يادم مياد سيزده سال پيش وقتي سيزده سالم بود ساعت سيزده و سيزده دقيقه احساس کردم خيلي گرسنمه پس رفتم سراغ سيزده مين تن ماهي که مامان قبل از رفتن به مسافرت برام خريده بود . و چون توصيه کرده بود به تاريخ مصرف تن دقت کنم من هم همين کار رو کردم زمان توليد تن در ساعت سيزده و سيزده دقيقه روز سيزده م سال پيش بود و درست يک سال مهلت داشت پس نگراني خاصي نداشت پس با اشتهاي فراوان تن را ميل کردم ولي هنوز سيزده دقيقه از زمان مصرف تن سپري نشده بود که دچار سرگيجه شديد شدم و به خواب فرو رفتم بعد از اينکه بيدار شدم خودم رو در بيمارستان ديدم و بعد معلوم شد سيزده روز در کما بودم و سيزده روز ديگه بايد در بيمارستان ميموندم و جشن سيزده سالگي ام در بيمارستان ميگرفتنم اون هم با سيزده پرستار