کاش می­شد شادی­‎هایمان را، پول­‎هایمان را و خلاقیت‎­هایمان را توی چیزی مصرف کنیم که وقتی کسی قضیه را می­شنود با شادی بگوید "مبارکه” ، نه اینکه با چشم­های از حدقه درآمده نگاهمان کند و با صدای بلند بپرسد "جشن طلاق؟!!!”.

چی شده؟!

همکارم کارتی که یک عالمه تزئینات زرقی برقی ازش آویزان بود را گذاشت روی میز و گفت: «جشن مهسا چی می­پوشی؟»

من که یک­دفعه تمام تاریخ تولدهای عالم به همراه جیب خالی­ام آوار شد روی سرم سریع گفتم: «مگه تولدشه؟»

-آدم واسه تولدش کارت میده آخه؟

داشتم پیش خودم فکر می­کردم اگر برای تولد کارت نداده، عروسی‌اش هم که پارسال بود، خدا نکرده برای عزا هم که کارت رنگین کمانی پخش نمی­کنند، پس این کارت قضیه‌اش چیست؟! پرسیدم: «مناسبت خاصیه؟ چه جشنی؟»

یک جور عاقل اندر ابلهی نگاهم کرد و گفت: «واه! نمی­دونی؟ جشن طلاقشه دیگه!»

-جشن طلاق؟!!!

تا یک ربع زل زده بودم توی چشم­های همکارم و داشتم عبارت "جشن طلاق” را برای خودم هجی می­کردم!

چی­کار می­کنن؟!

اگر شما هم مثل من چشم­هایتان چهارتا شده و زل زده­اید به صفحه، بگذارید کمی از این حال و هوا خارجتان کنم. اصلا می­دانستید یک جشنی به اسم جشن طلاق وجود دارد؟ می­دانستید یک سری از آدم­ها بعد از جدا شدن از شریک زندگی­شان جشن می­گیرند؟می­دانستید کسانی هستند که برای از هم پاشیدن زندگی­شان خوشحالی می­کنند؟ شاید هم می­دانستید، نمی­دانم! اما دوست دارم چیزهای بیشتری در این مورد برایتان بگویم. این جشن هم مثل سایر جشن‌ها یک سری دغدغه مانند "چی بپوشم؟ چه جوری تو یه هفته لاغر کنم؟ چیکار کنم روی بچه­های فامیل کم شه و…” به دغدغه­های افراد اضافه می­کند اما اصل ماجرا این نیست. اصل ماجرا این است که جدیدا مد شده بعضی­ها بعد از اینکه با کلی دل دادن و قلوه گرفتن به معشوقشان می­رسند پس از مدتی جدا شده و نه تنها از این موضوع ناراحت نیستند بلکه در تک تک سلول­های وجودشان احساس شادمانی موج می­زند و برای نمایان تر کردن این شادمانی مهمانی بزرگی ترتیب می­دهند و همه اقوام دور و نزدیک را دعوت می­کنند. درست مثل جشن ازدواج کارت دعوت چاپ می­کنند، نوازنده و فیلمبردار و شیرینی و میوه آماده می­کنند، یک کیک که معمولا از شکل‌هایی مثل قلب نصف شده یا عروس و داماد در حال جنگ یا دیگر نمادهایی که نشان دهنده اختلاف است، سفارش می­دهند. به جای چاقو برای بریدن کیک و مراسم معروف آن، یک چکش می‌آورند تا حلقه‌ای را که یک روز با یک دنیا عشق خریده‌اند له کنند و …

این را هم باید اضافه کنم که همانطور که مراسم عروسی از یک "بله” گفتن ساده به این همه تجملات طاقت فرسای امروزی رسید، اصلا بعید نیست که همین اتفاق برای جشن طلاق هم بیفتد. پس اگر یک روز از جایی رد می­شدید و دیدید که یک جوان رعنا را گذاشته­اند وسط حیاط و بهش تیر پرتاب می­کنند، یا اگر متوجه شدید یک داماد یا یک عروس تنها توی یک ماشین گل زده دارد برای خودش بوق می­زند، اصلا تعجب نکنید .چیزی نیست. از جزییات جدید جشن طلاق است!

آخه چرا؟!

بستگی دارد این سوال را از چه کسی بپرسید. اگر از من بپرسید می­­گویم چون خوشی زده زیر دلشان، چون پول اضافی دارند، چون هنوز هم پز دادن جلوی فامیل و دوست و آشنا را به هر چیزی ترجیح می‌دهند! اما اگر از خودشان بپرسید انقدر جدی لیست دلایل قانع‌کننده‌شان را برایتان رو می­کنند که حتی اگر مجرد باشید دلتان می­خواهد جشن طلاق بگیرید و در ارائه دادن این دلایل قانع‌کننده و مفید برای دنیا سهیم باشید!!! مثلا اینکه طلاق یکی از موانع افسردگی است و باعث می­شود دیگران شما را به عنوان فردی شکست خورده نگاه نکنند، اینکه با طلاق نه تنها خودتان بلکه خانواده‌هایتان را هم نجات داده و در بهترین وضعیت روحی قرار می­دهید. اینکه طلاق موجب گسترش حقوق بشر در سطح بین المللی می­شود، حتی شاید این را بگویند که با طلاق گرفتن­شان می­توانند کوه را جابه‌جا کنند درحالی‌که قبل از این به‌زور سوزن را نخ می­کردند و خیلی دلایل تخیلی دیگر!

از کجا اومده؟!

اگر فکر می­کنید این سنت ناپسندیده هم مثل خیلی از سنت­های فراگیر دیگر یا ریشه در دینمان دارد یا گذشته ملی مان، باید بگویم که سخت در اشتباهید. اگرچه در قرآن کریم آیات زیادی در مورد طلاق آمده (که البته تعدادشان نسبت به آیات ازدواج کمتر است) و در احادیث هم به طلاق گرفتن و چند و چون آن اشاره شده، اما یادتان نرود که در اکثر این آیات و روایات مردم به طلاق نگرفتن سفارش شده‌اند و خود خدا هم همه تلاشش را برای تشویق بنده‌هایش به رجوع و زندگی همراه با خوشی و همدلی کرده است. یعنی حتی در پس این آیات ظاهرا طلاقی هم مفهوم ازدواج خودنمایی می­کند. حتی اگر بحث دینی نکنیم و بخواهیم پای تمدن و فرهنگ ملی مان را بکشیم وسط، این نکته را نباید یادمان برود که ایرانیان باستان طلاق را در رده دروغ (که جرم بسیار بزرگی بود) و کاری بسیار مذموم می­دانستند. یعنی در آن زمان چیزی به اسم طلاق اختیاری یا توافقی وجود نداشته و دو نفر فقط در بعضی حالات از پیش تعیین شده ضروری (مثل دیوانه شدن همسر!) می­توانستند از هم جدا شوند. علتش هم این بود که ازدواج و تولید مثل راهی برای افزایش افرادی است که می­توانند در برابر نیروهای بدی و اهریمنی مبارزه کنند. پس با هر چیزی که مانع این کار می­شد مخالفت می­کردند. بارزترین مصداقش هم همین طلاق و قطع نسل بود.

حالا که چی؟!

این همه حرف زدم که برسم به سوال بنیادین "حالا که چی؟”، و بعد به این فکر کنم که آیا آن دو نفر هم قبل از طلاقشان به این سوال فکر کرده­اند؟! آیا تبعات اجتماعی طلاقشان را بررسی کرده­اند؟ اگر پای بچه‌ای وسط بوده، آیا اصلا قبل از طلاق آن بچه را درنظر گرفته­اند و برای زندگی بعد از طلاق و لطمه­های روحی محتمل­الوقوع اش راه حلی اندیشیده­اند؟! نمی­خواهم به سبک برخی نصیحت­کنندگان خانوادگی میکروفون را بگیرم دستم و بگویم "طلاق بد است، بسوزید و بسازید” چون بحث ما اصلا خوبی یا بدی طلاق و فلسفه طلاق و انجام طلاق­های از سر ناچاری نیست (این دسته از طلاق‌ها را خود خدا هم در قرآنش مورد توجه قرار داده)، بلکه بحث ما آن دسته از طلاق­های سرسری و حتی تفریحی تفننی است که این روزها حجم عظیمی از پرونده­های دادگاه خانواده را به خودش اختصاص داده. همان طلاق­هایی که برایش جشن می­گیرند، خرج می­کنند، شیرینی و شام می­دهند حتی! کاش می­شد شادی­‎هایمان را، پول­‎هایمان را و خلاقیت‎­هایمان را توی چیزی مصرف کنیم که وقتی کسی قضیه را می­شنود با شادی بگوید "مبارکه” ، نه اینکه با چشم­های از حدقه درآمده نگاهمان کند و با صدای بلند بپرسد "جشن طلاق؟!!!”.