تهی ام
تهی از یافته ها
تهی از خاطره ها.
تهی از باغچه ای
که در آن
بذر مرا می کارند.
تهی از حال وهوای ملکوت
ملکوتی که در آن
چلچله مدح ِ " تو" را میخواند.
تهی از ثانیه ای
که زمان را بِشِتابد
و میانِ دو دقیقه
قدمی بردارد.
تهی ام
تهی از ثانیه ها.
تهی ام
تهی از نارونی
که تماشای قَدَش
پیروِ راهِ " طریقت " کُنَدَم.
یا که یک شاخه ی گُل
که برای بلبل
عشوه وُ ناز کند!
تهی از زمزمه ی یک زخمه
که سکوتِ ساز را
لحظه ای بَرشِکَنَد.
یا که یک صوت، بِسانِ " داود "
که میانِ شب و روز
مدح ِ یارَب گوید.
تهی ام
تهی از شاعره ای
که برای دلِ آشفته ی من
غزلی بَرخواند.
یا که یک پیرزنی
با لطافت و صفا
قصّه ای بَر گوید.
تهی ام
تهی از یک گُل سرخ
که به یاد ِ " سهراب "
قبله ی من باشد.
تهی از ساقی و می
که به یاد ِ " حافظ "
ناجی ِ من گردد.
تهی ام
تهی از شاعرها
تهی از شاعره ها.
تهی از یافته ها
تهی از خاطره ها.




امیر آروین