شرایط تغییر کرده، ارزش ها را هم تغییر دهیم؟
این روزها به کرّات در کتابها، مجلات، روزنامهها و رسانههای الکترونیک میبینیم و میخوانیم که زمینه و زمانه تغییر کرده، شرایط زندگی بشدت متغیر و متحول شده، لذا معیارها، ضابطهها و ارزشهای زندگی نیز میبایست متناسب با زمینه و زمانه تغییر یابند، بنابراین منطق و اخلاق و معیارهای خوب و بد اخلاقی نیز در گردونه مذکور دچار تغییر و تحول شده و مارک نسبیت را پذیرفتهاند.
«معنای نسبیت یک چیز این است که آن چیز در زمانها و مکانهای مختلف تغییر میکند. یک چیز در یک زمان، در یک شرایط از نظر اخلاقی خوب است، همان چیز در زمان و شرایط دیگر ضد اخلاق است. این معنی نسبیت اخلاق است که بسیار به سر زبانها افتاده است.» (سیری در سیره نبوی، مطهری، ص 89)
کم نیستند روشنفکران و متفکرانی که نسبیت در اخلاق و عقاید یعنی همان سخن و سوغات کهنهی جدایی دین از عرصههای اجتماع و سیاست و اقتصاد را تبلیغ و ترویج میکنند.
این در حالی است که(همانطور که در مطالب قبلی مورد و تأیید قرار گرفت) در سیره معصومین (علیهمالسلام) اصول ثابت و معیارهای قطعی و مسلّمی داریم که در هیچ زمان و مکانی قابل تغییر نبوده و نخواهد بود.
پیغمبر هرگز خیانت را در سیاست، اخلاق و تصمیم سازیها و تصمیمگیریها جایز نمیدانست چرا که اساساً زندگی بشر را بر اساس اصول ثابت اخلاقی میدانست.
آیا اصول در جنگ تغییر می کند؟
پیغمبر اسلام حتی در جنگهای با دشمنان نیز اصول اخلاقی را محترم میدانست. «پیغمبر اکرم در وصایای خودشان همیشه توصیه میکردند – که وقتی دشمن افتاده و مجروح است و مثلاً دیگر دستی ندارد، تا با تو بجنگد، به او کاری نداشته باشید. به کودکانشان کاری نداشته باشید. آب را بر آنها نبندید. از این کارهایی که امروز خیلی معمول است – مثل استفاده از گازهای سمی – نکنید. ... کفار قریش حدود بیست سال با پیغمبر جنگیده بودند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. عموی پیغمبر را همینها کشتند، عزیزان پیغمبر را اینها کشتند، در دوره مکه چقدر پیغمبر و اصحاب و عزیزان او را زجر دادند! دندان و پیشانی پیغمبر را همینها شکستند، و دیگر کاری نبود که نکنند. ولی آن اواخر، دوره فتح مکه میرسد. سوره مائده آخرین سورهای که بر پیغمبر نازل شده، بقایایی از دشمن باقی مانده، ولی دیگر قدرت دست مسلمین است. در این سوره میفرماید: ای اهل ایمان! ما میدانیم دلهای شما از اینها پر از عقده و ناراحتی است، از اینها شما خیلی ناراحتی و رنج دیدید، ولی مبادا آن ناراحتیها سبب بشود که حتّی درباره این دشمنها از حد عدالت خارج بشوید.(نقل به مضمون)
این اصل مطلق است یا نسبی؟ آیا میشود گفت که از حد تجاوز کردن در یک مواردی جایز است؟ خیر، از حد تجاوز کردن در هیچ موردی جایز نیست.» (همان، ص 96)
سادگی در زندگی اصلی ثابت است
«یکی دیگر از اصولی که از یک نظر مطلق است اگرچه از یک نظر باید گفت نسبی است، اصل سادگی در زندگی است. انتخاب سادگی در زندگی برای پیغمبر اکرم یک اصل بود... پیغمبر اکرم در زندگی، در خوراک، در پوشاک، در مسکن و در معاشرت و برخورد با افراد روشش سادگی بود، در تمام خصوصیات از این اصل استفاده می کرد.» (همان،ص 101)
علی(علیهالسلام) در این باره (سادگی رسول خدا) میگوید: «خدا از این جور تشریفات و تشکیلات و دبدبهها و طنطنهها هرگز به پیغمبرش نمیدهد، این جور نیروها که واهمه مردم را تحت تأثیر قرار بدهد خدا به پیغمبران نمیدهد و پیغمبران هم از این روش [استفاده از حلال و جبروت و تشریفات] پیروی نمیکنند.» (همان، ص 107)
ندارم و بی نیازم
«کسی را شما میبینید که با "داشتن" که چی دارم و چی دارم میخواهد چشمها را پر بکند، یک کسی با «ندارم ولی بی نیازم و اعتنا ندارم" چشمها را پر میکند. علی(علیهالسلام) میگوید پیغمبران هم چشمها را پر میکردند ولی «ندارم و بی نیازم» نه با این که این باغ را دارم، این خانه را دارم...، این قدر نوکر نوکر پشت سر من حرکت میکند، این جلال و جبروت و برو و بیا را دارم... در نهایت سادگی، ولی همان سادگی، آن حلال و جبروتها و حشمتها را خرد میکرد.»(همان، ص 108)
بشکل حلقه مینشینم
«علی(علیه السلام) میگوید پیغمبران در زیّ قناعت و سادگی بودند و این سیاستشان بود. سیاست الهی آنها هم دلها را پر میکردند ولی نه با جلال و دبدبههای ظاهری بلکه با جلال معنوی که توأم با سادگیها بود.»(همان، ص 108) ... رسول گرامی اسلام "محال بود اجازه بدهد خودش سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده [با او حرکت کند] در مجلسی که مینشست میگفت [به شکل] حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما میشوید جزء جلال و دبدبهی من، و من چنین چیزی را نمیخواهم. پیغمبر تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد، مخصوصاً از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم میدانست.»(همان، ص 110)
علی(علیهالسلام) هم چنین بود. «در زمان خلافتش، در نهایت درجه این اصل را رعایت میکند... هرگز اسلام به او [رهبر اسلامی] اجازه نمیدهد که برای خودش جلال و جبروت قائل بشود.» اصلاً جلال و جبروتش در همان معنویتش است، در همان قناعتش است. در روحش است نه در جسمش و نه در تشکیلات ظاهریش.» (همان، ص 111)
دستبند نقره فاطمه(علیهاالسلام)
رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) «یک روز وارد خانه فاطمه(علیهاالسلام) میشود، میبیند فاطمه دستبندی از نقره به دست دارد و یک پرده الوان آویخته است. با آن علاقه مفرطی که به حضرت زهرا دارد، بدون این که حرفی بزند برمیگردد. حضرت زهرا احساس میکند که پدرش این مقدار را هم برای او نمیپسندد. تا پیغمبر برمیگردد فوراً آن دستبند نقره را از دستش بیرون میکند، آن پرده الوان را هم میکَند و همراه کسی میفرستند خدمت رسول اکرم، یا رسول الله دخترتان فرستاده است و عرض میکند این را به هر مصرف خیری که میدانید برسانید. آن وقت است که چهره پیغمبر میشکفد و جملهای از این قبیل میفرماید: ای پدرش به قربانش.»
سید صالح زاهدی، گروه دین و اندیشه تبیان