كمك ...
كسي نيست تا نفسي رها كند و اين شمع نيمه جان زندگي ام را خاموش كند ؟
كسي نيست تا معني اضطراب را از جاده هاي لغزنده ي زندگي پاك كند ؟
كسي نيست تا سؤال هايي را جواب دهد كه نمي توان حتي آنها را طرح كرد ؟
كسي نيست تا پيدايش مجهول نياز و تاثير بالقوه اش در بشر را معني كند ؟
كمك ...
كمك ...
پس درب آخرت كجاست ؟
نه بوي خوش بهشت مي آيد نه صداي سازش با جهنم !
پس درب آخرت كجاست ؟
آهاي كسي نيست تا نفسي رها كند و اين شمع نيمه جان زندگي ام را خاموش كند؟
من جاودانگي را نمي خواهم... !!!