بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 از مجموع 6

موضوع: شبی که همسرم خواست با زن دیگری بیرون بروم ( بخونید شاید یه چیزی یاد گرفتید )

  1. #1
    sevenstar آواتار ها
    • 972

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    حسابدار
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    راه های ارتباطی

    Icon Gol شبی که همسرم خواست با زن دیگری بیرون بروم ( بخونید شاید یه چیزی یاد گرفتید )

    داستان های زیبا ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند، بلکه در دل حس میشوند.


    پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهدبرد. زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست.به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهدبرد. آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند. ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم.وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم. چند روز بعد مادر م در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید.یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم. در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم. هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده نیست.زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.این متن را برای همه کسانی که والدینی مسن دارند بفرستید. به یک کودک، بالغ و یا هرکس با والدینی پا به سن گذاشته. امروز بهتر از دیروز و فرداست
    __________________
    آدمك آخر دنياست بخند آدمك مرگ همين جاست بخند آن خدايي كه بزرگش خواندي به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطي كه تو را عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند

  2. #2
    میخک آواتار ها
    • 111

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    May 2009
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    مهندسی نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خیلی زیبا بود و البته ناراحت کننده !

  3. #3
    • 108

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در حيرتم از مرام اين مردم پست ----- اين طايفه ي زنده كشه مرده پرست
    تا هست به ذلت بكشندش به جفا --------- مرد به عزت ببرندش سر دست


    كاش تمام انسان ها آني بودن با هم بودن را درك كنند
    مواردي كه پس از مرگ عزيزانشان به ياد مي افتند
    كه اي كاش چنين كرده بوديم و چنان .. در همين اطراف خودمان كم نيست

    زندگي شنا كردن در حوضچه اكنون است

    پس حال را دريابيم كه فردا شايد هرگز نيايد

  4. #4
    یه دوست آواتار ها
    • 309

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ممنون از مطلب زیبات هرچند ناراحت کننده بود

    چون گاهی به این تلنگرها نیاز داریم که یادآورمان شود که

    این جهان صحنه ی یکتای هنرمندی ماست هرکس آواز خود خواند و از صحنه رود
    صحنه پیوسته بجاست......

  5. #5
    donya88 آواتار ها
    • 2,753
    كنترل باشگاه

    عنوان کاربری
    كنترل باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جالب و اموزنده بود . حتما اينكارو انجام ميدم .
    O` Freedom !.... I hate oppression , I hate imprisonment , I hate the chains , I hate prisons , I hate Regimes (oppressors) , I hate orders and I hate whoever and anything that imprisons you ....



  6. #6
    petra_na آواتار ها
    • 523

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •