوع مسابقه احتياج دارد.
دقيقا. اسلالوم مسير مارپيچي است كه به وسيله «پايلون»ها طراحي ميشود و فاصله پايلونها به اندازه يك ماشين است. نحوه چينش آنها به طراح مسابقه بستگي دارد. از زمان استارت بايد بدون برخورد با مانع از بين آنها رد شد. گاهي اوقات طراح سختگيري ميكند و از راننده ميخواهد كه همان مسير مارپيچ را با دنده عقب و همان سرعت برگردد.
همه رانندهها ميتوانند نقشه خوان هم باشند?
بله، مثلا من خودم كاملا نقشهخواني بلد هستم. اما در كل بيشتر تمايل دارم كه راننده باشم. مشكل عمده من اين است كه غير از پشت فرمان هر زمان كه در ماشين بنشينم دچار حالت تهوع بسيار شديدي ميشوم!
چرا رانندگي را انتخاب كرديد?
1312 ساله بودم .سالهاي آخر جنگ بود ما از ترس بمباران كرج بوديم كه من با ماشين پدرم تمرين ميكردم. قد من به پدالها نميرسيد و اگر ميخواستم پايم را روي پدال بگذارم جلوي ماشين را نميديدم. ولي بتدريج آنقدر اعتماد به نفس پيدا كردم و جسور شدم كه وقتي 14 ساله بودم با يكي از همكلاسيهايم رفتيم خيابان جردن و تصادف كردم. آن قدر غرق حركت شجاعانه خودمان بوديم كه يك دفعه يك وانت زامياد از فرعي آمد بيرون من هم به جاي ترمز پدال گاز را فشار دادم و تصادف كردم. راننده وانت خيلي عصباني شد ولي آنقدر گريه كرديم كه بيخيال شد. شب شنيدم كه پدرم به مادرم ميگفت: «نميدانم كدام بيوجداني آمده زده به ماشين كه پارك بوده و در رفته. عذرخواهي هم نكرده!» به روي خودم نياوردم. تا زماني كه گواهينامه گرفتم. آن روز رفتم پيش پدرم و گفتم: ميخواهم اعتراف كنم...»
حتي سالهاي دبيرستان هم روزهاي پنجشنبه با ماشين ميرفتم مدرسه. بعدا كه گواهينامه گرفتم ميرفتم پيست و مسابقات را نگاه ميكردم. گاهي اوقات بعد از پايان مسابقه آقايان از مسوولان ميخواستم كه اجازه دهند من با ماشينم در پيست فقط دور بزنم. از سال 7675 بود كه زمزمههاي برگزاري رالي آغاز شد و من هم كار حرفهيي را شروع كردم. الان هم دو ماه است كه مجوز دارم در مسابقات ريس با مردان شركت كنم. كارتينگ را هم از اول امسال شروع كردم ولي زياد علاقهمند نيستم و خيلي هم خطرناك است. من يك بار در پيست گردنم شكست. ايستاده بودم و تمرين ماشينها را نگاه ميكردم كه يكي از ماشينهاي كارتينگ از مسيرش منحرف شد و خورد به من. مهرههاي 6 و 7 ستون فقراتم شكست و در سرم تا مدتها لختههاي خون بود. الان هم در مسابقات دردهاي ناشي از آن تصادف را احساس ميكنم. كارتينگ ورزش قدرتي و مردانه است. گاهي اوقات در مسابقات كارتينگ زماني كه از مردان جلو ميافتم از پشت با ماشين به ماشين من «تقه» ميزنند كه اين موضوع خيلي به ستون فقراتم فشار ميآورد.
كارتينگ ساخت كدام كشور است?
از ايتاليا آمده ماشين كوچكي است با چهار چرخ بدون حفاظ. سرعت خيلي بالايي دارد 28 اسب بخار قدرتش است. ترمز و گاز دارد اما دنده و كلاچ ندارد. از طريق يك ترمز ضعيف كه آن هم دو تا لنت در چرخ عقب است بايد سرعت آن را كنترل كرد من چندين بار شاهد تصادفهاي وحشتناكي بودم. در هر مسابقه لاستيكها در حد 200 هزار تومان است.
كار فني و تعمير ماشين هم بلديد?
در حد تعويض روغن، لنت، رگلاژ كردن دستي بلدم. اما از لحاظ تخصصي نميتوانم كاري انجام دهم.
عكسالعمل مردم حاضر در پيست نسبت به حضور شما در بين مردم چگونه بود?
خانمهايي كه براي تماشا آمده بودند بشدت تشويق ميكردند اما مردان در سكوت مطلق بودند! ولي زماني كه برنده شدم چارهيي جز تشويق كردن نداشتند. مثلا در مسابقات رالي معمولا كسي در طول مسير نيست ولي ما گاهي اوقات از مسيرهايي عبور ميكنيم كه حتي ماشين هم نديدند و وقتي كه ميبينند زني راننده است خيلي ابراز احساسات ميكنند. اما هميشه حرف و حديثهايي وجود دارد. مثلا يك بار كه قهرمان شدم گفتند از بقيه رانندهها خواهش كرده كه اجازه بدهند اول شود! مگر چنين چيزي ميشود? من هيچ وقت به اين صحبتها توجه نميكنم. خوشحالم از اينكه در مقابل مانور قدرت من حسادت ميكنند.
در شهر تصادف هم ميكنيد?
بله. خيلي زياد. جالب اينكه خيلي از دفعات من مقصر بودم. قبل از اينكه حرفهيي شوم دوست داشتم كه همه چيز را تا آخر تجربه كنم. مثلا دوست داشتم حركات آكروباتيك انجام دهم. همين موضوع باعث تصادف ميشد.
چه نمرهيي به رانندگي خودتان ميدهيد?
)مكث( به رانندگيام نمره 17 يا 18 ميدهم. چون هنوز احساس ميكنم به آنچه كه دلم ميخواهد نرسيدهام. اما براي زندگي كاري، خصوصي و خانوادگيام نمره 16 در نظر ميگيرم. چون متاسفانه من خستگيها و بداخلاقيها را به خانه ميبرم و نميتوانم آنچنان كه بايد در كنار خانوادهام باشم. هميشه دوست دارم كه بهترين باشم نه يكي از بهترينها.
شما يك شخصيت ايدهآلگرا هستيد?
متاسفانه بله، وحشتناك كمالطلب هستم.
خيلي رنج ميبريد?
بله واقعا اذيت ميشوم چون هميشه امكان ندارد آنطور كه من ميخواهم شرايط پيش برود. بايد سعي كنم ميانهرو شوم.
اي كاش ميتوانستم مثل دريا آرام باشم و هر كس كه با من مواجه ميشود آرامش را در من ببيند.
دغدغه خاطر اين روزهاي شما چيست?
منتظر نتيجه رالي برف و يخ هستم. قهرمان نميشوم. چون نقشهخوان اشتباه كرد. مسابقه بزرگ سال فكر مرا مشغول كرده و در راس آنها دلم ميخواهد قبل از عيد براي كساني كه نميتوانند از لحاظ مالي لباس نو داشته باشند، سفره هفتسين بچينند و ... كمك اساسي كنم. نه در حد شعار و ظاهرسازي.
زندگي هم مثل رانندگي است?
بله پرشتاب و بدون برگشت. گاهي اوقات اتفاقات جبرانناپذيري رخ ميدهد. زندگي انسانها را «پوست كلفت» ميكند. ضربهپذيري كم ميشود، حساسيتها پايين ميآيد. در رانندگي هر چه بيشتر تصادف كني جسورتر ميشوي. زندگي هم همين طور است.
اگر راننده نميشديد دنبال چه علاقهمنديهايي ميرفتيد?
طراحي داخل ساختمان و موسيقي. موسيقي تنها چيزي است كه رابطهيي احساسي بين نوازنده و ساز ايجاد ميكند. حتي اگر انسان تنها باشد. نتها و نواي موسيقي ميتواند اين تنهايي را جبران كند.
منبع : روزنامه اعتماد
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن