نخستين‌ نوگرايان‌ اسلامي‌ هند
2-1- نخستين‌ متجدّد مهم‌ در تاريخ‌ هند اسلامي‌ سيد احمدخان‌ بهادري‌ بود. او در 1232/1817 در دهلي‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود و با تعليم‌ و تربيت‌ محافظه‌ كارانه‌ي‌ ديني‌ مسلمانان‌ مرفّه‌ آن‌ ديار بار آمد و رسايل‌ كلامي‌ و تاريخي‌ چندي‌ نوشت‌ كه‌ در آنها آثار هواداري‌ از وهّابيان‌ سنّت‌گرا هويدا بود. وي‌ پس‌ از شورش‌ معروف‌ 1273/1857 در جهت‌ تقريب‌ مسلمانان‌ و انگليسيان‌ فعّالانه‌ دست‌ به‌ كار شد و مذهبي‌ التقاطي‌ از اسلام‌ پديد آورد كه‌ در اساس‌ با مسيحيت‌ تفاوتي‌ نداشت‌. در نزد او، شباهت‌ ذاتي‌ اين‌ دو دين‌ به‌ يك‌ اخلاق‌ طبيعي‌ قابل‌ تحويل‌ بود كه‌ عنصر مافوق‌ طبيعي‌ از آن‌ زدوده‌ شده‌ باشد و اين‌ چنان‌ كه‌ قبلاً ديديم‌، انگيزه‌ي‌ سيدجمال‌الدين‌ براي‌ نوشتن‌ كتاب‌ نيچريه‌ بود. شور و اشتياق‌ سيد احمد خان‌ به‌ فرهنگ‌ غربي‌ (انگليسي‌)، پس‌ از ديدار كوتاهي‌ از انگلستان‌ در 1287/1870 به‌ نهايت‌ افراط‌ رسيد؛ او در مراجعت‌ به‌ هند انتشار مجلّه‌اي‌ به‌ زمان‌ اردو، به‌ نام‌ تهذيب‌ الاخلاق‌ را آغاز كرد و تفسيري‌ نيز به‌ زبان‌ اردو به‌ قرآن‌ مجيد نوشت‌ كه‌ مشحون‌ از تعابير متجدّد و عقلي‌ گرا بود. او در 1292/1875 كالج‌ اسلامي‌ انگليسي‌-شرقي‌ را تأسيس‌ كرد كه‌ بعدها به‌ دانشگاه‌ عليگر تبديل‌ شد.

از نظر سيداحمدخان‌، محك‌ حقّانيت‌ تعاليم‌ ديني‌ انطباق‌ آنها با معيارهاي‌ عقل‌ طبيعي‌ است‌. لذا، در تأويل‌ خود از قرآن‌، معجزات‌ را به‌ شيوه‌اي‌ تأويل‌ مي‌كند كه‌ با آن‌ معيارها منطبق‌ باشند، و به‌ عبارتي‌ آنها را به‌ طرزي‌ طبيعي‌ گرايانه‌ تأويل‌ مي‌كند. ديگر منابع‌ اعتقاد يا عمل‌ ديني‌، يعني‌ سنّت‌ و اجماع‌ نيز ردّ مي‌شوند و نصّ قرآن‌، به‌ ويژه‌ سوره‌هاي‌ مكّي‌ اساس‌ اخلاق‌ و معنويت‌ منطبق‌ با عقل‌ و طبيعت‌ (از همين‌ رو نام‌ نيچري‌ ] يعني‌، طبيعت‌ گرا [ به‌ اين‌ جنش‌ داده‌ شد) قرار مي‌گيرند. از نظر او، هر اعتقاد و عملي‌ كه‌ با اين‌ اخلاق‌ ناسازگار به‌ نظر آيد، مانند جهاد و بردگي‌ و انقياد زنان‌، مردود است‌.
ليبراليسم‌ سيد احمدخان‌ در هند مناديان‌ ديگري‌ نيز داشت‌. از اين‌ ميان‌، شايد سيداميرعلي‌ (متوفّي‌ 1306 ش‌/1928) در اثناي‌ سه‌ دهه‌ي‌ متعاقب‌ درگذشت‌ سيد احمدخان‌ بيش‌ از ديگران‌ شايان‌ توجّه‌ باشد. سيد اميرعلي‌ اساساً با نظرات‌ ليبرالي‌ سيداحمدخان‌ همسويي‌ داشت‌، اما در دفاع‌ از اسلام‌ نيز قدمي‌ پيش‌ تر رفت‌. او بر تكريم‌ و احترام‌ پيامبر(ص‌)، كه‌ اسوه‌ي‌ فضيلت‌ اخلاقي‌ و روحاني‌ است‌، بسي‌ بيشتر تأكيد كرد. سيداميرعلي‌ در عوض‌ نشان‌ دادن‌ سازگاري‌ اسلام‌ و ليبراليسم‌ متجدّد، استدلال‌ مي‌كند كه‌ روح‌ ] تعاليم‌ [ اسلام‌ به‌ همان‌ انديشه‌هايي‌ تحول‌ پذير است‌ كه‌ هسته‌ي‌ اصلي‌ ليبراليسم‌ را تشكيل‌ مي‌دهد. او همچون‌ بسياري‌ ديگر از روشنفكران‌ مسلمان‌، مانند رشيدرضا، تازه‌ شمردن‌ ليبراليسم‌ جديد را توهّم‌ خوانده‌ و ادّعا كرده‌ است‌ كه‌ جهان‌ مسيحي‌ غرب‌ و علم‌ غربي‌ اساس‌ مستحكمي‌ در تعاليم‌ اسلامي‌ دارند.

سيداميرعلي‌ ، چنان‌ كه‌ مي‌توان‌ حدس‌ زد، از سيد احمدخان‌ شمّ تاريخي‌ نافذتري‌ دارد و فهمش‌ از ساحت‌ تاريخي‌ اسلام‌ در مقام‌ دين‌ سخت‌تر است‌. مثال‌ بارز اين‌ امر در اشارات‌ وسيع‌ او به‌ تاريخ‌ ادبيات‌ و فلسفه‌ و علم‌ اسلامي‌ و نيز كتاب‌ مشهورش‌ به‌ نام‌ تاريخ‌ مختصر اعراب‌ (Short History of the saracens) ، كه‌ نخست‌ در 1317/1899 منتشر شد، هويداست‌. البته‌ از روزهاي‌ تاريك‌ تر در تاريخ‌ مسلمانان‌ غفلت‌ نمي‌شود، امّا اينها به‌ طرزي‌ تبيين‌ مي‌شوند كه‌ نتايج‌ طبيعي‌ تباهي‌ يا انحطاطي‌ است‌ كه‌ براي‌ هر فرهنگ‌ به‌ سراشيب‌ زوال‌ افتاده‌اي‌ پيش‌ مي‌آيد. و همان‌گونه‌ كه‌ محمدعبدُه‌ و سيدجمال‌ الدين‌ افغاني‌ نيز استدلال‌ كرده‌اند، در چنين‌ مواردي‌ تقصير را به‌ پاي‌ اسلام‌ نبايد گذاشت‌، بلكه‌ آن‌ را بايد به‌ پاي‌ مسلماناني‌ بگذاريم‌ كه‌ يا دين‌ خود را بد فهميده‌اند يا در اجراي‌ آرمانهاي‌ آن‌ كوتاهي‌ كرده‌اند . با اين‌ همه‌، او هشدار مي‌دهد كه‌ وسواس‌ داشتن‌ به‌ تاريخ‌ نبايد مانع‌ ترقّي‌ و پيشرفت‌ شود، بلكه‌ بايد مهميزي‌ باشد براي‌ قدم‌ گذاشتن‌ در جاده‌ي‌ بي‌انتهاي‌ ترقّي‌ و اين‌ با بهره‌ گرفتن‌ از اجتهادي‌ ممكن‌ است‌ كه‌ از مفاخر صدر نخستين‌ اسلام‌ بود.

سيد اميرعلي‌ نسبت‌ به‌ اديان‌ ديگر، مانند آيين‌ بودا و آيين‌ هندو و مسيحيت‌، كمتر از سيد احمدخان‌ پايبند به‌ تسامح‌ و تساهل‌ بود. ارزيابي‌ او از آيين‌ بودا و آيين‌ هندو به‌ مرز تحقير مي‌رسد و مسيحيت‌، كه‌ گاهي‌ از آن‌ با نظر مساعد سخن‌ مي‌گويد، نيز از خرده‌گيري‌ يا طعن‌ او در امان‌ نيست‌. او در كلّ، همان‌ نظر غيرنقّادانه‌ و كهن‌ اسلامي‌ را تكرار مي‌كند كه‌ بر اساس‌ آن‌ مسيحيت‌ تاريخي‌ كه‌ حضرت‌ محمد(ص‌) در قرن‌ هفتم‌ ميلادي‌ با آن‌ آشنا شد مسيحيتي‌ از هم‌ گسيخته‌ بود كه‌ قرنها نزاع‌ سياسي‌ و اعتقادي‌ آن‌ را فرسوده‌ بود. او موفقيت‌ چشمگير اسلام‌ در قرن‌ هفتم‌ ميلادي‌ را از انحطاط‌ و فساد عامّي‌ مي‌داند كه‌ مسيحيت‌ جهان‌ را بدان‌ آلوده‌ بود و اسلام‌ جهان‌ را از آن‌ پاك‌ كرد. حتي‌ امروز، با وجود تغيير اوضاع‌ و احوال‌ روزگار و محو آن‌ قرنهاي‌ پرتخاصم‌، از نظر او خلوص‌ اسلام‌ به‌ واسطه‌ي‌ برخورداري‌ اين‌ دين‌ از نوعي‌ مصونيت‌ در برابر زوال‌، كه‌ هيچ‌ دين‌ ديگري‌ از آن‌ برخوردار نيست‌، محفوظ‌ مانده‌ است‌. بنابراين‌ تصور او از اسلام‌ تاريخي‌، با وجود دانش‌ وسيعش‌، اساساً رمانتيك‌ است‌.
ليبراليسم‌ رمانتيك‌ سيد اميرعلي‌ يكي‌ از نخستين‌ جلوه‌هاي‌ روح‌ كلّي‌ دفاع‌ از اسلام‌ است‌ كه‌ در محافل‌ روشنفكري‌ اسلام‌ امروز، از هند و پاكستان‌ تا مصر و مراكش‌، نفوذ كرده‌ است‌. او با فصاحت‌ و دانشمنديي‌ بيشتر از بسياري‌ از هم‌ عصران‌ يا اخلافش‌ بر ارزشهاي‌ اخلاقي‌ و روحاني‌ پايداري‌ كه‌ اسلام‌ بر آنها مبتني‌ است‌ تأكيد كرده‌ و معتقد است‌ كه‌ اسلام‌ «دين‌ كردار نيك‌، پندار نيك‌ و گفتار نيك‌ و مبتني‌ بر محبّت‌ خداوند و خيرخواهي‌ جهانيان‌ و تساوي‌ بشر در نزد پروردگار است‌». سخن‌ كوتاه‌، ديني‌ است‌ «در انطباق‌ كامل‌ با گرايشهاي‌ مترقي‌» و عامل‌ پوياي‌ تمدّن‌.