در تمدن غرب،يونانيان بودند كه با درك وحدت كلي و ارگانيك جريان زندگي،آن را به عالي ترين وجه بيان كردند.آنان شهرهاي خود را بر همين اساس به وجود آوردند.اما روميان به نظمي منطقي دست يافتند و آن را حفظ كردند كه تنها بر اساس توزيع كاركردها در واحدهاي جداگانه ميسر شد.اصل يوناني،كه بر كنش متقابل كشش و تنش در تعادلي بس ظريف استوار بود،بسيار ناپايدار بود و در عمل هم چند سالي بيش دوام نياورد.درست همان گونه كه امپراتوري وسيع روم به رهبري يكي از با ثبات ترين دولت هاي جهان تا امروز بر شهرها وولايات مستقل وخودگردان استوار بود،روم كلاسيك نيز نه بر يك ساختار طراحي كلي كه بر انباشت تدريجي مجموعه بناهاي مستقل مبتني بود.هريك از مجموعه ها طوري طراحي شده بود كه در خدمت يك كاركرد مجزا درآيد،وهريك با همسايگان خود رابطه ي متقابل داشت.كل اين طرح صرفا به مدد توده ي عناصر مجزايش يكپارچه مي شد كه هريك بر اثر اصطكاك و فشردگي ناشي از شهر دايما روبه رشد به يكديگر پيوند ميخوردند.شايد مقايسه ي جاده ي جشن آتنا در آتن با مسير رژه ي پيروزي در روم بهترين راه براي درك عميق تفاوت هاي اساسي باشد. در مورد مسير دوم مي توان گفت كه شبكه ي حركتي به عوض آن كه در سرتاسر طول شهر امتداد يابد،چنبره ميزند وبه يك مدار بسته در خود در فضايي بدل ميشد كه خاص همين منظور كنار كذاشته شده بود. البته رژه روندگان در مراسم پس از چند دور چرخيدن دور ميدان،به رسم باستان به سوي تپه ي كاپيتول مي رفتند ودر آنجا فاتح سلاحش رادر معبد ژوپيتر بر زمين مي نهاد.اما اين در حقيقت مبين پيام ثانوي رژه ي پيروزي بود نه پيام اوليه ي آن.روش رشد از طريق افزايش واحد هاي ساختماني حجيم و مستقل،كه هريك چسبيده به بناهاي قبلي ساخته مي شدند،و نيروي قدرتمند فشردگي آنها را محكم بر جاي خود نگاه مي داشت،روشي از كار درآمد كه قدرت سازگاريش را با تغيير مقياس يك شهر در حال رشد به اثبات رساند.اشكال هندسي ناب،كاربرد استوانه،نيم استوانه،نيم كره،ومنشورهاي بيضوي،در تقابل با فرم هاي چهار گوش، محيط هايي پديد مي آورد كه شور معماري در آنها بسيار عظيم بود.اين

محيط ها به مدد ريتم ستون بندي هاي پايه و نعل درگاهي ورديف طاق هايي با مقياس مشابه،كنار هم ودر پيوند با هم باقي مي ماندند.حتي در جاهايي كه از طاق هاي قوسي بلند استفاده ميشد،كه از نظر ابعاد با معابد قديمي تر نعل ودرگاهي بسيار تفاوت داشتند،فضاهاي درون طاق ها با جداره هايي كه به صورت ستون هاي نعل ودرگاهي ساخته شده بود برش ميخورد واين جداره ها مقياس را پايين مي آوردند تا با ريتم باقي معماري روم همخوان شود.اگر اين وحدت مدولار در بيان معمارانه وجود نداشت،فرم هاي حجيم روم باستان يكديگر را حذف مي كردند ودر نتيجه آشوب و هرج و مرج حاكم مي شد.



رم دوره ي كلاسيك_ فشردگي



مقايسه ي شيوه هاي طراحي اصلي شهر رم در دو دوره ي رشد وتوسعه ي آن بسياري چيزها را روشن خواهد كرد.ساختار طراحي رم كلاسيك،متشكل از بناهاي يادماني عظيم بودبا طرح هندسي منظم،كه پهلو به پهلوي هم قرار ميگرفتندوصرفا از طريق بي تحركي توده ي خود با هم ارتباط مي يافتند.اين فرم ها گسترده شدند وبه اندازه اي رسيدند كه توانستند به كل توپوگرافي بافت وغنا ببخشند. اما هيچ عنصر زير بنايي در طراحي وجود نداشت كه با كل فضا هم مقياس باشد.شهر اوليه نمونه اي است از تجميع عناصر همگون كه به دليل درون مايه ي مشابهشان جلوه اي از وحدت را به نمايش ميگذاشتند.ويا ساكرا ]راه مقدس[ نظامي حركتي بود كه طاق هاي پيروزي جابه جا آن را قطع ميكردند و ديد هاي پياپي و دل نواز از مشخصه ي آن بود،اما اين مسير به خودي خود فرم اساسي و انگا ره ي طراحي را تحميل نميكرد.آن بخش از ويافلامينياي باستاني نيز(كه هم اكنون ويا دل كورسو نام دارد)كه از دروازه ي فلامينيان آغاز مي شد،يكي از معابر اصلي ومهم روم بود،با مجموعه اي از طاق هايش كه در دوره هاي مختلف برپا شد،اما اين راهم نميشد تاثيري عمده در توسعه ي طرح كلي قلمداد كرد.فرم بناها كه حجم عظيمشان بر شهر مسلط بود،در نواحي بزرگي در اطراف خود تاثير مي گذارد. اين بناها آن قدر نزديك به هم قرار داشتند كه بتواند ريتم خاص خود را بر فضاهاي آشفته ي ميان خود فرافكنند.



رم دوره ي باروك_ كشش



رم عهد باروك در حدود هزارو سيصد سال بعد درست در نقطه ي مقابل قرار دارد.مقياس بناي اين دوره در مجموع از حمام ها و ورزشگاه ها و آمفي تئاترها و ميادين عظيم رم دوره ي كلاسيك بسيار كوچكتر است،اما طرح كلي براستي احساس عظمت را القا مي كند.مي توان مفهوم كاملا متفاوتي را در اين دوره در كار ديد:ايجاد نقاطي در فضا كه با توده ي قائم تكستون هاي هرمي برجاي خود مي ماندند،و تعريف بردارهاي كشش بين اين نقاط.مفصلبندي سرتاسر مسيرهاي حركتي دلبخواهي وتصادفي نيست،چنان كه در استقرار طاق ها در وياساكرا و ويافلامينيا در رم كلاسيك بود.در اين دوره نقاط تقاطع نيروهاي كششي تقطيع مسير را برعهده دارند كه از مكان استقرار بناهاي كهن،كليساها و دروازه ها و ميادين عمومي سرچشمه مي گيرند.توجه به ايده هاي بنيادي طراحي در قرن سوم ميلادي ومقايسه ي آنها با ايده هايي كه در پلان سيكستوس پنجم براي رم در هزارو سيصدسال بعد بيان شد،مارا

بر مي انگيزد تا ببينيم امروز ايده ي بنيادين طراحي در مقياس شهر دقيقا چيست؟ در حدود چهارصد سالي كه از زمان سيكستوس پنجم گذشته است مقياس رشد مادرشهري به كلي تفاوت كرده وبر پيچيدگي وسرعت حركت بسيار افزوده شده است.هرچند اين ايده ي قرن بيستمي حاوي عناصري خواهد بود از روش هاي كلاسيك و باروك در عرصه ي رشد طرح،اما براي آنكه كارايي كافي داشته باشد، بايد اجزائي كاملا تازه را نيز پذيرا شود.