-
07-25-2010, 11:40 AM
#1281
من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست
-
07-25-2010, 12:48 PM
#1282
ترسم كه صرفه اي نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
اي باد اگر به گلشن احباب بگذري
زنهار عرضه ده بر جانان پيام ما
گو نام ما زيادبه عمدا چه ميبري
خود آيد آن كه ياد نياري ز نام ما
خدایا !
مرا تنها مگذار
که مبادا نگاهم به نگاه بنده ای
از جنس خاک محتاج شود

-
07-25-2010, 01:01 PM
#1283
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند وبخارا را
بده ساقي مي باقي كه در جنت نخواهي يافت
كنار آب ركن آباد وگلگشت مصلي را
خدایا !
مرا تنها مگذار
که مبادا نگاهم به نگاه بنده ای
از جنس خاک محتاج شود

-
07-25-2010, 01:10 PM
#1284
ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن
مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن
-
07-25-2010, 01:26 PM
#1285
نصيحت گوش كن جانا كه از جان دوستر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
بدم گفتي و خرسندم عفاك الله نگو گفتي
جواب تلخ ميزيبد لب لعل شكر خارا
خدایا !
مرا تنها مگذار
که مبادا نگاهم به نگاه بنده ای
از جنس خاک محتاج شود

-
07-25-2010, 01:30 PM
#1286
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
-
07-25-2010, 01:43 PM
#1287
تو و طوبي و ماو قامت يار
فكر هركس به قدر همت اوست
دور مجنون گذشت ونوبت ماست
هر كس پنج روز نوبت اوست
خدایا !
مرا تنها مگذار
که مبادا نگاهم به نگاه بنده ای
از جنس خاک محتاج شود

-
07-25-2010, 02:52 PM
#1288
تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست
چشم جادوي تو خود عين سواد سحر ست
ليكن اين هست كه اين نسخه سقيم افتادست
-
07-25-2010, 08:38 PM
#1289
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامد نهند ادمی
-
07-25-2010, 11:03 PM
#1290
يوسف عزيزم رفت اي برادران رحمي
كز غمش عجب ديدم حال پير كنعاني
خدایا !
مرا تنها مگذار
که مبادا نگاهم به نگاه بنده ای
از جنس خاک محتاج شود

برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن