در پايان اين نکته‌ي مهم را هم يادآور شويم که آن دسته از مخالفان نهضت ملي که مدعي مي‌شوند مصدق به اسطوره بدل شده است، اما اين امر را امري ضدتاريخي مي‌نمايانند، اين اشتباه را مرتکب مي‌شوند، يا اين ناآگاهي تاريخي خود را آشکار مي‌سازند، که هيچ کس نمي‌تواند خود را به اسطوره بدل سازد. اسطوره‌ها آفريده‌ي روان نيازمند مردمان به شخصيت‌هايي است که جوابگوي خواست‌هاي تاريخي آنان باشند. تاريخ ايران، و جهان، مملو است از اسطوره‌هاي گوناگون که بنابر نياز هر يک از جوامع به وجود آمده‌اند: کيومرث اولين انسان به روايت زرتشتيان، و اولين پادشاه به روايت شاهنامه‌ي فردوسي؛ کيخسرو، رستم يا سياوش و بابک خرم دين براي دوران سلطه‌ي عرب بر ايرانيان و ...؛ حسين بن علي براي شيعيان؛ قهرمانان افسانه‌هاي يونانيان باستان، و بويژه تِزِه (Thésée)، بنيادگذار افسانه‌اي يونان، براي آنان؛ رومولوس (Romolus) دارنده‌ي افسانه‌اي همين مقام براي روميان باستان؛ موسي ابن عمران، براي قوم يهود؛ کورش بزرگ هم، که با وجود وسعت اطلاعات دقيق تاريخي درباره‌ي زندگي او به اسطوره‌اي تبديل شده است – و نيکولو ماکياولّي (Niccolo Machiavelli) در کتاب‌اش شهريار (Il Principe) خود او را در کنار سه چهره‌ي ديگر: موسي، رومولوس، و تزه (شخصيت هاي اساطير ديني، قومي و ملي) يکي از چهار بنيانگذار جهان باستان مي‌خواند، چيزي از يک اسطوره‌ي بزرگ کم ندارد؛ ويلهم تل براي سوئيسيان (درام ِ شيلر، که در اصل ريشه در يکي از افسانه‌هاي کهن ايراني دارد)؛ کور اوُغلو؛ قهرماني که ترکان و آذري‌ها (از دوران شوروي به بعد) مي‌ستايند د(ر اصل مجموعه‌اي از افسانه‌هاي ترکمن گردآورده توسط محقق لهستاني-روسي به نام الکساندر چودزکوُ [Alexander Chodzko ] است که در کتابي به نام شعرهاي مردمي ايران يافته در ماجراها و بديهه گوئي‌هاي کوراوُغلو15 بسال 1842 در لندن منتشر شد)؛ سيمون بوليوار، چه گوارا و سالوادور آينده در آمريکاي لاتين؛ قهرمان‌هاي تاريخي صربستان – چون ميلوس اوُبليچ، (Miloś Obelič) قاتل سلطان مراد عثماني فاتح صربستان و بوسني؛ چريک‌هاي هايدوک (Haiduk)، که در نبردهاي کوهستاني عليه ترکان عثماني مي‌جنگيدند؛ و بالاخره پرنس مارکوي (Marco) صربستاني، با اين که ساتراپ عثمانيان شد – چون قهرمانان ملي و منجي در افسانه‌ها، ترانه‌ي ميهني، و حماسه‌هاي ملي صربستان سينه به سينه نقل شده، به اسطوره بدل شده‌اند و عزيز داشته مي‌شوند، و امثالهم.

بايد تأکيد ورزيد که اسطوره‌های واقعی ملت‌ها ساخت دستگاه‌های تبليغاتی نيستند، چه، اگر چنين بود، رضاخان می‌بايستی، با آن همه کوشش پنجاه و هفت ساله، به اسطوره‌ای مردمی بدل می‌شد، اما می‌بينيم که نشد. استالين هم که به مدد دستگاه عظيم تبليغاتی‌اش چند دهه‌ای به اسطوره‌ای رسمی بدل شده بود، چندان دوامی نياورد، زيرا اسطوره‌های ساختگی، چون از هيچ نوع حقيقت اجتماعی و روان جامعه نشأت نگرفته‌اند، دير يا زود فرو می‌پاشند.

بنابر اين، اگر مصدق – مردي که حتي درج و انتشار نام او در ميهنش، حتي در لغتنامه‌هاي معتبر و دايرۀ‌المعارف‌ها، به مدت يک ربع قرن بکلي ممنوع بود – اسطوره شده است، به علت منش، شخصيت و زندگي خارق‌العاده‌ي اوست؛ نه! ناشي از «توطئه»ي هوادارانش يا جبهه‌ي ملي ايران. در تاريخ بشر بسياري از افسانه‌ها يا اسطوره‌ها، مانند نمونه‌هايي چون کورش و بابک و ... که در بالا ازآنها ياد شد، از تاريخ واقعي سرچشمه مي‌گيرند؛ يا آن که رويدادها و شخصيت‌هايي واقعي که بخش مهمي از واقعيت‌هاي مربوط به آنها در هاله‌اي از ابهام پوشيده مانده، در نتيجه‌ي انتقال سينه به سينه، به اسطوره يا حتي افسانه بدل مي‌شوند، و غالباً کوشش‌هاي تاريخ‌شناسان براي ارزيابي هرکدام از گروه اخير کمتر به نتيجه مي‌رسد، تا چه رسد به اينک ه آماتورهايي زرخريد با عدم صداقت علمي بجای تاريخ‌شناسان حرفه‌ای به قلب واقعيات تاريخی دست زده، تا مگر، برای اجتناب از روان‌پريشی، التيامی صوری و موقتی ايجاد نمايند، اما در دراز مدت آن واقعيت تاريخی همچنان به صورت کابوس در ريشه و روان آنان ژرف‌تر و جزئی از تشکل شخصيت آنان گرديده، و مانع از آن می‌شود که اين قربانيان کابوس بتوانند خلاصی يابند.

در پايان بايستی يادآور شد که برخی کسان می کوشند از فاجعه ی تاريخی 28 مرداد به سود منافع تنگ نظرانه ی خود سوء استفاده کنند، بويژه اينکه در گفته و نوشته های خود حتی يک بار هم از نهضت ملی کردن نفت و رهبر آن دکتر مصدق نامی نمی برند، اينان بايد يک بار برای هميشه بدانند که کودتای 28 مرداد متوجه رهبری مصدق بود و نام مصدق را نمی توان از تاريخچه ی کودتای 28 مرداد جدا کرد، بويژه آنکه آيت الله خمينی بعدی در زمان کودتا از حاميان کاشانی و فدائيان اسلام، متحدان دربار، و، دست کم از نظر فکری، همپای آنان بود؛ لذا،کسی که هنوز .............. را مراد و مرشد خود می داند نمی تواند در عين زدودن نام مصدق از تاريخ نهضت ملی از احساسات عميق مردم ايران نسبت به فاجعه ی 28 مرداد بهره برداری کند. اگر کسی چنين کند، مسلماً، از نظر تاريخی، روانشناسی مردم ايران و جايگاه مصدق را در وجدان آگاه تاريخی آنان و ضمير ناخودآگاه جامعه ی ايران نمی شناسد و ناپختگی و تنگ نظری خود را بر ملا می سازد. چنين کسی نمی تواند، صرفنظر از ايرادات ديگری که به وی وارد می آيد، مدعی رهبری اپوزيسيون رژيم کنونی هم باشد. مبارزات مردم ايران با نام مصدق چون سرمشق درايت و پاکيزکی سياسی عجين شده است. هرکسی بکوشد، نام مصدق را از تاريخ مبارزات مردم ايران بزدايد همچون آنان با پوزه به حضيض ذلت و خواری سياسی درخواهد غلتيد.