بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 24

موضوع: فریدون مشیری

  1. #11
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تو نیستی که ببینی
    چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
    چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
    چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
    هنوز پنجره باز است

    تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری
    درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
    به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
    به آن نگاه پر از آفتاب می‌نگرند
    تمام گنجشکان
    که درنبودن تو
    مرا به باد ملامت گرفته‌اند
    ترا به نام صدا می‌کنند

    هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج
    کنار باغچه
    زیر درخت‌ها لب حوض
    درون آینه‌ی پاک آب می‌نگرند

    تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
    طنین شعر تو نگاه تو در ترانه‌ی من
    تو نیستی که ببینی چگونه می‌گردد
    نسیم روح تو در باغ بی‌جوانه‌ی من

    چه نیمه شب‌ها کز پاره‌های ابر سپید
    به روی لوح سپهر
    ترا چنان‌که دلم خواسته است ساخته‌ام

    چه نیمه شب‌ها وقتی که ابر بازیگر
    هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر
    به چشم هم‌زدنی
    میان آن همه صورت ترا شناخته‌ام

    به خواب می‌ماند
    تنها به خواب می‌ماند
    چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند

    تو نیستی که ببینی
    چگونه با دیوار
    به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم

    تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
    جواب می‌شنوم

    تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
    به روی هرچه دراین خانه ست
    غبار سربی اندوه، بال گسترده است

    تو نیستی که ببینی دل رمیده‌ی من
    به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده است

    غروب‌های غریب
    در این رواق نیاز
    پرنده‌ی ساکت و غمگین
    ستاره‌ی بیمار است

    دو چشم خسته‌ی من
    در این امید عبث
    دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
    تو نیستی که ببینی ...

  2. #12
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بهاری پر از ارغوان

    تو را دارم ای گل جهان با من است
    تو تا با منی جان جان با من است
    چو می تابد از دور پیشانی ات
    کران تا کران آسمان با من است
    چو خندان به سوی من ایی به مهر
    بهاری پر از ارغوان با من است
    کنار تو هر لحظه گویم به خویش
    که خوشبختی بی کران با من است
    روانم بیاساید از هر غمی
    چو بینم که مهرت روان با من است
    چه غم دارم از تلخی روزگار
    شکرخنده آن دهان با من است

  3. #13
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گناه دريا

    چه صدف ها که به دریای وجود
    سینه هاشان ز گهر خالی بود
    ننگ نشناخته از بی هنری
    شرم نکرده از این بی گهری
    سوی هر درگهشان روی نیاز
    همه جا سینه گشایند به ناز
    زندگی دشمن دیرینه من
    چنگ انداخته در سینه من
    روز و شب با من دارد سر جنگ
    هر نفس از صدف سینه تنگ
    دامن افشان گهر آورده به چنگ
    وان گهرها ... همه کوبیده به سنگ

  4. #14
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آیا برادرانیم ؟

    جانی شکسته دارم از دوستی گریزان
    در باورم نگنجد بیداد از عزیزان
    وایا ستیزه جویان با دشمنان ستیزند
    ایا برادرانیم با یکدیگر ستیزان
    آه آن امیدها کو
    چون صبح نوشکفته
    تا حال من ببینند در شام برگ ریزان
    از جور دوست هرچند از پا افتادگانیم
    ما را ازین گذرگاه ای عشق بر مخیزان

  5. #15
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تا لب ایوان شما

    نرسد دست تمنا چون به دامان شما
    می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
    از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
    نیمه جانی است درین فاصله قربان شما

  6. #16
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
    سر را به تازیانه او خم نمیکنم
    افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم
    زاری براین سراچه ماتم نمی کنم
    با تازیانه های گرانبار جانگداز
    پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
    جان سختیم نگر که فریبم نداده است
    این بندگی که زندگیش نام کرده است
    بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی
    جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
    گر به من تنگنای ملال آور حیات
    آسوده یک نفس زده باشم حرام من
    تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب
    می پوشم از کرشمه هستی نگاه را
    هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشک
    تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را
    ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت
    من راه آشیان خود از یاد برده ام
    یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن
    با من تلاش کن که بدانم نمرده ام
    ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
    زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز
    شادم از این شکنجه خدا را مکن دریغ
    روح مرا در آتش بیداد خود بسوز
    ای سرنوشت هستی من در نبرد تست
    بر من ببخش زندگی جاودانه را
    منشین که دست مرگ ز بندم رها کند
    محکم بزن به شانه من تازیانه را.

  7. #17
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    رمز شيرينی اين قصه کجاست؟
    که نه تنها شيرين ،
    بی نهايت زيباست :
    آن که آموخت به ما درس محبت می خواست :
    جان چراغان کنی از عشق کسی
    به اميدش ببری رنج بسی .
    تب و تابی بودت هر نفسی .
    به وصالی برسی يا نرسی!
    سينه بی عشق مباد!!

  8. #18
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    دو شاخه نرگست ای یار دلبند
    چه خوش عطری درین ایوان پرکند
    اگر صد گونه غم داری چو نرگس
    به روی زندگی لبخند لبخند
    گل نارنج و تنگ آب و ماهی
    صفای آسمان صبحگاهی
    بیا تا عیدی از حافظ بگیریم
    که از او می ستانی هر چه می خواهی
    سحر دیدم درخت ارغوانی
    کشیده سر به بام خسته جانی
    بهارت خوش که فکر دیگرانی
    سری از بوی گلها مست داری
    کتاب و ساغری در دست داری
    دلی را هم اگر خشنود کردی
    به گیتی هرچه شادی هست داری
    چمن دلکش زمین خرم هوا تر
    نشستن پای گندم زار خوشتر
    امید تازه را دریاب و دریاب
    غم دیرینه را بگذار و بگذر

    فریدون مشیری//زمزمه ای در بهار

  9. #19
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سبكباران ساحل ها

    لب دريا نسيم و آب و

    آهنگ
    شكسته ناله هاي موج بر سنگ
    مگر دريا دلي داند كه ما را
    چه توفان هاست دراين سينه تنگ
    تب و تابي است در موسيقي
    آب
    كجا پنهان شده است اين روح بي تاب ؟
    فرازش شوق هستي شور پرواز
    فرودش غم سكوتش مرگ و مرداب
    سپردم سينه را بر سينه كوه
    غريق بهت جنگلهاي انبوه
    غروب بيشه زارانم درافكند
    به جنگلهاي بي پايان اندوه
    لب دريا گل خورشيد پرپر
    به هر موجي پري خونين شناور
    به كام خويش پيچاندن و بردند
    مرا اگر مردابهاي سرد باور
    بخوان اين مرغ مست بيشه دور
    كه ريزد از صدايت شادي و نور
    قفس تنگ است و دلتنگ است ورنه
    هزاران نغمه دارم چون تو پرشور
    لبدريا غريو موج و كولاك
    فروپيچد شب در باد نمناك
    نگاه ماه در آن
    ابر تاريك
    نگاه ماهي افتاده بر خاك
    پريشان است امشب خاطر آب
    چه راهي مي زند آن روح بي تاب ؟
    سبكباران ساحل ها چه دانند
    شب تاريك و بيم موج و گرداب
    لب دريا شب از هنكامه لبريز
    خروش موجها پرهيز پرهيز
    در آن توفان كه صد فرياد گم شد
    چه برمي آيد از واي
    شباويز
    چراغي دور در ساحل شكفته
    من و دريا دو همراه نخفته
    همهشب گفت دريا قصه با ماه
    دريغا حرف من حرف نگفته

  10. #20
    sara.it69 آواتار ها
    • 1,920

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    IT
    راه های ارتباطی

    New5 نمي خواهم بميرم

    نمي خواهم بميرم


    نمي خواهم بميرم، با كه بايد گفت؟


    كجا بايد صدا سر داد؟


    در زير كدامين آسمان،


    روي كدامين كوه؟


    كه در ذرات هستي رَه بَرَد توفان اين اندوه


    كه از افلاك عالم بگذرد پژواك اين فرياد!


    كجا بايد صدا سر داد؟


    فضا خاموش و درگاه قضا دور است


    زمين كر، آسمان كوراست


    نمي خواهم بميرم، با كه بايد گفت؟


    اگر زشت و اگر زيبا


    اگر دون و اگر والا


    من اين دنياي فاني را


    هزاران بار از آن دنياي باقي دوست تر دارم.


    به دوشم گرچه بارغم توانفرساست


    وجودم گرچه گردآلود سختي هاست


    نمي خواهم از اين جا دست بردارم!


    تنم در تار و پود عشق انسانهاي خوب نازنين


    بسته است.


    دلم با صد هزاران رشته، با اين خلق


    با اين مهر، با اين ماه


    با اين خاك با اين آب ...


    پيوسته است.


    مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نيست


    توان ديدن دنياي ره گم كرده در رنج و عذابم نيست


    هواي همنشيني با گل و ساز و شرابم نيست.


    جهان بيمار و رنجور است.


    دو روزي را كه بر بالين اين بيمار بايد زيست


    اگر دردي ز جانش برندارم ناجوانمردي است.


    نمي خواهم بميرم تا محبت را به انسانها بياموزم


    بمانم تا عدالت را برافرازم، بيفروزم


    خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم


    به پيش پاي فرداهاي بهتر گل برافشانم


    چه فردائي، چه دنيائي!


    جهان سرشار از عشق و گل و موسيقي


    و نور است ...


    نمي خواهم بميرم، اي خدا!


    اي آسمان!


    اي شب!


    نمي خواهم


    نمي خواهم


    نمي خواهم


    مگر زور است؟




    فریدون مشیری

    ما و مجنون درس عشق را از یک ادیب آموختیم
    او به ظاهر گشت عاشق،ما به معنی سوختیم...

صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •