شكست نياز

آتشي بود و فسرد
رشته اي بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادوئي اندوه شكست

آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخه بي برگي
ليك ديدم كه تو به چهره اميدم
خنده مرگي

وه چه شيرينست
بر سر گور تو اي عشق نيازآلود
پاي كوبيدن
وه چه شيرينست
از تو اي بوسه سوزنده مرگ آور
چشم پوشيدن

وه چه شيرينست
از تو بگسستن و با غير تو پيوستن
در بروي غم دل بستن
كه بهشت اينجاست
بخدا سايه ابر و لب كشت اينجاست

تو همان به كه نينديشي
بمن و درد روانسوزم
كه من از درد نياسايم
كه من از شعله نيفروزم