مين ميخواست ابراز احساسات كند، آتشفشان سرازير شد.
خورشيد كه قهر كرد، خسوف شد.
دريا براي صرفهجويي در آب، كمتر موج ميفرستد.
روزگار غريبي است. يكي در آبپاش گلاب دارد و يكي در گلاب پاش آب هم ندارد.
فكرهايم تابعيت مغزم را از دست دادند.
ساز شكسته را در دستگاه سكوت كوك ميكنم.