معماری شباهت زیادی به فلسفه سیاستدارد. معماری هم یک خط رابط است میان هنر و مهندسی. همان گونه که فلسفه سیاست خطرابطی است میان فلسفه و علم سیاست.

براستی جایگاه معماری کجاست ؟ آیا معمارییک هنر است ؟ برای اینکه به این سئوال پاسخی درخور بدهیم شما را به سفری کوتاه درروش شناسی علم سیاست می بریم .

سئوال خود را بگونه دیگری مطرح می کنم. براستی جایگاه فلسفه سیاست کجاست ؟ آیا فلسفه سیاست همان فلسفه است ؟

بایدمیان فلسفه و فلسفه سیاست و علم سیاست تفکیک قائل شویم. فلسفه دانشی است برای شککردن. در فلسفه هیچ چیز قطعی نیست. تا آنجا که به وجود خودمان هم می توانیم شککنیم. در فلسفه سیاست به همه چیز شک نمی کنیم . وجود انسان و دولت و اینکه ما نفسمی کشیم موضوع شک نیست. ما به ارزشها شک می کنیم. اگر سئوال اصلی فلسفه این باشد کهوجود (Being) چیست ؟ شناخت (Knowledge) چیست؟سئوال اصلی فلسفه سیاست این است کهسیاست عادلانه چیست ؟ ذات انسان خودخواه است یا دگر خواه. اما علم سیاست موضوع شکنیست. موضوع عمل است. ما در سیاست می خواهیم عمل کنیم. در علم سیاست ارزش راهندارد. در علم سیاست از این گفتگو نمی‌کنیم که بهتر است آدم بکشیم یا جان انسانهارا حفظ کنیم. ما از این سئوال می‌کنیم که آدم کشی برای رسیدن به هدف ما مفیدتر استیا حفظ جان انسانها. کسی که دانشمند علم سیاست است از پیش می داند چه می خواهد. تنها دغدغه او این است که چگونه اهداف خود را عملی کند. پس موضوع اصلی علم سیاست،کارکرد (Function) است.

فلسفه / فلسفه سیاست / علم سیاست

حالبازگردیم به سئوال ابتدای خود. جایگاه معماری کجاست ؟ نسبت آن با هنر چیست ؟ دراینجا هم ما باید میان هنر و معماری و مهندسی ساختمان تفاوت قائل شویم. موضوع هنر،زیبایی است. هنر می خواهد به زیبایی دست پیدا کند. حتی هنر بازنمایانه (representative) پیشامدرن که سعی در نشان دادن هرچه واقعی تر دنیا داشت هم زیباییرا مدنظر قرار می داد.

نقاشی مونالیزا (Mona Lisa) اثر داوینچی (Leonardo da Vinci ) طرحی است از زیباترین لبخند. مرموز ترین لبخند : لبخند ژوکوند(La Joconde) . اما موضوع مهندسی ساختمان زیبایی نیست. یک مهندس ساختمان تعریف پیشینی (A Priori) از زیبایی در ذهن دارد که می تواند از نمای شیشه ای تا یک تقلید ساده از معماریکلاسیک متغیر باشد. او تنها می خواهد این طرح را عملی سازد. کار او مانند یکدانشمند سیاست است. او به کارکرد روشهای خود می‌اندیشد. برای او مقاومت بنا وچگونگی قرار گرفتن اتصالات بنا اهمیت دارد. برای مثال دروازه بزرگ برادری (Grande Arche de la Fraternité) در پاریس را در ذهن بیاورید. این بنا از نظر مهندسی یکی ازشاهکارهای معاصر است. چگونگی قرار گرفتن سقف عظیم آن بوسیله کابلهای داخلی ازبرجسته ترین روشهای مهندسی است. اما معماری چه ؟ معماری باید تفاوتی با مهندسیداشته باشد. برای معمار هدف زیبایی نیست. معمار سعی دارد تلفیقی میان دغدغه هنری یکهنرمند و دغدغه های کارکردی یک مهندس ساختمان ایجاد کند. برای مثال طرحهای معماریزاحا حدید (Zaha Hadid) برای المپیک لندن را در نظر بگیرید. زاحا حدید برنده جایزهمعماری پریتزکر سال 2004 (2004 Pritzker Prize) است. او در این بناها سعی داشته استترکیبی از زیبایی مدرن و آینده گرایی (Futurism) خود را با کارکردهای ورزشی ترکیبکند. این بناها مانند مجسمه آزادی (Statue of Liberty) تنها برای زیبایی خلق نشدهاند. آنها کاملا کاربردی هستند. اما در عین حال نمی توان گفت که آنها زیبا نیستند. و البته هر معماری اینگونه نیست. ویتگنشتاین در جایی گفته بود که "تفاوت یک معمارخوب با یک معمار بد در اینجاست که معمار بد به هر وسوسه ای سر می سپارد اما یکمعمار خوب در مقابل آنها مقاومت می کند" (The difference between a good and a poor architect is that the poor architect succumbs to every temptation and the good one resists it) .
معمار خوب سعی دارد از کارکردگرایی خالص دوری کند. او نمیخواهد چهاردیواریهایی بسازد که انسانها را در خود جای می دهند. او چهاردیواریهایزیبایی می سازد تا انسانها در آن بصورت انسانی زندگی کنند . پس معماری رشته ای میانهنر و مهندسی ساختمان است.