بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 6 از 8 اولیناولین ... 45678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 از مجموع 78

موضوع: اشعار استاد شهریار

  1. #51
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    46
    از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
    آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
    آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
    چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
    آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
    آن نغمه‌سرا بلبل باغ هنر اینجاست
    شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
    پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
    تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
    یک دسته چو من عاشق بی‌پا و سر اینجاست
    هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
    جائی که کند ناله‌ی عاشق اثر اینجاست
    مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
    همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
    ساز خوش و آواز خوش و باده‌ی دلکش
    آی بیخبر آخر چه نشستی، خبر اینجاست
    ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
    برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
    آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
    بازآمده چون فتنه‌ی دور قمر اینجاست
    ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
    کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست

  2. #52
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    47
    آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
    آن‌چنان سوخم از آتش هجران که مپرس
    گله‌ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی
    آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
    مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
    ناله‌هائی است در این کلبه‌ی احزان که مپرس
    سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر
    منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس
    گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
    آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
    عقل خوش گفت چو در پوست نمیگنجیدم
    که دلی بشکند آن پسته‌ی خندان که مپرس
    بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
    که پلی بسته به سر چشمه‌ی حیوان که مپرس
    این که پرواز گرفته است همای شوقم
    به هواداری سرویست خرامان که مپرس
    دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید
    آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس
    شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر
    که چنانچم من از این جمع پریشان که مپرس

  3. #53
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    48
    طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها
    ای رخت چشمه‌ی خورشید درخشانیها
    سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
    تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
    گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
    چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
    دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
    مخمل اینگونه به کاشانه‌ی کاشانیها
    دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
    ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
    رام دیوانه شدن آمده درشان پری
    تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
    شهریارا به درش خاک‌نشین افلاکند
    وین کواکب همه داغند به پیشانیها

  4. #54
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    49
    ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
    نه مرغ شب از ناله‌ی من خفت و نه ماهی
    شد آه منت بدرقه‌ی راه و خطا شد
    کز بعد مسافر نفرستند سیاهی
    آهسته که تا کوکبه‌ی اشک دل افروز
    سازم به قطار از عقب قافله راهی
    آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
    بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی
    چشمی به رهت دوخته‌ام باز که شاید
    بازآئی و برهانیم از چشم به راهی
    دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
    لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی
    تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
    ما نیز بسازیم به تقدیر الهی
    تا خواب عدم کی رسد ای عمر شنیدیم
    افسانه‌ی این بی سر و ته قصه‌ی واهی

  5. #55
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    50
    نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
    که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
    تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما
    چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
    چو بلبل نغمه‌خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
    حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت
    تمنای وصالم نیست عشق من بگیر از من
    به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
    امید خسته‌ام تا چند گیرد با اجل کشتی
    بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت
    چه شبهائی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
    به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت
    دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
    امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
    به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
    نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت

  6. #56
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    51
    ای غنچه‌ی خندان چرا خون در دل ما میکنی
    خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا میکنی
    از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
    کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی
    ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
    با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی
    با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
    زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی
    امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
    این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی
    ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
    در گوشه‌ی میخانه هم ما را تو پیدا میکنی
    ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
    شورافکن و شیرین‌سخن اما تو غوغا میکنی

  7. #57
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    52
    راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده‌ای
    مگر ای شاهد گمراه به راه آمده‌ای
    باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
    گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده‌ای
    کشته‌ی چاه غمت را نفسی هست هنوز
    حذر ای آینه در معرض آه آمده‌ای
    از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا
    خاکپای تو شوم کاین همه راه آمده‌ای
    چه کنی با من و با کلبه‌ی درویشی من
    تو که مهمان سراپرده‌ی شاه آمده‌ای
    می‌طپد دل به برم با همه‌ی شیر دلی
    که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده‌ای
    آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
    به سلام تو که خورشید کلاه آمده‌ای
    شهریارا حرم عشق مبارک بادت
    که در این سایه‌ی دولت به پناه آمده‌ای

  8. #58
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    53
    نالد به حال زار من امشب سه‌تار من
    این مایه‌ی تسلی شب‌های تار من
    ای دل ز دوستان وفادار روزگار
    جز ساز من نبود کسی سازگار من
    در گوشه‌ی غمی که فراموش عالمی است
    من غمگسار سازم و او غمگسار من
    اشک است جویبار من و ناله‌ی سه‌تار
    شب تا سحر ترانه‌ی این جویبار من
    چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه
    یادش به خیر، خنجر مژگان یار من
    رفت و به اختران سرشکم سپرد جای
    ماهی که آسمان بربود از کنار من
    آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
    ای مایه‌ی قرار دل بیقرار من
    در حسرت تو میرم و دانم تو بی‌وفا
    روزی وفا کنی که نیاید به کار من
    از چشم خود سیاه دلی وام میکنی
    خواهی مگر گرو بری از روزگار من
    اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان
    بیدار بود دیده‌ی شب‌زنده‌دار من
    من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
    بختش بلند نیست که باشد شکار من
    یک عمر در شرار محبت گداختم
    تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
    من شهریار ملک سخن بودم و نبود
    جز گوهر سرشک در این شهریار من

  9. #59
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    54
    در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
    کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
    هر کس آزار من زار پسندید ولی
    نپسندید دل زار من آزار کسی
    آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
    هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی
    سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
    هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
    سود بازار محبت همه آه سرد است
    تا نکوشید پی‌گرمی بازار کسی
    غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
    کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
    تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
    بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
    آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
    به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
    گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
    شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
    شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
    به که بر سر فتدم سایه‌ی دیوار کسی

  10. #60
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    55
    آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
    ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری
    باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
    بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
    منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
    سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
    خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
    اینهمه عمر به بی‌حاصلی و بی‌خبری
    دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت
    تا به هوش آمدم از ناله‌ی مرغ سحری
    باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه
    که من ایمن نیم از فتنه‌ی دور قمری
    منش آموختم آئین محبت، لیکن
    او شد استاد دل‌آزاری و بیدادگری
    سرو آزادم و سر بر فلک افراشته‌ام
    بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
    شهریارا بجز آن مه که بری گشته ز من
    پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری

صفحه 6 از 8 اولیناولین ... 45678 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •