تنهایی

چون باران

شامگاهان برمی خیزد از دریا

از هامونهای پرت و دور افتاده

و می ریزد آنگاه

بر روی شهر



می بارد تنهایی

در این ساعات حال و بی حالی

وقتی کوچه ها به صبح می رسند

وقتی که جفتهایی

بی آنکه چیزی بیابند در یکدیگر

نومید و غمین

از هم جدا می شوند



وقتی آنان که نفرت از هم دارند

به ناچار همبستر می شوند ،





آنگاه تنهایی با رود ها همراه خواهد شد ...


شعری از راینر ماریا ریلکه