بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 8 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 78

موضوع: اشعار استاد شهریار

  1. #11
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    6
    زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
    مستم از ساغر خون جگر آشامیها
    بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
    شادکامم دگر از الفت ناکامیها
    بخت برگشته‌ی ما خیره سری آغازید
    تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها
    دیر جوشی تو در بوته‌ی هجرانم سوخت
    ساختم اینهمه تا وارهم از نامیها
    تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
    گر نمردم من و این گوشه‌ی ناکامیها
    نشود رام سر زلف دل‌آرامم دل
    ای دل از کف ندهی دامن آرامیها
    باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن
    خرم از عیش نشابورم و خیامیها
    شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی
    تا که نامت نبرد در افق نامیها

  2. #12
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    7
    از همه سوی جهان جلوه‌ی او می‌بینم
    جلوه‌ی اوست جهان کز همه سو می‌بینم
    چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
    چهره‌ی اوست که با دیده‌ی او می‌بینم
    تا که در دیده‌ی من کون و مکان آینه گشت
    هم در آن آینه آن آینه رو می‌بینم
    او صفیری که ز خاموشی شب می‌شنوم
    و آن هیاهو که سحر بر سر کو می‌بینم
    چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
    آن نگارین همه رنگ و همه بو می‌بینم
    تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه‌ی قاف
    کوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم
    زشتی نیست به عالم که من از دیده‌ی او
    چون نکو مینگرم جمله نکو می‌بینم
    با که نسبت دهم این زشتی و زیبائی را
    که من این عشوه در آیینه‌ی او می‌بینم
    در نمازند درختان و گل از باد وزان
    خم به سرچشمه و در کار وضو می‌بینم
    ذره خشتی که فرا داشته کیهان عظیم
    باز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم
    ذره خشتی که فرا داشته کیهان عظیم
    باز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم
    غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک
    خار را سوزن تدبیر و رفو می‌بینم
    با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
    بستر خویش به خواب از پر قو می‌بینم
    با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز
    نرگس مست ترا عربده‌جو می‌بینم
    این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
    کز فلک پنجه‌ی قهرش به گلو می‌بینم
    آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت
    شهریار اینهمه زان راز مگو می‌بینم

  3. #13
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    8
    دل و جانیکه دربردم من از ترکان قفقازی
    به شوخی می‌برند از من سیه چشمان شیرازی
    من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
    تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
    بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم
    که حسن جاودان بردست عشق جاودان بازی
    ز آه همدمان باری کدورتها پدید آید
    بیا تا هر دو با آیینه بگذاریم غمازی
    غبار فتنه گو برخیز از آن سرچشمه‌ی طبعی
    که چون چشم غزالان داند افسون غزل سازی
    به ملک ری که فرساید روان فخررازیها
    چه انصافی رود با ما که نه فخریم و نه رازی
    عروس طبع را گفتم که سعدی پرده افرازد
    تو از هر در که بازآیی بدین شوخی و طنازی
    هر آنکو سرکشی داند مبادش سروری ای گل
    که سرو راستین دیدم سزاوار سرافرازی
    گر از من زشتی بینی به زیبائی خود بگذر
    تو زلف از هم گشائی به که ابرو در هم اندازی
    به شعر شهریار آن به که اشک شوق بفشانند
    طربناکان تبریزی و شنگولان شیرازی

  4. #14
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    9
    پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه‌ی تست
    همه آفاق پر از نعره‌ی مستانه‌ی تست
    در دکان همه باده فروشان تخته است
    آن که باز است همیشه در میخانه‌ی تست
    دست مشاطه‌ی طبع تو بنازم که هنوز
    زیور زلف عروسان سخن شانه‌ی تست
    ای زیارتگه رندان قلندر برخیز
    توشه‌ی من همه در گوشه‌ی انبانه‌ی تست
    همت ای پیر که کشکول گدائی در کف
    رندم و حاجتم آن همت رندانه‌ی تست
    ای کلید در گنجینه‌ی اسرار ازل
    عقل دیوانه‌ی گنجی که به ویرانه‌ی تست
    شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل
    هر که توفیق پری یافته پروانه‌ی تست
    همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست
    همه بازش دهن از حیرت دردانه‌ی تست
    زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد
    چشمک نرگس مخمور به افسانه‌ی تست
    ای گدای سرخوانت همه شاهان جهان
    شهریار آمده دربان در خانه‌ی تست

  5. #15
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    10
    خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
    گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن
    ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
    عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
    سایه‌ی دولت همه ارزانی نودولتان
    من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
    بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین
    گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن
    کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل
    سفره پنهان می‌کند نان حلال خویشتن
    شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک
    او جمال جمع جوید در زوال خویشتن
    خاطرم از ماجرای عمر بی‌حاصل گرفت
    پیش بینی کو کز او پرسم مل خویشتن
    آسمان گو از هلال ابرو چه می‌تابی که ما
    رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن
    همچو عمرم بی وفا بگذشت ما هم سالها
    عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن
    شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک
    شهریار ما غزل‌خوان غزال خویشتن

  6. #16
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    11
    گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
    آخر نه باغبانم؟ شرط است من نباشم
    ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
    چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
    عهدی که رشته‌ی آن با اشک تاب دادی
    زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
    اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به
    تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
    بی‌چون تو همزبانی من در وطن غریبم
    گر باید این غریبی گو در وطن نباشم
    با عشق زادم ای دل با عشق میرم ای جان
    من بیش از این اسیر زندان تن نباشم
    بیژن به چاه دیو و چشم منیژه گریان
    گر غیرتم نجوشد پس تهمتن نباشم
    بیگانه بود یار و بگرفت خوی اغیار
    من نیز شهریاراجز خویشتن نباشم

  7. #17
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    12
    گاهی گر از ملال محبت برانمت
    دوری چنان مکن که به شیون برانمت
    چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
    پیک شفاعتی است که از پی دوانمت
    تو گوهر سرشکی و دردانه‌ی صفا
    مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
    سرو بلند من که به دادم نمی‌رسی
    دستم اگر رسد به خدا می‌رسانمت
    پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
    تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
    ماتم سرای عشق به آتش چه می‌کشی
    فردا به خاک سوختگان می‌کشانمت
    تو ترک آبخورد محبت نمی‌کنی
    اینقدر بی‌حقوق هم ای دل ندانمت
    ای غنچه‌ی گلی که لب از خنده بسته‌ای
    بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
    یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
    تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
    چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
    دارم غزال چشم سیه می‌چرانمت
    لبخند کن معاوضه با جان شهریار
    تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

  8. #18
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    13
    نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
    که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
    سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت
    سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده
    ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر
    برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده
    به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون
    به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده
    ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر
    شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده
    بهار من تو هم از بلبلی حکایت من پرس
    که از خزان گلشن خارها به دیده خلیده
    به گردباد هم از من گرفته آتش شوقی
    که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دویده
    هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را
    کشد به حلقه‌ی دیوانگان جامه دریده
    فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
    که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده
    خبر ز داغ دل شهریار می‌شوی اما
    در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده

  9. #19
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    14
    یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
    تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
    تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
    من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
    خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
    جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
    منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
    هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
    پدرت گوهر خود تا به رز و سیم فروخت
    پدر عشق بسوزد که در آمد پدر
    عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
    عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
    هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
    که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
    سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
    من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
    تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
    گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم
    تو از آن دگری رو که مرا یاد توبس
    خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
    از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
    شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
    خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
    شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم

  10. #20
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    15
    تا کی چو باد سربدوانی به وادیم
    ای کعبه‌ی مراد ببین نامرادیم
    دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
    گویی چراغ کوکبه بامدادیم
    چون لاله‌ام ز شعله‌ی عشق تو یادگار
    داغ ندامتی است که بر دل نهادیم
    مرغ بهشت بودم و افتادمت به دام
    اما تو طفل بودی و از دست دادیم
    چون طفل اشک پرده‌دری شیوه‌ی تو بود
    پنهان نمی‌کنم که ز چشم اوفتادیم
    فرزند سرفراز خدا را چه عیب داشت
    ای مادر فلک که سیه بخت زادیم
    بی تار طره‌های تو مرهم گذار دل
    با زخمه‌ی صبا و سه تار عبادیم
    در کوهسار عشق و وفا آبشار غم
    خواند به اشک شوقم و گلبانک شادیم
    شب بود و عشق و وادی هجران و شهریار
    ماهی نتافت تا شود از مهر هادیم

صفحه 2 از 8 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •