«تحولات در حوزه انرژي و جايگاه ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم حميد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛1-انرژي به عنوان يکي از مهمترين چالشهاي جهان معاصر از درجه اهميت رو به افزايشي در معادلات اقتصادي و سياسي برخوردار است بسياري کماکان بر اين باورند که علت اصلي مناقشات يکصد ساله گذشته ناشي از پيدايش اين ماده حياتي در جهان و ورود آن به معادلات سياسي و رقابتهاي پايان ناپذير قدرتها براي تسلط بر مناطق و کشورهاي داراي اين دردسر بزرگ است. با گذشت زمان نه تنها از درجه اهميت انرژي در ساختار روابط بين الملل و نوع رفتارهاي سياسي کشورهاي بزرگ با يکديگر از يک سو و صاحبان ذخاير انرژي از سوي ديگر کاسته نشده است بلکه هر روز بر ميزان پيچيده گي و افزايش درجه ريسک و نزاع براي تسلط بر اين منابع افزوده شده است. در اين ميان و به دنبال بي ثباتي و آثار و تبعات افزايش قيمت نفت بر کشورهاي صنعتي توجه به گاز از هر زمان ديگري بيشتر شده است. به همين دليل تغيير استراتژيک در نگاه به انرژي از رويکردها و تلاشها و رقابتهاي آغاز شده در حوزه گاز کاملا مشهود است.
2-با آغاز دهه 80 شمسي و آغاز پيدايش زاويه در روابط جمهوري آذربايجان و ايران، طرح خط لوله انتقال نفت حوزه خزر به آبهاي آزاد در بندر جيحان ترکيه مطرح گرديد. تلاشهاي فراواني براي حضور ايران در کنسرسيوم خط لوله باکو -تفليس -جيحان انجام گرفت اما به دلايل گوناگون که هيچگاه بطور دقيق نه از سوي کارشناسان منطقه اي و نه مسئولان وقت و نه از سوي رسانه ها مورد توجه قرار نگرفت ايران از جمع کنسرسيوم مذکور کنار گذاشته شد و به اين ترتيب قرارداد انتقال نفت ميان کنسرسيومي از شرکت هاي غربي با محوريت بريتيش پتروليوم و روسيه به همراه شرکت نفت آذربايجان آغاز شد و امروز بيش از يک ميليون بشکه نفت بطور روزانه از اين خط لوله صادر مي شود اين ماجرا به يک تنش مبنايي در روابط ايران و آذربايجان تبديل شد که کماکان بر روابط دو کشور سايه افکنده است. بايد در نظر داشت که عوامل متنوع و متعددي در پيدايش اين شرايط نقش داشته اند که در کمال نا باوري نه تنها انعکاسي در داخل کشور نداشته و فضايي براي تلاش در جهت استيفا و احقاق حقوق ملي در مناطق شمالي شکل نگرفت. بلکه در برابر تحولات خطرناکي که در نزديکترين نقاط جغرافيايي به حريم امنيت ملي ايران رخ مي نمود حرکتي انجام نشد و سياست روشني به کار نرفت.
3-پس از پيدايش بحران در اقتصاد جهاني که در پي يک دوره جهش غيرعادي بهاي انرژي در جهان به اوج رسيده و سپس به يک رکود کم سابقه مبدل شده بود، توجه به گاز به عنوان انرژي جايگزين در برابر نفت مورد توجه مصرف کنندگان عمده انرژي در جهان قرار گرفت. با افزايش نياز به گاز دو اتفاق مهم قابل پيش بيني است.
الف) در ابعاد اقتصادي از ميزان وابستگي به نفت کاسته مي شود. اين امر در روند کنترل بحرانهاي مالي و اقتصادي کشورهاي غربي اثر مثبت مي گذارد چرا که نفت همانند ديگر نقاط جهان يکي از شاخصهاي اصلي تعيين سطح بحران در اقتصاد هاي ملي است.
ب) در ابعاد سياسي بعنوان يک ابزار مهم از طريق خارج ساختن تسلط روسها بر تامين منابع گازي اروپا عمل مي کند، قطع ارسال گاز به اروپا از سوي روسيه به دليل اختلاف با اوکراين، بحران انرژي در اروپا را به يک تهديد جدي مبدل ساخت. از سوي ديگر تغيير مسير تامين انرژي اروپا بويژه خطر تبديل سرزمينهاي خارج نزديک روسيه در آذربايجان و ترکمنستان به کانونهاي منفصل سياسي که روسها به شدت نسبت به آن حساس هستند را جدي مي کند. اين دو کشور در طرحهاي آتي بعنوان تامين کنندگان اصلي گاز اروپا ايفاي نقش خواهند کرد.
در صورت بروز چنين تحولاتي تهديد به درون حوزه امنيت ملي روسيه منتقل خواهد شد حوزه اي که روسها در جنگ تابستان گذشته با گرجستان نشان دادند که چقدر نسبت به آن حساسند. اما به رغم اين حساسيت روسها در تلاش هستند تا در برابر هجوم ناتو به شرق مقاومت کنند اما با تحولاتي که به سرعت در حال شکل گيري و وقوع است چاره اي نخواهند داشت جز اينکه به نوعي موازنه مثبت و تقسيم منافع با غرب تن دهند امضاي قرارداد نهايي پروژه ناباکو در ترکيه که روسها آنرا تهديدي عليه منافع خود معرفي مي کردند از درجه اهميت خط لوله گاز روسيه - اکراين-اروپا مي کاهد.
پيش از آن روسها تلاش کردند تا طرح انتقال گاز از طريق شمال خزر (قزاقستان، شمال قفقاز-درياي سياه) اين طرح را جايگزين ناباکو سازند اما با امضاي پروژه ناباکو و نهايي شدن آن در ترکيه روسها در چرخشي آشکار با ترکيه براي اجراي طرح ساوت استريم توافق کردند و تنها چند روز پس از امضاي پروژه ناباکو، ساوت استريم امضا شد تا ترکيه که پيش از اين ميزبان انعقاد قرارداد خط لوله صلح که انتقال دهنده گاز ايران به شبکه قاره هند است به عنوان محور بزرگترين عمليات انتقال انرژي (نفت و گاز) به غرب مطرح شود. روسها اين بار نيز مانند خط نفتي باکو-تفليس-جيحان با سهم خواهي و دستيابي به حداقل ها نقش و جايگاه و سهم ايران در اين معادلات را ناديده گرفتند.
4-و اما علاوه بر دو اتفاق مهم ناشي از تغيير استراتژي انرژي در سطح جهان اتفاق سومي نيز در حال وقوع است. در اين بين ايران به عنوان دومين دارنده ذخاير گازي جهان در طراحي هاي جديد به حاشيه پرتاب شده است. اکنون چند سوال جدي مطرح است:
در طراحي ها و سياسگزاري هاي جديد انرژي در جهان نقش و جايگاه ايران کجاست؟
رويکرد و سياست ايران نسبت به تحولات جاري در حوزه انرژي چيست؟
موضع ايران در قبال تبديل حوزه قفقاز و ترکيه براي انتقال گاز و انرژي مورد نياز غرب چيست؟
آيا ما به رغم پيوندهايي که با تحولات امنيتي-سياسي و اقتصادي در قفقاز و ترکيه داريم همچنان مانند سالهاي گذشته تماشاگر خاموش حوادثي خواهيم بود که آثار و تبعات آن مدتها است متوجه منافع ملي ما شده است؟
و بالاخره با تحولاتي که در سطح جهان رخ داده است استراتژي ايران براي حضور در عرصه رقابت بويژه در حوزه گاز چيست؟ آنچه که از پروژه ها و تحرکات جاري آشکار شده اين است که در طراحي انجام شده تلاش جدي براي انزواي ايران در جريان است حذف ايران از معادلات و استراتژي غرب در حوزه انرژي آشکار است. بنابراين تحرک همه جانبه براي احياي منافع ايران در اين حوزه لازم است ترديدي نيست که کشور نيازمند بازنگري در حوزه سياستهاي مربوط به انرژي و نوسازي آن بر مبناي اقتضائات زمان و ضرورتهاي ملي و جهاني است. اما مهمتر از آن تغيير و دگرگوني اساسي در تحرکات حوزه سياست خارجي است.
شرايط و الزامات پيش آمده نياز کشور به طراحي مجدد و بازنگري جدي نسبت به برنامه هاي سياست خارجي را آشکار مي کند. بنابراين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در ابعاد گوناگون نيازمند خانه تکاني است. ديپلماسي خارجي محتاج عناصري مسلط به سياست خارجي و مدير و فرصت شناس است. اين مهم يک ضرورت استراتژيک است و کوتاهي در آن آسيبهاي تاريخي را در پي دارد.