اولین واکنشی که شخصا نسبت به اعلام خبر فرار شهرام امیری از دست ماموران امنیتی سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) نشان دادم، این بود که با چشمانی گرد شده و دهانی باز به پدرم گفتم: مگه میشه؟!
تقریبا همین واکنش با کمی غلظت کمتر و بیشتر در میان اکثر وبلاگها و سایتها هم مشاهده شد. مساله اصلی اینجا بود که باور این موضوع که یک نفر بتواند دستگاه اطلاعاتی سوپر حرفهای ایالات متحده را سرکار بگذارد و در یک خانه محلی، از خودش فیلم بگیرد و برای ایران بفرستد و بعد هم از دست ماموران فرار کند و بدون هیچ مشکلی به دفتر حافظ منافع ایران در آمریکا برود، برای ایرانی جماعت خیلی سخت است. همین مساله درباره من هم صدق میکرد تا اینکه چند روز پیش که داشتم وسایل داخل کمدم را تمیز و مرتب میکردم، نگاهم به دیویدیهای پرشمار سریال 24 افتاد که چند ماه پیش دیده بودم (داخل پرانتز عرض کنم که من حدود 150 قسمت سریال را در عرض یک هفته تماشا کردم!)
آن موقع بود که ناگهان فهمیدم علت تفکرات عجیبی که درباره ماجرای شهرام امیری داشتم، چیه. در واقع تمام ابهت و جلال و جبروت آمریکا – چه در بعد نظامی و چه در بعد امنیتی و سیاسی – مرهون عظمت هالیوود است. اینقدر امثال جک بائر را به درون مغز ما خوراندهاند و اینقدر از امکانات عجیب و غریب و حیرتانگیز دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی ایالات متحده برای ما فیلم ساختهاند که ناخودآگاه باورمان شده است که واقعا خبریه! ماجرای شهرام امیری نشان داد دستگاه اطلاعاتی آمریکا هم مثل هر کشور دیگری نقاط قدرت و ضعف خود را دارد و اصلا یک تافته جدا بافته نیست. همانطور که سیا توانست در جریان آشوبهای سال پیش، وزارت اطلاعات ایران را شکست دهد، ایران هم در ماجرای امیری توانست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا را شکست دهد؛ به همین سادگی و راحتی. اصلا ماجرای محیرالعقولی هم در این وسط رخ نداده است.
امیدوارم بعد از این حواسمان را بیشتر جمع کنیم که افکارمان را به دست فیلمها و سریالهای جذاب و خوش آب و رنگ هالیوود ندهیم و خیال نکنیم تمام افسرهای اطلاعاتی آمریکا، به خوش صدایی و باذکاوتی جک بائر هستند!
نکته: چند وقت پیش داشتم با یکی از بستگان که جزو اپوزیسیون محسوب میشه، صحبت میکردم. وسط بحث، برگشت گفت که علت حمله آمریکا به عراق، اطلاعات غلطی بود که وزارت اطلاعات ایران از طریق افرادی مثل هوشنگ امیراحمدی به سیا داده بود. اون موقع حرفش رو خندهدار دونستم ولی الان که فکر میکنم، میبینم چندان هم غیرقابل باور و غیرمنطقی نیست.