بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 از مجموع 6

موضوع: حکایت های آموزنده از بهلول عاقل!

  1. #1
    mojgan77 آواتار ها
    • 761

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته بخش پاتوق باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    راه های ارتباطی

    Icon12 حکایت های آموزنده از بهلول عاقل!

    عاقبت ثروتمندان و فقیران از نظر بهلول

    روزی بهلول در قبرستان بغداد کله های
    مرده ها را تکان می داد ، گاهی پر از خاک
    می کرد و سپس خالی می نمود.
    شخصی از او پرسی:
    بهلول ! با این " سر های مردگان " چه می کنی؟
    گفت: می خواهم ثروتمندان را از فقیران و
    حاکمان را از زیر دستان جدا کنم، لکن می بینم
    همه یکسان هستند.

    به گورستان گذر کردم صباحی
    شنیدم ناله و افغان و آهی

    شنیدم کله ای با خاک می گفت
    که این دنیا، نمی ارزد به کاهی

    به قبرستان گذر کردم کم و بیش
    بدیدم قبر دولتمند و درویش

    نه درویش بی کفن در خاک خفته
    نه دولتمند ، برد از یک کفن بیش


  2. #2
    mojgan77 آواتار ها
    • 761

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته بخش پاتوق باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    راه های ارتباطی

    Star دلیل سبک و سنگین بودن خواب مردم از نظر بهلول

    بهلول را گفتند :
    سنگینی خواب را سبب چه باشد؟
    گفت: " سبک بودن اندیشه "، هر چه اندیشه
    سبک باشد، " خواب سنگین گردد"...!!!!

  3. #3
    mojgan77 آواتار ها
    • 761

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته بخش پاتوق باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    راه های ارتباطی

    Star عقل و جنون از نظر بهلول

    کسی بهلول را گفت:
    تا چند می خواهی در جنون باشی ؟،
    لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش
    گیر.
    بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
    خیلی:
    " جنون" می خواهد...!!!!! "

  4. #4
    mojgan77 آواتار ها
    • 761

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته بخش پاتوق باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    راه های ارتباطی

    Star نقطه مشترک انسان ها از نظر بهلول

    بهلول را پرسیدند:
    انسانها در روی زمین ، در کدامین
    چیز مشترکند ؟
    گفت: در روی زمین ، چنین چیزی نتوان
    یافت ،اما در زیر زمین :
    " خاک سرد و تیره "

  5. #5
    mojgan77 آواتار ها
    • 761

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته بخش پاتوق باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    راه های ارتباطی

    Star تعداد عاقلان و دیوانگان شهر

    بهلول وقتی در بصره بود به او گفتند:
    دیوانه های این شهر را برای ما بشمار.
    گفت: " دیوانه های " شهر آنقدر زیادند که نمی شود
    شمرد ، اگر بخواهید :
    " عاقلان و خردمندان " را برای شما میشمارم
    که:
    " اندکند ".

  6. #6
    mojgan77 آواتار ها
    • 761

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته بخش پاتوق باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    راه های ارتباطی

    Star پس گربه کجاست؟؟!!

    یک روز بهلول یک من ( سه کیلوگرم) گوشت خرید ، به خانه برد ، به زنش گفت : من امشب مهمان دارم این یک من گوشت را برای شام آنان کباب کن!
    پس از رفتن او ، زنش بلافاصله گوشت ها را کباب کرد و چند نفر از خانم های همسایه را دعوت کرد و با هم کباب سیری خوردند.
    شب وقتی بهلول به خانه آمد و سراغ کباب را گرفت ، زن گفت: من در حال درست کردن آتش بودم که گربه آمد و تمام گوشت ها را برد و خورد!!
    بهلول بدون درنگ رفت ، گربه را که در گوشه حیات نشسته بود گرفت : ترازویی آورد و گربه را وزن کرد. وزن گربه درست یک من ( سه کیلو ) بود. بهلول با عصبانیت رو به زنش کرد و گفت :
    اگر این گربه است پس گوشت کجاست؟
    و اگر این گوشت است پس گربه کجاست؟؟؟

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •