کاظم قلم چی، بی شک بزرگ ترین و مشهورترین پدر خوانده کنکور ایران است. یک دون کورلئونه اما علمی! قصه اوج گیری او واقعا خواندنی است
با حقوق معلمی شروع کردم
در سال 1334 درست همان زمانی که تعداد دانشجویان دانشگاه ها و موسسات عالی کشور محدودتر از آن بود که کسی به مدرک بنازد، حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. در آن دوره و زمانه و با شرایط نسبتا سخت خانوادگی ای که داشت، به مخیله هیچ کس – حتی صمیمی ترین دوستانش- خطور نمی‌کرد که چندین و چند سال بعد درست در روزگاری که برای نشستن روی یکی از صندلی های دانشگاه عده ای سر و دست می‌‌شکنند، قرار است یکی از بزرگ ترین راه های گذشتن از دروازه های کنکور به دوستان او و موسسه اش وابسته باشد؛ حالا – یعنی 55 سال بعد- در نزدیکی سید خندان و میدان انقلاب او پر آوازه ترین پدر خوانده کنکور ایران است و برای خیلی ها راهی جز روش طراحی شده او برای رسیدن به دانشگاه وجود ندارد.

کودکی اش مثل یک دون کورلئونه واقعی روی خط فقر و سختی گذشت اما شروع تمام موفقیت هایش به تلاش های مادر وابسته بود؛ مادری که تا ششم دبستان درس خوانده بود. برای پنجم ابتدایی تدریس می‌کرد و ماهی 100 تومان هم حقوق می‌گرفت و ادامه تحصیل هم می‌داد. روزگار سختی را می‌گذراند، حقوق کم بود و خرج زیاد. او مجبور بود برای کمک به مادر و برادرش تابستان ها کار کند و برای دبیرستان هم سراغ مدارس شبانه برود. خودش در معدود مصاحبه هایی که با مجله هایی مثل کار آفرینان و خانواده سبز انجام داده، می‌گوید: « از دوران دبستان تابستان که شروع می‌شد می‌رفتم سر کار. حقوقم کم بود اما بالاخره به یک دردی می‌خورد. سه سال آخر دبیرستان بود که دیگر کار کردن تابستان ها به تنهایی کفافمان را نمی‌داد. همین شد که روزها کار می‌کردم و شب ها درس می‌خواندم.»

اما با تمام این احوال گویا آموزش و درس در خانواده شان حرف اول را می‌زده؛ مادر شش سال دبیرستان را سه ساله تمام می‌کند و تا فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس هم پیش می‌رود. آن طور که خودش می‌گوید، مادرش او را در مسیر آموزش قرار داده است.



قلم چی کنکور می‌دهد
با هر مشقت درس تمام می‌شود. یا باید سراغ کار برود و یک حقوق بخور و نمیر در انتهای برج راضی اش کند یا با مدرک شاگرد اولی بچه های متفرقه عزمش را جزم کند و برود توی دل کنکور؛‌ « دانشکده فنی، کعبه آمالم بود. فرق نمی‌کرد چه رشته ای، همین که وارد بشوم برایم کافی بود» همکلاسی ها همه بزرگ بودند و کافی بود دیپلم را بگیرند تا بروند پی زندگی و پول در آوردنشان. برای همین هم در سال آخر دبیرستان نه خبری از فوق برنامه بود، نه آمادگی برای کنکور؛ « می‌خواستم قید دانشگاه رفتن را بزنم و بروم دنبال زندگی. چون اصلا فکرش را هم نمی‌کردم در دانشگاه تهران قبول شوم. بدون انتظار برد، پایین ترین رشته ای که می‌شد در دانشگاه تهران قبول شد، یعنی مهندسی معدن را انتخاب کردم و در کمال ناباوری اول شدم.»

تدریس یک پدر خوانده
اولین تدریس زندگی اش در ده سالگی انجام شد؛ به پسرکی که همیشه با ریاضی مشکل داشت درس داد و او را به نمره 14-13 رساند،
به عنوان موفقیت در اولین تدریس سر صف تشویق شد و همین آغازی شد برای پوشیدن ردای یک پدر خوانده در عرصه کنکور. دوره دبیرستان هم به بچه های شبانه که ده سالی از او بزرگ تر بودند، درس می‌داد؛ « چون نه جایی برای درس خواندن داشتیم و نه زمان آزاد که برای این امر بگذاریم. چهار صبح دربان پارک لاله را بیدار می‌کردیم و تا هفت صبح آن جا درس می‌خواندیم.» سعید شبقره، استاد معارف و یکی از همراهان دائمی کانون فرهنگی آموزش می‌گوید: « از ابتدا به شدت به تدریس علاقه داشت. آن طور که من از تعریف هایش شنیده ام، دوران دانشجویی با یک دو چرخه سراغ تدریس خصوصی می‌رفته.»قلم چی سپس با تنی چند از دوستانش کار تدریس خصوصی را در آموزشگاهی با نام البرز پی می‌گیرد و رسما تبدیل می‌شود به یک معلم تدریس خصوصی.

کانون فرهنگی آموزش وارد می‌شود
سال های بعد از جنگ است و مردم از نظر اقتصادی چندان وضعیت مناسبی ندارند. بسیاری از نیروهای مستعد و جوان کشور به شهادت رسیده اند و حالا دیگر همت جوانان بر سازندگی است و آمار رسیدگان به مرحله کنکور به حد چشمگیری بالا می‌رود. پس در چنین اوضاع و شرایطی حتما استفاده از معلم خصوصی و تدریس یک نفره ضروری به نظر نمی‌رسد؛‌« فکر کردم در تدریس خصوصی نفع به کسانی می‌رسد که معمولا وضع مالی خوبی دارند. اما تکلیف آن هایی که با استعداد های خوب امکانات مالی نداشتند چه می‌شد؟ برای همین سراغ ایده ای رفتم که به کلاس های آموزشی، امکانات مالی و مدرسه نیازی نداشت و حتی منحصر به بچه های تهرانی هم نمی‌شد؛ ایده آزمون های منظم که هر کس با هر وضعیت اقتصادی امکان استفاده از آن را داشت.» سال 72 اتفاق مهم در تاریخ کنکور ایران رقم می‌خورد؛ یک حادثه شیرین کنکوری؛ اولین آزمون به شیوه قلم چی در زیرزمین دبستان آزادگان، خیابان بوستان چهارم در منطقه پاسداران تهران برگزار شد و نزدیک به 60 نفر هم داوطلبانه آمدند و در آن شرکت کردند. شبقره از آن روزها می‌گوید: « قلم چی با سرمایه زیر صفر و در واقع همان حقوق معلمی شروع کرد. ساختمان سید خندان را اجاره کرد و برای گروه بسیار کمی از داوطلبان آزمون برگزار می‌کرد. به گفته خودش غیر عادی به نظر می‌رسید بچه هایی که یک عمر از امتحان فراری بودند آن هم در روز جمعه بیایند و داوطلبانه امتحان بدهند.»او متوجه شده بود چیزی حدود 75 درصد بچه ها امکان استفاده از کلاس های کنکوررا ندارند و خودشان درس می‌خوانند؛ بنابراین احساس کرد بهترین حالت ممکن طراحی برنامه منظمی است که کمکشان کند تا به صورت خود آموز پیش بروند و در نوع خواندنشان نظمی ایجاد کند. در واقع شکل گیری کانون فرهنگی آموزش به همین دلیل صورت گرفت که در اکثر نقاط کشور و به خصوص در روستا ها افرادی که لیاقت و استعدادش را دارند، بیایند و درست مثل سایرین درس بخوانند و در هر وضعیت مالی و درسی از روش کانون استفاده کنند. خودش معتقد است گسترش این روند با شهریه کم باعث گسترش عدالت آموزشی می‌شد و همچنین خیلی از دانش آموزان هم که روزها کار می‌کردند و شب ها درس می‌خواندند‌، می‌توانستند همین طور درس بخوانند و موفق شوند.



کتاب هایی با نام قلم چی
آزمون ها تدوین شده اند و برنامه ریزی مدون هم در اختیار اعضاست. حالا نوبت به اطلاعاتی است که باید دانسته شود! سال 74، ده عنوان کتاب با نزدیک به 50 هزار تیراژ منتشر می‌شود. این کتاب ها سال به سال در رنگ ها و فرم های مختلف تکثیر می‌شوند تا جایی که سال گذشته به هزار و 362 عنوان کتاب در تیراژ کلی 5 میلیون و 229 هزار و 500 عدد می‌رسد. حالا دیگر پنج سالی می‌شود که میان ناشران کمک آموزشی از لحاظ تیراژ و عنوان، کتاب اول است و هر جا که قدم بگذاریم و رنگ های مختلفش میان سایر کتاب های کنکور بیشتر به چشم می‌خورد و این یعنی پدرخواندگی واقعی در زمینه کنکور رنگ حقیقی به خود می‌گیرد.

اتفاقی به نام وقف!
همه باید درس بخوانند؛ حتی فقیرترها. پس « پیشنهادی به شان می‌کنیم که نتوانند ردش کنند.» این پدر خوانده برای اینکه همه بتوانند درس بخوانند، دو پیشنهاد اساسی دارد؛ اول این که دانش آموزانی که مشکل مالی دارند و سرپرستی شان به عهده مادرشان است، بورسیه می‌شوند تا رایگان درس بخوانند. دوم هم ساخت مدارس و و کتابخانه است تا نه تنها بعد از خودش این مسیر ادامه پیدا کند، یلکه طوری باشد که همه دانش آموزان نیازمند بتوانند از آن بهره مند شوند. به گفته او تا به حال 300 نمایندگی کانون در سراسر کشور وقف شده. برای همین هم هست که پرونده قلم چی این روزها مثل بسیاری از وقف های دیگر روی بورس است!

نهایت یک پدر
آزمون ها، کتاب ها، برنامه ها و از همه مهم تر تبلیغات به نهایت خود رسیده اند. دیگر نمی‌شود اسم کنکور را آورد و از بردن نامش طفره رفت. از این جا به بعد برنامه ای که قلم چی برای آینده اش در نظر دارد، این است؛ به جایی برسد که اگر کسی نام او را بشنود، یاد آموزش به معنای کلی اش بیفتد. حالا دیگر او آرزو دارد به جایی برسد که دانش آموزان روش فکر کردن را بیاموزند و بتوانند برای خودشان برنامه ریزی کنند؛ فکر کردن به روش قلم چی حد نهایت چیزی است که یک پدر خوانده به آن می‌اندیشد.