مسئله شاغل بودن توامان زوجین در زندگی زناشویی هم گرفتاری هایی دارد که گاه دو طرف را حسابی کلا فه می کند. مطلبی که در زیر می خوانید دل نوشته یک آقای کارمند خسته از فشار زندگی است که کلا فه شده از شرایطش.این حرفهای این آقاست که نامش را هم نمی خواهد درج کنیم.فقط می خواهد حرفهایش را به گوش مردانی که شرایط او را دارند برساند.ما هم این امکان رابه ایشان به عنوان یک شهروندداده ایم و چاپ این مطلب به مفهوم تایید نظرات ایشان نیست.
سیاست روز استقبال می کند که دیگر شهروندان و خانم های شاغل هم نظر و درد دل خود را درباره معضلا ت یک زندگی زناشویی توام با شاغل بودن زوجین برای ما ارسال کنند:
این جا تهران است؛ درس می خوانی که کنکور قبول شوی، انتخاب رشته می کنی تا وارد شوی؛ حتی اگر رشته ات هیچ تشابهی به ویژگی های جسمی و روحی ات نداشته باشد. این جا اگر لیسانس نباشی یعنی بی سوادی؛ پس این جا تهران است. ازدواج نمی کنی چون می خواهی کار کنی، بچه دار نمی شوی که ارتقاء درجه بیابی و کودک را صبح های زود به مهد می سپاری تا پول در آوری.
مهم مهارت، استعداد و نیاز نیست، مهم مدرک است. این جا تهران است؛ دختران بیشتر درس می خوانند تا دانشگاه بروند، دانشگاه می روند تا شوهر بهتری بیابند، مدرک بالا تری می گیرند تا با مردی با مدارک بالا تر ازدواج کنند.
این جا تهران است؛ دختران درس می خوانند و پسران پشت کنکور می مانند و پس از سربازی وارد بازار کار می شوند.
این جا تهران است؛ سن ازدواج بالا رفته، چون دختران مدرک بالا تری از پسران دارند و حاضر نیستند با مدارک پایین تر از خود ازدواج کنند. این جا دختران مهندس و دکتر می شوند و پسران کارگر.
این جا تهران است؛ شهر مدرک گرایی. نیازمندی روزنامه ها را که ورق می زنی همه منشی خانم حداقل مدرک لیسانس با روابط عمومی بالا می خواهند!
این جا تهران است؛ شهر شلوغی و ازدحام. صبح که از خانه بیرون می روی زنان زیادی در صف اتوبوس یا در انتظار تاکسی ایستاده اند. سوار اتوبوس که می شوی بیش از نیم آن را زنان پر کرده اند.
این جا تهران است؛ شهر دود و ترافیک. پشت چراغ قرمز ماندن جزئی از عادات روزانه شده است حتی اگر روزی به ترافیک نخوری ممکن است جوش بزنی یا سردیت کند چون مزاجت از عادت خارج شده است. به خیابان ها نگاه می کنی. ماشین های تک سرنشین فراوان اند. مخصوصا پژوهای ۲۰۶ که زنان مایه دار سوار شده اند.
این جا تهران است؛ شهر گرانی. کار می کنی که پول درآوری، پول در می آوری که خرج کنی، خرج می کنی که کم نیاوری. این جا لباسی را دو بار در مجالس پوشیدن تحریم شده است توسط زنان. پس باید کار کرد تا...
این جا تهران است؛ صبح زود زنان و دختران سر کار می روند و مردان سر چهار راه ها یا در میان تبلیغات نیازمندی روزنامه ها اندر پی کارند.
این جا تهران است؛ کار می کنی که وام بگیری، وام می گیری که خانه بخری، وام می گیری که ماشین بخری، وام می گیری که اثاثیه مدرن تر بخری و... کار می کنی که تا ابد الدهر قسط هایت را پرداخت کنی؛ تا مقابل نو نوار کردن های آبجی خانوم و دختر خاله و خواهر شوهر کم نیاوری.
این جا تهران است؛ ظهرها از خانه ها بوی غذای گرم نمی آید، این صدای پیک های موتوریست که کشلقمه (پیتزا) فروشی می کنند. این جا زنان مهارت شان به جای آشپزی در پیدا کردن بهترین فست فود فروشی است.
این جا تهران است؛ مردها در را به روی زنان شان می گشایند و خسته نباشی می گویند؛ کودک هم پیش از مادر به منزل رسیده است و روی تختش از گرسنگی خوابش برده.
و این جا تهران است... شهر زنان و دختران شاغل و مردان و پسران بیکار.