ريشه شناسى جريان هاى سياسى كوفى
در نيمه نخست قرن اول هجرى/هفتم ميلادى(1)

مارتين هيندز
ترجمه: دكتر محمدعلى رنجبر(*)
شناخت چگونگى بنيان شهر كوفه و روند تحول ساختار جمعيتى آن, از تإسيس در سال هفده هجرى قمرى تا ايام حكومت امام على(ع), نقش بنيادى در تبيين و معرفى جناح هاى سياسى در نيمه سده هفتم ميلادى/قرن اول هجرى دارد.
اين جناح ها در حوادث منجر به قتل خليفه سوم, و موضع گيرىهاى ايام حكومت امام على(ع) نقش اساسى ايفا كردند. به گمان نويسنده, خاستگاه اجتماعى ـ اعتقادى هسته مركزى نيروهايى كه قيام سال 35 هجرى را رهبرى كردند و سپس در طول حكومت امام على(ع) در موضوع حكميت و انشعاب نهروان از مواضع متفاوت روياروى شدند, در روند مطالعه جامعه كوفه به دست مىآيد. بازشناسى اوضاع برآمدن و شكل گيرى اين جناح ها و تبيين موضع گيرىهاى آن ها موضوع اين مقاله است.

واژه هاى كليدى: كوفه, شيعه, خوارج, قاريان, اشراف قبايل, شام, عراق.
دوران خلفاى راشدين با مسايل فراوانى همراه است كه تنها با اسناد و مطالبى كه اغلب نارسا به نظر مى رسند, قابل پژوهش است. در اين ميان بغرنج ترين مسايل در پيوند با نقش كوفه و پيدايش جناح هاى سياسى است كه در برگيرنده هر دو جناح خلفاى متقدم اموى و مخالفان خلفا, همچون ابن زبير ـ كه كمى بعد درگير شد ـ خوارج, شيعه, و اشراف قبايل است. در اين مقاله, نگرش ها در راستاى ترسيم تصويرى فراگير از نتايجى است كه از يك بررسى مفصل تر درباره شكل گيرى جناح هاى سياسى به دست آمده است.(2) اين نتايج بر اساس مدارك موجود در متقدم ترين منابع تاريخى اسلامى در دسترس, بنا شده است, كه برجسته ترين آنها بلاذرى, طبرى, ابن سعد, ابن اعثم كوفى, خليفه بن خياط و نصر بن مزاحم منقرى است.(3)
از سال هاى 34 ق. / 5 ـ 654 م. تا 40 ق. / 1 ـ 660 م. در عربستان, مصر و هلال خصيب, دوران بحران ها بود. اين بحران ها با بروز اختلاف در حكومت عثمان آغاز شده و به قتل او انجاميد و با پيكارهاى ميان على(ع) و معاويه ادامه يافته, با قتل على(ع) پايان گرفت.
از زمان شهادت على(ع) مى توانيم سه جناح سياسى عمده را در كوفه مشاهده كنيم كه بررسى موقعيت متقدم آن ها, در اين مقاله, مورد نظر است:
الف) خوارج; از زمان رويارويى هاى صفين به اين نام ناميده شدند و مخالفت شان را هم در زمان على(ع) و پس از آن بى درنگ آشكار كردند.
ب) شيعه; اساسا حاميان على(ع) بودند و پس از آن نيز در جرگه جنبش هاى مخالف حاكميت قرار گرفتند.
پ) رهبران قبيله اى ; معمولا ((اشراف القبيله)) ناميده مى شدند. اينان در ساختار قدرت رسمى عراق در آغاز دوران اموى واسطه حاكميت بنى اميه و جمعيت قبيله اى بودند.
در عراق, نظام حكومتى از زمان معاويه و ((زياد)) تا روزگار ((حجاج)) بر بنياد سازمان قبيله اى استوار بود و در آن سازمان, پشتيبانى رهبران قبيله از حكومت و حمايت متقابل حكومت از آن ها در نظر گرفته مى شد. در اين برهه ساختار اساسى بر بنياد نظام قبيله اى پيش از اسلام بود.(4) با اين حال, بايسته است وضع جديد حكومت مركزى و ويژگى نظامى دو شهر كوفه و بصره را در نظر داشت. در اين دو شهر, مردان پيكارگر (مقاتل) در گروه هاى قبيله اى سازماندهى شده بودند كه به نوبه خود ((ارباع)) و ((اخماس)) كوفه و بصره را تشكيل داده بودند. هر گروه قبيله اى از طوايف تشكيل شده بود و واحدهاى موسوم به ((عرافات)) جزء كوچك تر طوايف بودند. اشراف القبايل در عراق مستقر بودند و حكومت مركزى, خواه امويان يا زبيريان, بر آن ها و از طريق آن ها بر ديگر ساكنان عراق فرمان مى راندند. اين شيوه اداره تنها با انتصاب حجاج و ورود مقدمه نيروهاى شامى به عراق و شورش برجسته ترين اشراف قبايل, يعنى عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس كندى, تغيير كرد.
خوارج و شيعه در آغازين سال هاى دوران اموى چگونه بودند؟ نتيجه اصلى كه اين مقاله مى جويد اين نكته است كه مخالفت خوارج و شيعه در آن زمان به ميزان زيادى در رويارويى مستقيم با قدرت مركزى نبود, بلكه در رويارويى با سران قبايل بود كه قدرت مركزى از طريق آن ها اعمال مى شد. تفاوت ميان مخالفت اين دو گروه, در آن مرحله اين بود كه اساسا خوارج انفعالى(5) عمل مى كردند و شيعه انقلابى.(6) اما در يك مورد اتحاد نظر داشتند كه هر دو گروه حامى نوعى نظام اجتماعى اسلامى بودند كه در آن نظام, رهبرى قبيله اى از نوع سنتى جايى نداشت اما ديدگاه آن ها در مورد نوع شكلى كه نظام اجتماعى اسلامى بايد به خود مى گرفت, متفاوت بود; خوارج به عقب به نا انسجامى(7) روزگار عمر مى نگريستند و شيعه سياست مساوات طلبانه على(ع) آرمان شان بود و بر نظريه عصمت امام تكيه داشتند. مراحل شكل گيرى هر دو گروه (شيعه و خوارج) در پيوند با مخالفت شان با نظم قبيله اى موجود بود. در مورد خوارج بايسته است به اين نكته توجه شود كه واژه ((خارجى)) به عنوان كسى كه خروج مى كند و براى خود ((شرف)) كسب مى كند بىآن كه اين شرف دوامى داشته باشد, تعريف شده است. (8) در مفهوم سنت قبيله اى, كسى صاحب ((شرف)) بود كه خاندان او سه نسل متوالى رهبرى را در اختيار داشته اند و او اينك چهارمين آن ها باشد و در اين مرحله قبيله در تبعيت او باشد.(9)
در اين راستا, به سادگى خوارج در جرگه كسانى قرار مى گيرند كه مدعى ((شرف)) بودند اما طبق معيارهاى سنتى از ((شرف)) قبيله اى بهره مند نبودند. خوارج در واقع مدعى شرف ((اسلامى)) بودند و امتيازاتى را در نظر داشتند كه در زمان عمر به ((نخستين مهاجران))(10) عراقى دادند. در دفاع از اين گونه امتيازات بود كه آن ها با حكومت كه از حمايت رهبران قبيله اى برخوردار بود تصادم داشتند.

شيعه در دوران متقدم اموى شامل:

الف) برخى از ((نخستين مهاجران)) به كوفه مى شد كه از هواداران على(ع) بودند اما متعاقبا نقشى در حكومتى با سازمان قبيله اى نداشتند. از اين جمله, حجر بن عدى كندى است كه كاملا تحت الشعاع اقتدار محمد بن اشعث كندى بود.
ب) بيشترين ((مهاجران جديد))(11) از قبايل, كه تا زمان على(ع) و پس از آن به كوفه نيامده بودند. اينان به اميد بهبودى وضع شان در برابر قدرت رهبرى قبيله اى مسلط ايستادگى مى كردند. برخى از گروه هاى كندى, حمدانى و بجلى كه در آغاز به عنوان پرشورترين حاميان على(ع) ظاهر شدند, بعدا حمايت خود را از حجر بن عدى, حسين بن على(ع) و مختار بن ابى عبيد نشان دادند. گزارش مفصل و تقريبا مرحله به مرحله پيروزى مختار بر رهبران قبايل را ابومخنف آورده است.(12) طبق آن, به روشنى تمام مشخص است كه حاميان كوفى مختار از جبانه قبيله اى بودند, در حالى كه رهبران قبايل در نقاط مناسب كوفه مى زيستند. گرچه در اين زمان جبانه(13) در مرحله اى عقب مانده تر از رشد شهر كوفه قرار داشته است ; به سبب وجود گورستان يا فضاهاى باز كه براى چراندن يا آشاميدن حيوانات استفاده مى شد اما روشن است تا آن مرحله آن ها همچون بيشتر مردم در كوفه ساكن شده بودند. در واقع جبانه تنها مكانى بود كه در طى بيست و اندى سال گذشته مهاجران جديد مى توانستند در آن سكونت گزينند. به هنگام شورش مختار, رهبران قبيله اى عقب نشينى كردند و در يك حركت ناموفق كوشيدند كنترل جبانه مربوط به خودشان را در اختيار گيرند, آن گونه كه ابومخنف با دقت محل جنگ خيابان هاى خروجى (افواه سكك) را نشان داده است, سپس در صدد بر آمدند از ورود شيعيان به كوفه ((قديمى))(14) مانع شوند.(15) اما با ورود شيعيان به كوفه ((قديمى)) رهبران قبيله اى در ارگ محاصره شدند. اين پيروزى كوتاه مدت, يكى از خيزش هاى مردم قبيله بر رهبرى مسلط قبيله اى بود. پيشگويى مختار در خور توجه است كه نويد فروپاشى رهبرى قبيله اى مسلط و توزيع مجدد ثروت را داده بود.(16)
در اوايل دوره اموى, نظم اجتماعى كوفه و ديگر شهرها اساسا نظامى قبيله اى و طايفه اى بود, تا آن جا كه تمايزش با نظام پيش از اسلام تنها در وجود قدرت مركزى و تنظيمات و سازماندهى نظامى شهر ديده مى شد كه موجب همبستگى جديدى شده بود. معاويه اين نظم قبيله اى را به مثابه طرح اساسى ساختار قدرت اموى پروراند. با پيدايش اين نظام, تلاش ناپايدارى كه در دوره خلفاى راشدين در راستاى بنيان نوع ديگرى از نظام اجتماعى آغاز شده بود, به پايان رسيد. با اين توضيحات, اكنون به گذشته باز مى گرديم و با برخى نظريات كلى درباره خلافت عمر, مطلب را پى مى گيريم.
اين موضوع روشن است كه هدف سياسى برجسته وى حراست از تفوق مدنى ها بود كه از زمان محمد(ص) آغاز شد. ابوبكر نيز در راستاى رويارويى با تهديدات رهبران ((رده)), آن را حفظ كرد. عمر در راه نيل به اين هدف, رهبرى و ديگر اختيارات را به كسانى واگذار كرد كه وفادار به اين هدف بودند و منافع شان در حفظ تفوق مدنى ها بود. از اين رو در خلافت عمر, نقش هاى مهم و حساس را صحابه, انصار و ديگر صاحبان ((سابقه)) اسلامى به عهده داشتند. عمر با طرح ((سابقه)) اسلامى به عنوان ملاك اصلى ارزش در نظام تشكيلات و نظارت اجتماعى, در پى فراهم كردن وحدتى فراگير در جامعه بود. وحدتى كه در برگيرنده طرح هاى متغير و متحول از اتحادهاى ناپايدار ميان طوايف و گروه هاى آن نباشد. پى ريزى اين تشكيلات جهت استقرار ((رهبرى اسلامى)) بود; يعنى حاميان تفوق مدنى, طراحان ايدئولوژى يگانه و هماهنگ, و نيروهاى مقابل كسانى كه تمايلات پراكنده سازى[ و گريز از مركز] را داشتند. اشراف در گروه اخير [ نيروهاى خواهان پراكندگى], رهبران پيشين رده بودند, اينان موكدا از قدرت فرمانروايى محروم بودند.(17) هنگامى كه عمر در واپسين ايام خلافتش با لزوم تشكيلات جديد جهت اداره مناطق تازه فتح شده روبه رو شد, اصل ((سابقه)) محور طرحش بود.
در نظام توزيع مواجب كه در 20 ق. / 641 م. وضع شد, سه نوع دسته بندى وجود داشت:
الف) مراتب مختلف مهاجران و انصار كه ساليانه از پنج تا سه هزار درهم دريافت مى كردند.
ب) كسانى كه در عمليات پيش از يرموك و قادسيه شركت داشتند (اهل الايام) و كسانى كه در يرموك و قادسيه حاضر بودند, كه اينان به ترتيب سه تا دو هزار درهم دريافت مى كردند.