گاهی به زندگی نظامی

حكيم ابو محمد الياس بن يوسف بن زكي بن مؤيد موسوم به نظامي گنجوي شاعر و داستانسراي بزرگ ايران واز افتخارات عظيم زبان و ادب فارسي در حوالي سال 530 ه.ق در شهر گنجه از شهرهاي ولايت آذربايجان به دنيا آمد. از زندگي نظامي در كودكي و نوجواني اطلاع چنداني در دست نيست ولي براساس اشعار خود استاد، پدرش يوسف بن زكي مؤيد و مادرش از بزرگان كرد بوده است. ظاهرا نظامي در سالهاي اوليه زندگي خويش به مطالعه عميق علوم و معارف زمان خود پرداخته و ره توشهاي عميق از علومي همچون ادبيات فارسي، زبان و ادبيات عرب،نجوم و هيئت، موسيقي، قرآن، حديث، حكمت و عرفان اندوخته است كه بعدها اين اطلاعات را در لابهلاي اشعارخود به نمايش گذاشته است.(1) نظامي عمر درازي داشت و در طول زندگاني خود سختيها و مصايب فراواني را بهچشم ديد; همسر اول خود را در جواني و دو همسر ديگر را نيز در اواسط عمر از دست داد و غم فراق زنانش را در قالب اشعاري نغز و دلكش متجلي ساخت.(2) تنها پسرش محمد نيز كه نظامي به او عشق ميورزيد و در اشعارش از او فراوان ياد كرده است ظاهرا در جواني روي از پدر برتافت و به پندهاي حكميانه او بياعتنا گشت.(3) دوران زندگي نظامي معاصر بود با سلسلههاي محلي اتابكان آذربايجان و شروانشاهان كه اين حكومتها خود تحت فرمان سلجوقيان بودند. فرمانروايان اين سلسلههاي محلي جملگي حكيم را گرامي ميداشتند و نظامي نيز از برخي از آنان همچون سلطان طغرل ابن ارسلان سلجوقي، اتابك جهان پهلوان ابوجعفر محمدبن ايلدگز و اتابك قزل ارسلان به نيكي ياد كرده است. ولي نظامي از آن دسته شاعراني نبود كه زبان به مداحي شاهان بگشايد و لذا هيچگاه در صدد جلب خاطر حكمرانان برنيامد و آزادگي و بلند همتي خود را به گردن فرود آوردن در پيشگاه امرا و سلاطين ترجيح ميداد.(4) حكيم با وجود علاقه فراوان سلاطين و امرا هيچوقت به دربار آنها پانگذاشت و تنها يك بار به فرمان اتابك قزل ارسلان به تبريز سفر نمود و با استقبال فراوان سلطان مواجه گرديد; با اين حال ارادت شاهان به او تازمان مرگش ادامه داشت و آنان در مواقع لازم هدايايي براي وي ارسال مينمودند. حكيم نظامي گنجوي زندگي سادهاي داشت و تمام عمر خود را در شهر زيبايش گنجه با قناعت و گوشهنشيني سپري نمود. براساس اطلاعات نه چندان كاملي كه از وي در دست است حكيم بيشتر عمر گرانبهاي خود را صرف سرايش شاهكارهاي بزرگش موسوم به خمسه يا پنج گنج ساخت و ظاهرا از طريق صلههايي كه امرا و پادشاهان براي وي ميفرستادند گذران زندگي مينمود. وي با خاقاني قصيده سراي بزرگ زمان خويش همعصر بود و با او رابطه صميمانهاي داشت و در اشعارش در غم سوگ از دست دادن دوست عزيزش ناليده است. حكيم نظامي درسال 614 ه.ق در گنجه درگذشت و در همان شهر به خاك سپرده شد. آرامگاه فعلي وي در جمهوري آذربايجان شهرت جهاني دارد و همه روزه مورد بازديد دهها تن از شخصيتهاي علمي و ادبي منطقه قفقاز قرار ميگيرد. نظامي را دومين شاعر داستان سراي ايران پس از حكيم فردوسي دانستهاند و علاوه بر ان وي در مثنوي داستاني داراي سبك و سياقي خاص خود است كه اين روش بعدها مورد استفاده شعرا و سخنسرايان ديگر همچون امير خسرو دهلوي و جامي قرار گرفته است. حكيم در شاهكار بزرگ خود خمسه سبك متين و نظم شيرين و شعر صاف و روان و سخن آزاد از قيد و بند خود را به نمايش گذاشته و ابيات نغز و بلند او در معاني حكمي و توحيد و نعت لحني خاص و لطافتي بسزا دارد. نظامي در لابهلاي داستانهاي حماسي خود از استخراج معاني اخلاقي و حكمي وپند و اندرز نيز غفلت نورزيده و علاوه بر اينكه جوانان را به راه و رسم آموختن علم و ادب دعوت نموده است خوانندگان خود را به رفتار و گفتار ارجمند و خوي بلند و مردمنوازي جلب كرده است و سست بنيادي دوران و بياساسي زمان را نيز هشدار داده است. از خصوصيات بارز شعر نظامي استفاده از قوه تخيل و تصوير و استعداد وصف در طلوع صبح يا نسيم سحرگاهان و نمايش اختران شب است كه در همه حال زيباييهاي طبيعت را بصورت زنده در پيش چشم خوانندگان به تصوير ميكشد. وي اگرچه گاهي از كلمات و تعبيرات استعاره گونه و لغز مانند و تشبيهات غريب نيز استفاده كرده است ولي بيشتر اشعارش روان و روشن و نغز و لطيف است و در فارسي سرمشق داستانسرايي قرار گرفته است. همانگونه كه اشاره شد شاهكار بزرگ نظامي سرايش پنج مثنوي مشهور به خمسه يا پنج گنج است كه گذشت قرون متمادي نيز نه تنها چيزي از طراوت و زيبايي اين پنج دفتر بزرگ شعر نكاسته بلكه مايه اعتبار و رونق هر چه بيشتر اين حماسهها شده است. منظومه اول وي مخزن الاسرار نام دارد كه در آن شاعر در قالب بيست داستان كوتاه زبان به پند و اندرز مردم و توجه آنان به مسائل عرفاني و اخلاقي گشوده است. نظامي در مخزن الاسرار هنر خود را در پرداختن به انديشههاي خويش در بهترين وجه و در قالب بيست داستان زيبا به نمايش گذاشت و پس از انتشار آن به شهرت عظيمي دست يافت به گونهاي كه فرمانرواي دربند با اهداي كنيزي قيچاقي به نام آفاق هنر حكيم را مورد تحسين قرارداد و اين كنيز كه به همسر اول و فراموش نشدني او بدل گشت بعدها خود دست مايهاي شد براي سرايش منظومه جاوداني خسرو و شيرين دومين حماسه بزرگ حكيم نظامي است كه شاعر آن را در سال 576 ه.ق و در ايام بيقراري و پرتب و تاب پس از مرگ همسر محبوبش آفاق به پايان رساند. نظامي سرايش اين منظومه را به خواهش طغرل دوم سلجوقي از سلاطين عراق آغاز كرد و براي به تصوير كشيدن داستاني عشقي و شورانگيز، حكايت عشاق معروف خسرو پرويز پادشاه خوشگذران ساساني با شيرين شاهزاده خانم زيباي ارمني را برگزيد. حكيم در خسرو و شيرين تمامي هنر خود را در خلق يكي از زيباترين آثار عاشقانه ادب فارسي به كار برده و در آميزهاي از تاريخ و افسانه به ترسيم شخصيتهاي مورد نظر خود خسرو و شيرين و فرهاد پرداخته است. وي شيرين را كه در واقع همان آفاق(زن محبوب نظامي) است زني زيبا، ثابت قدم، قوي، وفادار و شجاع توصيف نموده و در مقابل خسرو را مردي مردد و بيتصميم و هوسران دانسته است. عشق شيرين توأم با درخششي از پاكي و صفا است ولي احساسات خسرو از نفسپرستي بر ميخيزد و در اين ميان فرهاد به مثابه عاشقي نجيب و بزرگوار كه خود را قرباني ميكند ظاهر ميگردد.شاعر در حماسه خسرو و شيرين، شهوت حيواني شيرويه پسر شاه كه پدر را به قتل ميرساند و در پي دست يابي به شيرين است پستترين نوع شهوت دانسته است و در اين داستان دلانگيز كه از كليت و يكپارچگي زيبايي برخوردار است ناشايستگي و بيكفاتي طبقات حاكم را بخوبي بيان ميكند. سومين حماسه بزرگ نظامي داستان ليلي و مجنون است كه حكيم آن را در سال 584 ه.ق بسرود. سرايش اين منظومه بنا به درخواست شروانشاه اخستان صورت پذيرفت و نظامي اگرچه بااكراه به اين خواسته گردن نهاد، زيرا بيم آن داشت كه موضوع داستان زياده سبك و عامهپسند باشد، ولي حماسه بزرگي خلق كرد كه همچون مخزن الاسرار و خسرو شيرين به شهرت عظيمي دست يافت و با استقبال فراوان محافل علمي و ادبي آن روزگار و پس از وي نيز مواجه گشت به طوري كه بعدها منظومههاي فراواني به تقليد از ليلي و مجنون سروده شد. داستان اين حماسه كه مايه اصلي آن از يكي از داستانهاي قديمي عربي گرفته شده است حماسهاي سرشار از شور و احساس در مورد دو دلداده به نامهاي ليلي و مجنون است كه در نهايت نيز با عدم وصال عاشق و معشوق به يكديگر پايان ميپذيرد و در آن تلخيهاي زندگي با رنگ و بوي عرفاني ترسيم گشته است. پايان اين حماسه مصادف بود با در گذشت همسر دوم نظامي و وي با قلبي اندوهناك سرايش چهارمين منظومه بزرگ حماسي خود هفت پيكر (بهرام نامه يا هفت گنبد) را آغاز نمود; بخش اول اين منظومه كه وزن لطيف و زيباي آن با جوهر زيبا و روان شعر هماهنگي دارد به داستان زندگي بهرام پنجم معروف به بهرام گور پادشاه بزرگ سلسله ساسانيان اختصاص يافته است. تولد و كودكي بهرام، دوران پادشاهي او، طريقه حكومت، جنگها و عدالت وي تا مرگ همگي در قالب اشعاري لطيف و روحنواز به تصوير كشيده شده است و خواننده را به فضاي آن دوران ميبرد كه آميزهاي از تاريخ و افسانه است. كتاب دوم اين منظومه هفت داستان درباره هفت شاهزاده خانم از هفت اقليم مختلف است كه بهرام آنها را به همسري خويش در آورده است. اين شاهزاده خانمهاي زيبا هر يك در قصري جداگانه كه داراي رنگي خاص است جاي گرفتهاند و بهرام شاه هر يك از شبهاي هفته را در كاخ يكي از اين همسران زيبا روي خود كه رنگ قصرش با يكي از هفت ستاره آسمان تقارن مييابد به سر ميبرد و حديث عشق و دلدادگي را سر ميدهد. در هفت داستان كتاب دوم هر يك از شاهزاده خانمها همچون شهرزاد قصهگو داستاني براي بهرام تعريف ميكنند كه جداي از جنبه اساطيري آن مملو از حكمت و پند واندرز و نكات آموزنده اخلاقي است. نظامي در منظومه هفت پيكر هنرروايي خود را به اوج كمال رسانيده و جنبههاي گوناگون عشق را با شالودهاي عميقا اخلاقي مورد بحث قرار داده است. از ظرايف شاعر در اين حماسهحمايت وي از مردم در برابر حكومت فاسدانه پادشاهان و قدرتمندان و ارائه پند و اندرز به زورمندان است. اكثر محققان و انديشمندان منظومه هفت پيكر را برجستهترين اثر هنري و ادبي حكيم دانستهاند. سرايش اين داستان بزرگ حدود 8 سال به طول انجاميد و شاعر بزرگ گنجه كه به خواهش امير علاءالدين كرپ ارسلان اق سنقري امير مراغه آن را آغاز كرده بود در سال 593 ه.ق به پايان رسانيد. پنجمين و آخرين شاهكار نظامي حماسه اسكندر نامه است كه به شخصيت تاريخي و افسانهاي اسكندر مقدوني اختصاص يافته و خود به دو بخش شرفنامه و اقبال نامه تقسيم گشته است. حكيم در اين اثر بزرگ با بوجود تنفر كليه كتب تاريخي ايران از اين فاتح خونريز و توصيف او با واژههايي همچون ملعون و كافر، در نگاهي متفاوت شخصيتي متمايز از واقعيت براي وي خلق نموده است. اسكندر نظامي با آرزوي جنگ و كشورگشايي كاملا بيگانه است و تنها وقتي ميجنگد و فتح ميكند كه مجبور به آن بوده و يا در پي ياري و كمك به ديگران است. نظامي در شرفنامه اسكندر را چهرهاي جنگاور و فيلسوف دانسته و در اقبالنامه او را شخصيتي پيامبرگونه و معتقد به حكمت و علوم الهي ميداند. نظامي در اين اثر كه آن را در سالهاي آخر عمر خويش به پايان رسانده انسانگرايي خود را با عميقترين بيان متبلور ساخته است و در نگاهي متفاوت از ساير ايرانيان به جاي تأثيرپذيري از احساسات شديد ملي معتقدات مذهبي خود را در نظر گرفته است. از اين روي اسكندر را بدون اعتنا به اصل و نسبش شاهي معتقد به فلسفه و حكمت و دين دانسته است و شايد تاحدودي تحت تأثير انديشهاي كه اسكندر را همان ذكر شده در قرآن دانسته بوده است. اسكندر نامه نيز از شاهكارهاي عظيم حكيم گنجه شمرده شده كه از لحاظ حجمي نيز بزرگترين كتاب او را در بر ميگيرد صحبت از نظامي و ويژگيهاي شگرف او همچون غناي انديشه، قدرت تخيل و ژرفانديشي مذهبي نامحدود،چيرهدستي در داستانسرايي، توانايي انتخاب و ترتيب موضوع، تعمق فلسفي و فهم مسائل اجتماعي و.. مجال زيادي ميطلبد. دريغا كه محدوديت صفحات اين فرصت را به ما نميدهد تا حق مطلب را در مورد اين شاعر بلند آوازه آنطور كه شايسته اوست بجاي آوريم. *** ----------------------------------------> 1- (... من خاكي كزين محراب هيچم / چو تو صدرا به حكمت گوش پيچم // همه زيج فلك جدول به جدول / به اصطرلاب حكمت كردهام حل// منم دانسته در پرگار عالم / به تصريف و به نحو اسرار عالم// ... شنيدستم كه هر كوكب جهانيست / جداگانه زمين و آسمانيست // ... هرچه هست از دقيقههاي نجوم/ يا يكايك نهفتههاي علوم // خواندم و هر ورق كه ميجستم / چون تو را يافتم ورق شستم // 2-شاعر بلندآوازه ايران در حماسه خسرو و شيرين در غم از دست دادن همسر اولش آفاق چنين سروده است: تو كز عبرت به اين افسانه ماني / چه پنداري مگر افسانه خواني // در اين افسانه شرط است اشك راندن / گلابي تلخ بر شيرين فشاندن // به حكم آنكه آن كم زندگاني / چو گل بر باد شد روز جواني// سبكرو چون بت قپچاق من بود / گمان افتاد خود كافاق من بود...) 3ـ (... اي چارده ساله قرهالعين / بالغ نظر علوم كونين // آن روز كه هفت ساله بودي / چون گل بچمن حواله بودي // و اكنون كه بچارده رسيدي / چون سرو بلوچ سركشيدي// غافل منشين نه وقت بازيست/ وقت هنر است و سرفرازيست // دانش طلب و بزرگي آموز / تا به نگرند روزت از روز...) 4ـ (... منم روي از جهان برگوشه كرده / كمي از پست جو را توشه كرده// اگر چه در سخن كاب حيات است / بود جايز هر آنچه از ممكنات است // چونتوان راستي را درج كردن / دروغي را چه بايد خرج كردن // و گرگويي سخن را قدر كم گشت/ كسي كو راستگو شد محتشم گشت...)