ناپلئون
باورکردنش کمی سخت است اما روزگاری ناپلئون عقیده داشت که اروپا باید متحد باشد، او یک مرد عادی نبود که با فرمانروایی بر کشور خود خشنود شود. به همین دلیل فرمانروایی فرانسه تنها قسمت کوچکی از آرزوهای او بود و همواره در خیال خود حکومت بر بخش بزرگتری از اروپا را می پروراند و جالب آن است که تاحدی هم به آروزهای خود رسید. در این رابطه در قسمتی از کتاب سرگذشت تمدن می خوانیم :
او جنگ ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت تا اینکه در سال 1811 تمام قاره اروپا و بخشی از روسیه باختر و اتریش تقریبا" زیر سلطه او بودند. وی می گفت : "اگر قدرت عظیم سرنوشت مرا چنان پیش می راند که دیکتاتور سراسر جهان شوم چگونه من می توانستم ازاین رویداد جلوگیری کنم؟ ... من هنوز رسالت خود را به انجام نرساندم و خود بر آنم که هر چه را آغاز کرده ام به پایان برسانم. ما به یک قانون نامه، یک دادگاه و یک پول رایج و یکنواخت برای سراسر اروپا نیاز داریم و در سراسر این قاره باید مقیاس وزن و اندازه همگانی شود".
"در همه خطه اروپا قانون یکسانی باید به کار بسته شود. من همه این ملت ها را به هم خواهم آمیخت ... این تنها چیزی است که مرا خشنود می کند".
او معتقد بود که دولتهای اروپایی نباید پرقدرت باشند بلکه باید با قدرت کم زیر نظر یک دولت مقتدر تشکیل یک امپراطوری اروپایی را دهند. او سعی داشت تا با تشکیل یک دولت مقتدر و متحد در اروپا یک سازمان و حقوق یگانه را به سراسر اروپا حاکم کند. به همین دلیل سعی داشت قوانین حاکم بر فرانسه را بر تمامی کشورهایی که به زیر سلطه خود در می آورد حاکم کند.